شیخاص!
 
 
دنیای یک شیخ خاص
 

دوست محقّقی دارم مذهبی و ولایتی و چنانکه حسّ بشریت است، مبتلای حبّ و بغض.
آنقدر که این مدل مسلمانان - شُکر خدا - آب به آسیاب شیطنتم می‌ریزند و به قصد اصلاح به انحرافم می‌کشند، نتانیاهوی مادرمرده برای دینم دندان تیز نکرده!
گو اینکه خوشبختانه دین خودشان هم آسیب‌پذیره. کافیه در مباحثات، بکشونمشون به کوچهٔ بن‌بست و وادارشان ‌کنم غیبت همتاهاشونو بکنن. اینجوری خرمن دینشون به باد میره و نفسی به راحتی میکشم.
ولی اونی که مهمه اینه که از دلِ حرف‌هاشون برای خودم راه‌های دررو و مُجوّز گناه پیدا می‌کنم.
امروز با تریپِ تائب به دوستم که میدونستم سایهٔ رقباشو با تیر میزنه گفتم:
دیگه تصمیممو گرفتم برادر. می‌خوام به اصول بگروم! اما توی اینهمه مدّعی عمّار، کدومو انتخاب کنم؟ یامین‌پور؟ پناهیان؟ رائفی‌پور؟ آقاتهرانی؟
دوستم تیر سه‌شعبه‌ای برداشت تا هم با اونوریا و طیف بی‌دین و ولایت‌ستیز تسویه‌حساب کرده باشه و هم از اینوریا، هم‌دُکانیاشو تأیید نکنه و منو هم متّهم به بدسلیقگی کنه، پشتِ «دل به اسامی خوش نکن و حق را بشناس!» سنگر گرفت و گفت:
«والله چی بگم؟ مطالب ضد و نقیض زیاده؛ خصوصاً در اینترنت. همه دارند حرف می‌زنند. خیلیا هدفشون آدرس‌دادن به سمت خودشونه، نه خدا. وارد این بخش از بازیشون نشو! خودت اهل تعقّل باش! اغلب کسانی که اسمشونو گذاشتند کارشناس، فقط دارند یه سری اطّلاعات بهت میدن. تو بهره‌تو ببر؛ اما رد شو!»
توی دلم گفتم:
عجب! فحش بهشون میدادی بهتر نبود تا اینکه اسمشونو با اونهمه دک و پوز بذاری: دهندهٔ اطلاعات! بابا بعضی از اینا کلاسشون در حدّ «یُبَلِّغونَ رسالاتِ الله»ه؛ چرا شأنشونو تا یک دکّهٔ چُسکی اطلاعات پایین میاری؟ دست کم میگفتی: سعیُهم مشکور. یعنی مستحق یک دستت درد نکنه هم نیستند؟
اما ایول. راه خوبی برای زیرآبی‌رفتن نشونم دادی! در واقع بهم آدرس دادی در این بازار مکّاره که انا الحق می‌زند هر اعتقادی، با همه‌ باشم و با هیچکس ‌نباشم و «ترکیبی بزنم!»
توی راهپیمائی ۲۲ بهمن حضور داشته باشم اما چفیه نندازم تا به جنگ‌طلب هم بگم نه. اهل عبادت باشم اما سکولارانه! روزه‌ای بگیرم که برآیند فتاوی مختلف باشه و دل همهٔ مراجع ذیربط رو به دست بیاره. نماز را با هیئت مخصوص بجا بیارم و ثابت کنم دیندارم و با این کار نظر تریبون‌های زیادی رو که میگن بترسید از عاقبت بی‌ایمانی جلب کنم. از اونور نمازو جوری سختش نکنم که انگار قضیّه برا خودم جدّیه! نه؛ چون سایت‌های بسیاری هم هستند که تبلیغِ بی‌خدائی می‌کنند و میگن حشر و نشر کیلوئی چنده؟ اگه دری به تخته خورد و حرف اونا درست از آب درومد، نباید سر من بیکلاه بمونه. نتیجتاً نمازمو نباید ترک کنم؛ اما باید اونقدر مختصر و پالایش‌شده از مستحبات بجا بیارمش که وقت‌گیر و دردسرساز و قرآن‌گفتنی: «لَکَبیٖرةٌ» نباشه؛ بلکه یک فانِ کوچولو و سبک باشه. موقع اجرا هم تا جائی که بهم نگند مسخره‌شو درآوردی، بدنم رو کش و قوس بدم که نرمش هم کرده باشم و جریان خون رو توی رگ‌هام تسریع کنه.
تازه چربش کنم و اوّل وقت هم بخونم؛ اما نه الزاماً واسهٔ خدا؛ چون در اصلِ وجودش حرف‌های ضد و نقیض زیاده و نمیشه فقط به کتاب شرح تجریدِ اعتقاد و آثار مطهرّی و علّامه بسنده و اعتماد کرد؛ پس منکرین چی؟ اونا پَشمن؟ بهتره هدفم از سروقت‌خوانی نماز، مدیتیشن و تمرین تقویتِ اراده باشه. همینکه در اوجِ دیدن فیلمی که غرق دیدنشم، تا موبایلم اذان میگه، میگم: کات! و بلند میشم مهیّای وضو میشم، کمک شایانی به مصمّم‌بودنم‌ توی زندگی میکنه. گیرم اصل ماجرا روی هوا باشه و معلوم شه چنین فریضه‌ای رو اساساً ازمون نخواستن، باز ضرر نکردم؛ چون از مزایای جانبیش تا تونستم کار کشیدم.
یکی از ائمّه(س) هم به یک منکر معاد گفته بود: «اگه اونور خبری نبود، ما ضرر نمی‌کنیم؛ اما اگه بهشت و جهنّم راست بود، تو دهنت سرویسه.»
این نشون میده: من نباید جوری "دینداریِ پرهزینه" داشته باشم که اگه قیامت، کشک بود، مغبون بشم. بهتره دنبال یک مناسک خفیف و ترجیحاً چندمنظوره باشم. روزهٔ چربی‌سوز بگیرم. اعتکافی برم که کار یوگارو هم بکنه. نماز رو با این نگاه بخونم که انگار سه نوبت ۴ صبح و ۱۲ ظهر و ۶ عصر خودمو مقیّد ‌کردم برم بالای پشت بام با گچ، یک خط روی دیوار بکشم و برگردم پائین. خب این اراده‌مو پولادین میکنه و راحت‌تر میتونم توی مناسباتم با افراد در زندگی عادی اگه حرف ناحقی داشتم، با لجاجت و یکدندگی پاش واستم. چنین نمازی که «تَنهیٰ عن المعروف و تأمُرُ بالفحشاء» هست، لذیذه و برام ناگوار نیست و بدون اینکه خاشع باشم، لصغیرةٌ هستش. در واقع یه «ترکیبی‌زدنِ» عالیه. یه رفتار دینی سکولارانه‌س. اینو از دوست دیندارم که زیرآبزنِ رقباشه، آموختم؛ نه از نتانیاهو!

نظر شما 👈 sapp.ir/rshm

ویرایش قبل: t.me/rSheikh/1690


برچسب‌ها: سید مصطفی صادقی, قرآن, نماز, غیبت
 |+| نوشته شده در  سه شنبه بیست و پنجم اردیبهشت ۱۳۹۷ساعت 15:15  توسط شیخ 02537832100  | 

t.me/rSheikh/1683
دين اسلام پر از دستورات زیباست؛ امّا ظرائفی دارد که دوست‌‏تر دارمش! یکی اينكه شنیدن آزاد است. برای گوش محدوديّت قائل‏ نشده که حق نداری هر چیزی را بشنوی. کافر هم سَم‌پراکنی کرد، بشنو! قرآن مى‌‏گويد: می‌توانید يَستَمِعونَ القول باشيد. سیاستِ درهای باز. فقط نوبت به پیروی كه ‌رسید، محدودّیت شروع می‌شود و بايد ایدهٔ برتر را برگزيد و باقی را کنار نهاد: یَتّبِعونَ أحسَنَه(۱). اما وقتِ شنیدن، چه پناهيان حرف زد چه‏ زيباكلام، چه شيخ حسين انصاريان، چه دكتر سروش، چه هیتلر، چه امام صادق(ع) تو حقّ شنیدن داری. اين نگاهِ باز قرآنى را همیشه دوست داشته‌ام.
شیفتهٔ اين تئوری هم هستم كه ملاكِ‏ قضاوت در اسلام، اصل حرف است؛ نه قائل. اگر يك آدم بى‌‏سروپا گفت: «دو دوتا چهارتا» ازش مى‌‏پذيريم. و اگر آیةالله العظمى گفت: «خورشید مربّع است» نمى‏‌پذيريم. از علی(ع) نقل است: «أُنظُر اِلىٰ ما قال و لاتَنظُر اِلىٰ مَن قال»(۲). ببین چی میگن! نبین کٖی میگه؛ که البته فقط شامل «قول» نیست و «فعل» را هم دربر می‌گیرد. یعنی ملاک، عمل است نه عامل. اگر «سهوالنّبی» سر زد، اسمش همچنان سهو است و اگر رضاشاه دانشگاه ساخت، پسندیده است. خب اینها انسان را به اسلام به عنوان یک مذهبِ منصف و غیر دُگم علاقمند می‌کند.
اما افسوس که وقتی وارد حوزهٔ عمل و رفتار مسلمانان می‌شویم، این تئوری‌ها رعايت‏ نمى‌‏شود. آیا استثنا خورده؟ یا عیب از مسلمانی ماست؟
مگر قرار نشد حرف خوب را از هر کس بپذیریم؟ پس چرا یک شهید مطهّر که از «خدمات ايران به اسلام» مى‌‏گويد و اذعان می‌کند که «ایران، قبل از اسلام هم متمدّن بوده است»(۳) ازش می‌پذيریم؛ اما وقتی عنصرى يا سيستمى كه در آن اندازه مطهّر نيست، مى‌‏آيد براى شهر شيراز «فلكهٔ گاز» طرّاحى مى‏‌كند، سیستم توطئه‌سنج‌‏ ما تحريك مى‏‌شود كه نكند به هدفِ تبليغِ زرتشتى‌‏گرى است؟
آیا نیست جز اینکه آن حسّ اعتماد که به یک فیلسوف دینی و معمّم داریم، باعث می‌‌شود اگر کلامش بوی حمایت از وطن هم بدهد، ذرّه‌ای بدبین نشویم؛ ولی وقتی گوینده یا کُننده مشکوک می‌زند، طرّاحی زیباسازی شهریش هم هدفمند قلمداد می‌شود؟
وقتی کسی در قامت على(ع) به فرماندارش که به مصر گسیلش می‌کند، مى‏‌گويد: آنجا که رفتی، «لاتَنقُضْ سُنّةً صالِحةً عَمِلَ بها صُدورُ هذهِ الأمّة وَ اجتَمَعَتْ بها الأُلفَة»(٤) آیا این حمایت از سنّت‌های وحدت‌بخش باستانی نیست؟ حضرت انگار می‌فرماید:
اى مالك! مصر یک کهن‌بوم و بر است. آداب و رسوم تثبيت‌‏شده‏‌ دارد که مؤسّسش ما نیستیم و برآیند حافظهٔ تاریخی و عُقلایی آن سامان است. لزومی ندارد چون حاکم آن سرزمین شده‌ای، همه چیزش را کُن فیکون کنی و بگویی: از حالا به بعد، هوش و حواستان نه معطوف به بهار طبیعت و نوروز که به‏ «ليلةالقدر» باشد. تقویم‌های جدید منتشر و توزیع کنی که از امسال: «هِىَ اَوّلُ السّنَةِ و آخِرُها»: سال نوی شما مصریان با شب ۱۹ رمضان که بعداً قرار است مولایم علی در آن ضربت بخورد، آغاز می‌شود و با آن پایان می‌پذیرد. اول فروردینتان را بیخیال شوید!
و اگر شهروندان مصری گفتند: «بادا بادا مبارک بادا»ی ما چه می‌شود؟ بهشان بگو: شب قدر هم کم مبارک نیست. و این آیه را برایشان بخوان که: «اِنّا اَنزلناهُ فی ليلةٍ مُبارکة»(۵).
بعد برو در طلبه‌خانه‌هایشان سخنرانی و تحريكشان ‏كن كه چهارشنبه‌سوری را از چشم مردم بیندازند و بگویند: از آتش‌پریدن ربطی به بده‌بستانِ «زردی من از تو، سرخی تو از من!» ندارد و به اصحاب‌الرّس مربوط است. اینسان، قلعِ فرهنگ طاغوتی و تأسیسِ مناسک نو کن!
نه! این خبرها نیست. علی می‌گوید: دست به ترکیب سنّت‌های فولکلور نزن!
وقتی مولا این حرف‌ها را می‌زند، مى‌‏گويیم: ای جان! عجب آقای دموکرات و دارای شرح صدری که مخالف ديكتاتورى است! اما وقتى «اسفندیار رحیم‌مشائی» قریب به همان محتوا بگويد که «به کورش و پاسارگاد ارج می‌نهيم» مى‌‏گوييم: كرامت‏‌تراشى براى خُرده‌فرهنگ‌های غیردینی ممنوع!
وقتى رهبرى مى‌‏فرمايد: «همه در انتخابات شرکت کنند؛ حتی کسانی که نظام را قبول ندارند.»(۶) یا وقتی ایشان خانم‌های بدحجاب را بیرون‌افتاده از جبههٔ دیانت نمی‌داند و صداقت آن‌ها را بر ریاکاران ترجیح می‌دهد و «شيخى به زن فاحشه گفتا مستى» را می‌خواند، به خود می‌بالیم که مقتدایمان نمایندهٔ رأفت‏ اسلامى و منادیِ بازبودنِ همیشگی باب توبه است؛ ولی همین مضمون را وقتی «شیخ حسن روحانى» مى‌‏گويد، می‌‌گوييم: كوتاه آمده‌‏، كم آورده‌‏ و مى‌‏خواهد رأى جمع كند.
چرا رفتار ما در میدان عمل با تئوری‌های اسلام همساز نیست؟
اسلام فرامین زیبائی دارد:
شنیدن آزاد است؛ تبعیّت محدود!
و ملاك قضاوت، گفتار است؛ نه گوینده.
پاورقی:
۱. زمر: ۱۸
۲. غررالحکم، ص ۳۶۱
۳. خدمات متقابل اسلام و ایران، ص ۳۸۳
۴. نهج‌البلاغه، نامۀ ۵۳
۵. دخان: ۳
۶. دیدار با مردم قم، ۹۴/۱۰/۱۹
نظر دهید 👈 t.me/qom44

 |+| نوشته شده در  دوشنبه دهم اردیبهشت ۱۳۹۷ساعت 16:25  توسط شیخ 02537832100  | 

همۀ ما دوست داریم درست حرف بزنیم و اگر اهل نوشتن هستیم، مطابق اسلوب صحیح بنويسيم. قرآن دو بار به استحکامِ گفتار توصیه می‌کند: قولوا قَولاً سَدیداً. {احزاب: ۷۰} دوستداران خدا هم «شَطَط‌گو» نیستند. {کهف: ۱۴}
بانوی گرامی اسلام حضرت زهرا(س) در خطبۀ فدکیّه اذعان می‌کند که غلط‌گویی در مرامش نیست: «لا اَقولُ ما اَقولُ غَلَطاً».
اما علاوه بر گفتار و نوشتار صحیح، باید سعی کنیم درست بشنويم. اگر پای صحبت ناطقی نشسته‌ایم یا خواننده‌ای می‌خواند، مراقب باشیم کلماتش را به درستی استماع کنیم تا منظورش را آنگونه که درخور است، ملتفت شویم.
یکی از اتّفاقات نابهنجار که مفاهمه را به هم می‌ریزد، «غلط‌شنوی» است. اگر «اَلیم» بگویند و ما «علیم» بشنویم، فاجعه رخ می‌دهد. منظور ناطق «دردناک» است و ما معنای «دانا» در ذهنمان جا گرفته است. این کجا و آن کجا؟
خطرِ غلط‌شنوی در زبان فارسی نسبت به عربی بیشتر است؛ چون حروف «سين‏ و صاد و ث» و نیز «عین و الف» و «غین و قاف» و «ح و ه» و همچنین «ت و ط» در فارسی به یک‌شکل تلفّظ می‌شود. علم تجوید، تدبيری در زبان عربى است تا متكلّم با اختلاف تلفّظ، شنونده را روشن كند كه منظورش «عامر» است نه «آمر».
البتّه مشکل غلط‌شنوی به این آسانی حل نمی‌شود؛ چون دارای اَشکال‌ متعدّدی است. به یاد دارم طفل خردسالی بودم و در رادیوی زمان شاه تعبیر «بزرگ‌ارتشتاران» در وصف محمّدرضا پهلوى بکار می‌رفت؛ يعنى تارندۀ ارتشِ دشمن. من این کلمه را «ارتشداران» مى‌‏شنيدم؛ يعنى دارندۀ ارتشِ میهن!
بعدها که به اشتباهم پی بردم، اوّلش کمی شرمنده شدم؛ ولی با اندکی تأمّل حس کردم این اتّفاق آنقدرها هم فجیع نیست. درست است که کلمه را غلط شنیده‌ام؛ ولی به کمک ذهنم راست و ریسش کرده‌ام. بله! منظور اصلی گوینده درک نشده؛ ولی آنچه شنیدم هم بی‌معنا و بی‌ربط نیست.
به مرور وقتی با موارد دیگری از غلط‌شنوى‏ برخورد کردم، احساس کردم می‌توان با این پدیده کنار آمد و این تهديد را به فرصت تبديل كرد.
برخى از كلمات‏ وقتى غلط شنيده مى‌‏شوند، لايۀ تازه‌ای از كلام متکلّم که شاید خودش هم بدان متفطّن نیست، آشكار مى‌‏شود و ظرفيّت جدیدی از زبان به نمایش در می‌آید كه گرچه مدّنظر گوينده، نويسنده و شاعر نبوده؛ ولی حاصل کار را که با او در میان می‌گذاریم، اغلب ناخرسند که نیست، مسرور هم می‌شود.
اگر گوينده مى‌‏گويد: «صلوات جَلى ختم كن» و ما «صلواتِ جليل» مى‏‌شنويم، خب چه باک؟
اگر «تسویۀ حساب»، «تصفيۀ حساب» به گوش می‌خورد، چه غم؟
چرا اين فرصت را از كلام - حتی کلام خدا - سلب كنيم که خود را گسترش دهد؟ دوست طلبۀ فاضلم سید مصطفی صادقی به شوخی می‌گفت:
«اگر این حقّه‌ که سوار کردی بگیرد، راه برای تفاسیر هردمبیلی‌ات هم که سال‌هاست در پی آنی، باز می‌شود. این توجیه را هم می‌توانی بکنی که وقتی کلام از خدای نامحدود صادر شده، چرا برداشت ما از آن نامحدود نباشد؟!»
سال‌هاست ایدۀ «تکریمِ غلط‌شنوى!» در ذهنم نُضج گرفته است؛ یعنی پاسداشت اتّفاقی که دست کم در حوزهٔ طنز، شکسته‌ایست ‌که ارزد به صد هزار درست.
در صحنه‌ای از فيلم «اخراجى‌‏ها» (مسعود ده‌نمکی، ۱۳۸۶) رزمنده‌‏ها را با این فرمان برای نماز صبح بيدار مى‏‌كنند:
«پاشيد اذونه!»
بازيگر طنز، امین حیایی مى‌‏گويد: «از كدومه؟»
شنیدن «اذونه» (اذان است) به صورت «از اونه» (از آن است) مصداق شیرینِ غلط‌شنوی است.
ِ✍️ غلط‌شنوی در قرآن!
پا را فراتر می‌گذاریم و ردّ این ماجرا را در قرآن پی می‌گیریم. اوّلین بار در دههٔ ۶۰ به حضور این پدیده در مصحف شریف حسّاس شدم. استاد صوت و لحنم محمّدكاظم ندّاف در یکی از جلسات قرآن در قزوین عنوان کرد که اگر در قرائت سورۀ حمد دقّت کافی به عمل نیاید و حروف و کلمات، آنجا که باید بچسبد، مقطّع و جایی که شمرده باید خواند، به هم متصّل شود، اتّفاق بدی می‌افتد: اسامى بُت‏‌هاى متعدّدی از دل سورۀ حمد در می‌آید:
اگر در خوانشِ «الحمد لله ربّ العالمین» بگوییم: «اَلحَمْ/دُلِلْ/لاهِ» واژۀ «دُلِل» که نام بتی است، بیرون می‌زند! نیز:
للهِ رَب (هِرَب). مالكِ يَوم (كِيو). اياكَ نَعبد (كَنَع). اياكَ نَستعين (كَنَس). اهدنا الصّراط (دِنَص).
مطلب جدیدی بود. وقتی با این ذهنیّت سراغ دیگر آیات قرآن رفتم، گاه در ذهنم کلمات تازه و شگفت‌انگیزی منعکس می‌شد که در آن سنوات جرأت ابرازش را نداشتم.
این امر زمانی تشدید شد که در جلساتی شرکت می‌کردم که قاریان سنّتی و پیر، فارسی‌خوانی می‌کردند و مقیّد نبودند سین را از صاد مستقل بشنوانند. لذا به راحتی «اِلى اللهِ المصير» را «الی اللهِ المسير» می‌شنیدم {نور: ۴۲} و می‌دیدم بد هم نیست! چه «بازگشتگاه» معنا شود، چه «مسیر حرکت»، آخرش به خدا ختم می‌شود؛ پس چه غم؟
با تلاوت «هو ربُّ العَرشِ الکریم»، «عرش» را «أرش» می‌شنیدم: خدای کریمی که صاحب عوض‌‏دهی است و خسارت‌ها را جبران می‌کند. {مؤمنون: ۱۱۶}

قاری می‌خواند: «لاتُبطِلوا صَدَقاتِكم بالمَنّ و الأذٰى» {بقره: ۲۶۴} و «اَذٰی» صدای «عزا» می‌داد. ذهنم راست و ریسش می‌کرد که بعد از پرداخت صدقه، ارزش کارتان را با «عزا»گرفتن که وای پولمان رفت، زایل نکنید. قوّت قلبم این بود که در جای دیگر قرآن بعضی از اَعراب ملامت می‌شوند که چرا انفاق‌هایشان را غرامتِ از کف‌رفته می‌پندارند: و مِن الأعرابِ مَن یَتّخِذُ ما یُنفِقُ مَغرَماً. {توبه: ۹۸}
می‌توان محدود به زبان عربی نماند و جلوتر رفت. اگر در دل آیه، صدای فارسی یا انگلیسی شنیدیم، اجازۀ ظهور دهیم. یک فرد تئاتری در تلویزیون می‌گفت: در آیۀ «غُلبتِ الرّوم» می‌توان «روم» را نه نام کشور که واژۀ انگلیسی به معنای اتاق فکر درنظر گرفت!
رضا امیرخانی در رمان «بیوتن» در آیۀ «کُلّ مَن علیها فان» {رحمن: 26} کلمات «مَن» و «فان» را انگلیسی می‌شنود و آن را «برای هر انسانی تفریحی گذاشتیم» ترجمه می‌کند!
من = man
فان = fun
«لا اُقسم بِهذا البَلد» در یک آتمسفر طنز که مجوّزش را هم از آیةالله سبحانی گرفتیم، می‌تواند در مورد شاگرد زرنگ بکار رود: قسم به اين فردِ بلد كه از مطالعه کم نگذاشته!
آیۀ ۲۴ سورۀ تکویر: «وَ ما هُو عَلى الغيبِ بِضَنين». که «بِظَنين» و «بزنين!» شنيده مى‌‏شود؛ اولی عربی است. رابطه بین «غيب» و «ظنّ» هم در جاى ديگر قرآن هست: الّذین یَظُنّون اَنّهم مُلاقوا ربّهِم. باورمندان به غیب، ظن به ملاقات با خدا دارند. {بقره: ۴۶}
اما «بزنین» فارسی. خدا به عرب‌ها می‌گوید: «رَجماً بالغيب» نكنيد و تیر به تاریکی نیندازید و آهسته به فارس‌ها مى‌‏گويد:
«شما را نگفتم که. شما بزنين!» شاعرگفتنی: کنم هر شب دعایی کز دلم بیرون رود مهرش - ولى آهسته مى‏‌گويم خدايا بى‌‏اثر باشد!
«اليهِ مَتاب» {رعد: ۳۰}. به سویش تاب نخور! پرتو نیفکن!
صبغةالله {بقره: ۱۳۸} را سبقت‌الله شنيدن و آن را به سبقت مکر و خدعۀ خدا بر دیگر مکرها و خدعه‌ها پیونددادن.
✍️ غلط‌شنوی در احادیث و ادعیۀ منقول از اهلبیت(ع)
دعاى شعبانيه: «وَ اعمُر قلبى بِطاعتِك» قلبم را به طاعتت آباد کن! كه «وَ أمُر» شنيده مى‏‌شود: قلبم را به طاعتت امر کن!
حدیث قدسی: «خلقتُ الخلق لِكَى أُعرف». خلق را آفریدم تا شناخته شوم. «كى» در فارسی معنای «چه وقت» می‌دهد: آفریدمشان ببینم کی شناخته مى‌‏شوم!
دعاى ندبه: «عَزيزٌ علَىّ أن أرَى الخلقَ و لا تُرى» بر من گران است كه خلق را ببينم و نه تو را! که اگر «تُرى» را «تو را» بشنویم، یعنی بر من سخت است خلق را ببینم نه تو را!
اگر در زمان غيبت هزينه كرديم و «اَينَ بقیةالله» را بنر کردیم، بعد از ظهور هم قابل استفاده است؛ کافیست «اَينَ» را «ايٖن» (اسم اشاره) بخوانيم!
دوست طلبه‌ام شیخ کریم عسکری در دهۀ ۷۰ در قزوین از «دف و نى» (نام آلبوم موسیقی) به غلط صداى «دَفِّنّى» مى‌‏شنيد.
✍️ غلط‌شنوی در اشعار
اگر شاعر تعمّد دارد واژهٔ دوم شنيده شود، نامش «اِغرا به جهل» و «ايهامِ تناسب» است. غلط‌شنوی اعم از آن است.
در کلمۀ «دختر بدرالدُّجٰى» کلمۀ «دُجٰى» را «دو جا» می‌شنويم. قریب به یقین شاعر در پس ذهنش اين غلط‌شنوى بوده كه گفته: «دختر بدرالدّجٰی امشب سه جا دارد عزا».
از حافظ: «تا به گيسوى تو دست ناسزايان كم رسد» كه «تا به گیسوی» به غلط «تاب گيسوى» شنیده می‌شود.
نیز: «حافظ! از آب زندگى شعر تو داد شربتم‏» که «از آب زندگى» را می‌توان «عذابِ زندگى» شنید و تناسبی است بین عذب و فرات و آب و شربت.
«روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است» از شاطر عبّاس صبوحى که «افطارم از آن» را به غلط می‌توان «رمضان» شنيد.
«يارم به يك لا پيرهن خوابيده زيرِ نسترن» كه شجريان در نوار دلشدگان می‌خواند و «نسترن» را «بسترم» مى‌‏شنيدم!
در سرود معروف ای ایران «برگو بی‌مهر تو چون کنم؟» را «در گونی مهر تو چون کنم؟» می‌شنیدم.
حافظ: گل در بر و می در کف و معشوق بکامست. «بکام» بازیگر فوتبال!
از سعدی: «هر كه با يار آشنا شد "گو/ز" خود بيگانه باش!»
زنده‌یاد سيد حسن حسينى در دهۀ ۶۰ شعر طنزی ساخت در وصف «محمدعلی زم» که در بیتی از آن داشت: «بگو/زم»
بنده با تکیه به «غلط‌شنوی» اشعاری نوشته‌ام؛ از جمله در بهمن ۹۴:
تو ساكِ غم برى از اين طرف به آنسو هِى‏
به زير چرخ قطارِ زمان هلاك شوى‏
ز غمْ برى شوى ار بعدِ «قنبرى» با شيخ
‏سوار واگن ترياك و سكس و ساك شوى‏
«غم بری» به غلط «قنبری» شنیده می‌شود. نیز:
گفت اعرابى به بنده توى نت:
چت كنى بذلت نمايم سى قِران‏
گاومان زاييد شيخا! زود باش
آصفم! خر بر مسيرِ صيغه ران‏!
«سی قران» و «صيغه ران» هر یک به جای دیگری شنیده می‌شود.
جمع‌‏بندى‏: غلط‌شنوی می‌تواند تولیدکنندۀ الفاظ معناداری باشد که مراد متکلّم نیست. همۀ ما دوست داریم درست حرف بزنیم، درست بنويسيم و درست بشنويم، اما دست کم در فضای طنز می‌توان به پدیدۀ غلط‌شنوی که باعث گسترش زبان و تولید محتوای ذوقمندانه می‌شود، مجال بروز داد.
نظر دهید 👈 t.me/qom44


برچسب‌ها: قرآن, سید مصطفی صادقی, طاهره آصف‌الحسینی
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه ششم اردیبهشت ۱۳۹۷ساعت 2:11  توسط شیخ 02537832100  | 

t.me/shkhs/1665
«چرا كامنت‌‏هاى خارج از نزاكت كاربران علیه خودت را منتشر مى‌‏كنی؛ یا شیخ؟»
این سؤال را بارها خوانندگان کانالم به‌صورت خصوصی از من پرسیده‌اند. در دهۀ ۷۰ و ۸۰ هم که در وبلاگ‌هایم در پرشین‌بلاگ و بلاگفا فعّالیّت داشتم، ماجرا به همین شکل بود.
اما به راستی هدف من چیست؟ خودزنی؟ فرار به جلو؟ ریاضت‌کشیدن با تازیانۀ ملامت‌شنیدن؟ ارائۀ یک شخصیّت شوریده‌احوال و فارغ از مقتضیاتِ زیستن در جامعۀ آبرومحور ایران و مخصوصاً قم؟
اینها البته هست. اما انگیزهٔ کنونیم اين است كه پای افراد گریزپا را که سایه‌ام را با تیر می‌زنند، به دنیایم باز کنم و منتقدينم را ولو به شوقِ خواندن كامنت‌‏های فضاحت‌بار به كانالم بکشم؛ تا به خيال خود با خواندن نقدهاى فحّاشانه كه عليه من ابراز مى‏‌شود، خاطرشان را تسلّی ‏دهند؛ غافل از آنكه به هر حال در زمين منند!
كانالم می‌تواند تمیزتر و فقط حاوى مطالب خودم باشد. وقتی اینهمه براى‏ نگارش و ويرايش مطالبم وقت مى‏‌گذارم، چرا چنین نباشد؟ ولى بدا که خیلی‌ها با من حال نمی‌کنند و شمار اعضايم به نسبت فعّالیّتم کم است. پس مجبورم برای جذب مشتری دنبال راه‌های شیطنت‌آمیز باشم.
خواهرزاده‏‌ام «سيد حميد حسينى» از کسانی است که در اين چهار سال كه از افتتاح كانال «آرشيو شيخ» t.me/rSheikh مى‌‏گذرد، بارها عضوش كرده‌‏ام و لِفت داده است. در هفته‏‌هاى اخير كه مخاصمهٔ اينترنتى با خواهرم زهرا شيخ‌محمّدى‏ بالا گرفت، در کمال تعجّب، سید حميد با پاى خود وارد صفحه‌ام شد!
چند روز پیش که در مجلس ترحيم مادربزرگش در نیروگاه قم دیدمش، با لحن طعنه‏‌آميزى ابراز كرد كه‏ بابت كامنت شيخ هادى تاکندی كه حرف‏‌هاى مرا «اراجيف» خوانده، حسابى خنديده است!
حميد صدایش را در نیاورد كه آيا مطالب طولانى و نفس‌گیر مرا هم در پاسخ به خواهرم مطالعه می‌کند یا خیر؟ تنها با لحن تحریک‌آمیزی گفت: خاله زهرا طوری رَب و رُب شما را با اعتراضش قاطی کرده که به این راحتی ول‌کن معامله نیستی!
آیا حميد خبر ندارد که تمام این اعتراضات را بالاخره در كانال من می‌خوانَد؟ يعنى فضايى ساخته‌‏ام كه رقبا و منتقدينم براى شنيدن حرف‏‌هايى كه عليه من زده مى‏‌شود هم باید وارد زمین بازی من شوند.
البته حنایم نزد بعضی‌ها رنگ ندارد:
خواهرزادۀ دیگرم «جواد مرادی» که رشتهٔ مدیریّت خوانده و سن و تجربه‌اش از دیگر خواهرزاده‌ها بیشتر است، در یک جلسهٔ خانوادگی که همه از بنده گله‌مند بودند و می‌گفتند: «هر چیزی حتی در نقد آقا رضا بهش میگیم، به جای اینکه باعث تغییر و حتی شرمندگیش شود، یادداشت و اینور و آنور نقل و داستانش می‌کند و آخرش هم باز ما بَدِه می‌شویم» گفت:
«خب تقصیر خودتان است! باید بی‌آنکه به دائی رضا بی‌احترامی کنید، به هیچ‌وجه باهاش وارد پینگ‌پونگ نشوید. (به من رو کرد و گفت:) جسارت نشود! به "جُرج برنارد شاو" منسوب است این جمله:
I learned long ago never to wrestle with pigs. You both get dirty and the pig likes it.
یعنی: من خیلی وقت پیش یاد گرفتم که هرگز با خوک کُشتی نگیرم. هر دو گِلی می‌شوید؛ ولی خوک از گِلی‌شدن لذّت می‌برد!»
جواد خودش طوری برنامه‌ریزی کرد که وارد بازی‌های من نشود. تا امروز به هیچ بهانه‌ نتوانسته‌ام وارد کانال تلگرامی‌اش کنم و نگذاشت حرف‌هایش را سوژه و گِلی‌اش کنم. تدابیر مدیریّتی‌ نجاتش داده است؛ تدابیری که با کمی دقت می‌بینیم که مبنای قرآنی دارد. ببینید: اگر جاهلى در خيابان گيرتان‏ انداخت و خطاب كرد: «هوى!» و شما گفتید: «هو توی کلاهت!» حتى اگر جوابِ دندان‏‌شكنی به او داده باشید، در زمين او بازى كرده‌‏اید و بازنده‌اید. قرآن توصيه مى‌‏كند:
اگر نادان به تو خطاب كرد: «هاى!» تو بگو: «سلام!» يعنى من اهانتت را بی‌جواب نمی‌گذارم؛ ولى در زمينت هم بازى نمى‌‏كنم!
سلام، شروعِ یک بازى تازه است! وقتی به جاهل سلام می‌دهی، اگر جواب نداد، کم آورده. اگر سلامت را به سُخره گرفت، در زمین تو بازی کرده. اگر گفت: "علیک السّلام" آدم شده! در هر حال برنده تویی!
شايد يك تفسيرِ آيهٔ «اِذا خاطَبَهُم‏ُ الجاهِلونَ قالوا سَلاماً» (فرقان: ۶۳) همين باشد.
اگر دختر خيابان انقلاب با حركت نمادین و ابداعيش با حجاب‏ مخالف كرد، بدترين پاسخ اين است كه جوان انقلابى ما بالاى پست برق برود و پرچم جمهورى اسلامى دست‏ بگيرد. اين جواب، كوبنده هم باشد، بازى در زمين حريف است.
می‌ماند اینکه برای رَجَزسازی پیامبر در یکی از جنگ‌ها بر وزن و قافیۀ رجز دشمن، باید توجیه جور کرد که چرا کفّار گفتند: اُعلُ هُبَل. پیامبر فرمود: شما هم مشابه‌سازی کنید که: أللهُ أعلی و أجَل.
آیا این بازی در زمین حریف نیست؟
شیخ در كانالش نقدها و كامنت‌‏هاى دور از نزاكت كاربران را منتشر مى‌‏كند تا دشمنان گریزپایش هم عضو شوند و به شوق خواندن نقدهايى‏ كه عليه او ابراز مى‌‏شود، در زمينش حضور داشته باشند! ۹۷/۲/۱
نظر دهيد 👈 t.me/qom44


برچسب‌ها: زهرا شیخ‌محمدی, سید حمید حسینی
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه ششم اردیبهشت ۱۳۹۷ساعت 2:9  توسط شیخ 02537832100  | 

t.me/rSheikh/1662
اگر #قرآن به دریا قابل تشبیه باشد، تنها تابلوى خطری که در ساحلش نصب شده، این است: «در این مکان تفسير به رأى ممنوع!»
قرآن از نگاه #علی(ع) در خطبهٔ ۱۸ نهج‌البلاغه دارای عجائب و غرائب بى‌‏پايان است: لا تَفْنٰى عَجائِبُهُ وَ لا تَنْقَضٖى غَرائِبُهُ‏. چونان لُجّه‌ای پرژرفاست و البته فریبنده. آیات متشابه قرآن و معانی تودرتویش اگر بدون آشنایی با ادوات لازم تفسیر شود، هدایتگر که نیست‏،‌ گمراه هم می‌کند. «تفسير به رأى» تن‌سپردن به اقيانوسِ‏ قرآن بی‌مهارتِ شناست و به غرق‌‏شدن می‌انجامد.
برای معناگیری از مُصحف شریف بايد توانائی‏‌هاى متعدّدى داشت که از آن جمله است علم صرف و نحو، معانی و بیان و وقوف به شأن نزول‌ها و حوصلهٔ فحص در آراى ديگر مفسّرين.
مفسّر مجاز نیست با اتّکا به اوهام خویش آیۀ «فلا أُقسِمُ بِمَواقعِ النّجوم» را تفسير كند. باید به جای راه‌دادن به احتمالات، پژوهشِ جامع کند که منظور از «جایگاه ستارگان» چیست که خدا قَسَم‌خوردن به آن را اینقدر مهم دانسته و گفته: «وَ اِنَّه لَقَسَمٌ لو تَعلَمونَ عظیم».
اما کنار دریا تفریحات ديگرى هم مى‌‏توان داشت که خطرِ چمیدن را ندارد: نشستن و هندوانه‌خوردن!
در ساحلِ قرآن هم ذوق‌ورزی‌هايى مى‏‌توان کرد كه به اندازهٔ «تفسير به‏ رأى» خطرناك نيست. مرادم استفادۀ تفنّنی و طنزآمیز از قرآن است.
افرادی در طول تاریخ در محاوراتِ يوميّه‌ از قرآن مبتکرانه بهره برده‌اند. «فضّه» خادمهٔ زهرای مرضیّه(س) در بازۀ زمانی ۲۰ سال، همهٔ حرف‏‌ها و جواب‌‏هايش با قرآن بود! از او پرسيدند: غذا ميل دارى؟ آیۀ ۸ سورۀ زُخرف را خواند:
«و ما جَعَلْناهُم جَسَداً لا يَأكُلونَ الطّعام».
ما آنان را پيكرهايى كه غذا نخورند، قرار نداديم.
فهميدند ميل دارد!
شأن نزول آيه، پيامبران هستند. قرآن می‌گوید: جسم پیامبران محتاج غذاست. فضّه آن را در مورد خودش استفاده کرد. همینکه آیه شامل مضمونِ «احتیاج به غذا»ست و یک گرسنه با تلاوت آن می‌تواند نیازش را به سایرین اعلام کند، کافی است. سختگیری‌های تفسیری اینجا جا ندارد. مثال دیگر:
يك بار آیةالله شیخ جعفر سبحانى درس خارج مى‌‏فرمود. يكى از طلاّب اشكال‏ بیجايى كرد. استاد گفت:
«بگذار درس را ادامه دهیم! قَسم به ابروان ناپيوسته‌‏ات وقت نداريم! » بعد كه ديد طلبه رها نمى‌‏كند، گفت:
«و اِنّه لقَسَمٌ‏ لو تَعلَمونَ عَظيم. وقتى قسَمِ به اين بزرگى خوردم، كوتاه بيا!»
استاد وانمود كرد ضميرِ «اِنّه» در آيهٔ ۷۶ سورهٔ قيامة به ابروهاى شاگرد راجع است و با این کار کنایه‌ای هم بارش کرد که ساکت نشوی، نادانی!
این اشكال بیجاست كه چرا مرجع ضمیر را از حالت اصلیش (جايگاه ستارگان) به چیز سطح پایینی منحرف کرده‌اید؛ چون هدف، تفسیر جدّی نیست؛ یک خوشمزه‌گی است که انجام آن توسط یک مجتهد، مجوّزی است که نشان می‌دهد شأن کتاب آسمانی با این کار پایین نمی‌آید. حتی دانستنِ شأن نزول‏ آیه و تحقيق در آراى مفسّرين در اینگونه موارد ضروری نیست. مؤانست با آیات قرآن و قوهٔ تداعی معانی لازم دارد و سرِ سوزن ذوق هنری و البته جسارت.
نگارنده نمونه‌های متعدّدی از این مطایباتِ قرآنی ساخته‌ام که به نظرم در یک فضای کنترل‌شده با لحاظ همۀ جوانب، قابلیّت اجرای «استندآپ‌کمدی» هم دارد و حتی روحانی عمامه‌به‌سر می‌تواند در یک «خندوانۀ حوزوی» اجرایش کند.
مدل طنزها گوناگون است: گاه مُبتنی بر «غلط‌شنوی» است. کلمۀ «بِضَنین» (سورۀ تکویر: ۲۴) را شاید به خطا «بزنین!» (واژۀ فارسی) بشنویم و همین می‌تواند سوژۀ جوک باشد!
بعضاً موقعیّت «پَ.نَ.پَ» را می‌سازد؛ مثل «اِنّ اللهَ لایَستَحیٖی أَن یَضرِبَ مَثَلاً ما بَعوضَةً» (بقره: ۲۵)
- منِ خدا ابا ندارم به مگس و حتی حشرۀ دیگر مثال بزنم.
- ریزتر منظورتونه دیگه آخدا؟
- پ.ن.پ فَمافوقَها! خب معلومه که ماتحتَها و ریزتر از مگس مثل پشه منظورمه!
برخی طنزها در دل داستان‌های قرآنی تولید می‌شود؛ مثلاً وقتی مریم(س) بدون ازدواج، باردارِ عیسی(ع) شد، نگران بود مردم شکم برآمده‌اش را ببینند و حرف درآورند. خدا راه نشان داد که:
هر کس را سر راهت دیدی «قولٖی اِنّی نَذَرتُ للرّحمنِ صَوماً». بگو روزۀ سکوت گرفته‌ام تا مجبور به توضیح نباشی؛ خلاص! (مریم: ۲۶). من کاتب‌الحروف این شوخی را افزودم که مریم گفت:
«وا! اگر حرف بزنم که روزۀ سکوتم باطل می‌شه!»
این ایدهٔ آخر را با دوست طلبۀ فاضلی در میان نهادم. گفت:
«اگر آرای دیگر مفسّرین را دیده و پژوهش جامع کرده بودی، می‌دیدی اینجا "قُولٖی" معنای "بگو" نمی‌دهد؛ بلکه رساندن منظور با ایما و اشاره مراد است.»
نقد این دوست، عالمانه بود؛ ولی یک لطیفه را خراب کرد. قصد من شناكردن نبود که لازم باشد مرا از آن بترساند. یک هندوانه‏‌خوردن در ساحل قرآن مقصود بود. سید مصطفی صادقی فراموش کرده بود که در مواجهه با قرآن، فقط «تفسير به‏ رأى» ممنوع است! ۹۷/۱/۳۱
نظر دهید 👈 t.me/qom44


برچسب‌ها: قرآن, سید مصطفی صادقی
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه ششم اردیبهشت ۱۳۹۷ساعت 2:8  توسط شیخ 02537832100  | 
دوشنبه ۸ مهر ۱۳۸۷ ساعت: 2:23توسط:محمدمحسن سلیمانی
سلام آقا دستت درد نکنه دمت گرم اجرت با امام حسین(ع). من امروز از طریق سرچ اسم ذبیحی وارد وبلاگت شدم و پس از دانلود چند تا از آوازها ودعاهاش و فرستادن درود فراوان برای شما و مادر بزرگوارتان یکدفعه متوجه قسمت قاریان شدم و پس از مشاهده تلاوتهای مصطفی و بقیه قراء از خوشحالی داشتم بال درمیاوردم (مخصوصا با دیدن توضیحات ذیل تلاوتها دیگر از خود بیخود شدم. اگر هنوز هم از از این توضیحات نغز داری ممنون میشم اگر ارائه بدی). راستی من خودم قاری هستم واز محدود طرفداران مصطفی در خوزستان و جالب اینجاست که مثل خود شما با بقره شناختمش وبه نظرم فنیترین تلاوتش نجم-قمر-رحمان... است.امیدوارم بیشتر آشنا بشیم.
mohsensolaymani@yahoo.com

یکی از بستگان نزدیک در هفته‌های اخیر بابت فحاشیهای اینستاگرامی در ذیل کلیپ «تاکندی و حکومت صفی» مرا مورد فحاشی قرار دادند. حتی خصوصی گفتند همینو میخواستی که به آقاجون (تاکندی) و مادر و خواهرت فحش ناموسی بدهند؟ در جواب باید گفت: چرا فقط آنها را میبینی؟ کامنت بالا را بخوان. طرف میگه برای مادرت درود فرستادم. اینم ببین!

لینک کامنت بالا: اینجا

لینک پستی که مطلب را زیرش کامنت کرده: اینجا


برچسب‌ها: بتول تقویزاده, زهرا شیخ‌محمدی
 |+| نوشته شده در  یکشنبه دوم اردیبهشت ۱۳۹۷ساعت 2:2  توسط شیخ 02537832100  | 
  بالا