شیخاص!
 
 
دنیای یک شیخ خاص
 

84/5/13
شب‌‏ها اغلب تا 3 و 4 بيدارم. يا خط مى‌‏نويسم يا مطلب ويرايش‏ مى‏كنم براى مركز اسناد انقلاب اسلامى قم و يك پاركينگ 55 مترى را با سقفى‏ كه سرم به آن گير نمى‏كند، اختصاص داده‏ام به آرشيو كتاب‏ها، مجلاّت و نوارهاى صوتى و تصويرى‏ام. روزها تا حدود ظهر روى تختى كه در همين‏ پاركينگ تعبيه كرده‏ام، مى‏خوابم و در دومترى يك كولر دستى كه آبش را با شلنگ از شير آب شهر تأمين مى‏كنم. خيلى دلم مى‏خواهد در تمام زمينه‏ها كم‏ كار كنم و زياد نتيجه بگيرم. در خوشنويسى و در آواز و رشته‏هاى ديگرى كه‏ دنبال مى‏كنم، دنبال ميانبرها هستم. به جاى تمرين وقت‏گير خط و تكرار مثلا يك حرف نون يا يك كشيده‏ى سين به تعداد زياد، براى اينكه  دستم گرم شود و به روح كلمه برسم و صاف‏نويس شوم و جنون نگارش سياه‏مشق كه آخرش‏ هم بايد دور ريخت، مستقيم مى‏روى روى پاكنويس و تلاش مى‏كنم با نوشتن‏ دقيق و تيغ‏كارى بعد از نگارش، حاصل كار، استادانه جلوه كند كه بعضاً همينطور هم مى‏شود و مى‏گويند پخته مى‏نويسى; در عين حال هنوز پديده‏ نشده‏ام و حادثه نيافريده‏ام. ديشب كه وبلاگ را باز كردم، ديدم «فرشته» - خواهرزاده‏ام - برايم كامنت گذاشته. معمولا فاميل‏ها را دست كم مى‏گيرم و چون از اوّل با آنها بوده‏ايم و از حالت قنداق‏پيچشان هم عكس دارم (و خودم‏
گرفته‏ام) و در جريان رشد و نموشان بوده‏ام، آنها را در محاسبه نمى‏آورم و براى نخبگى و نبوغشان حساب نمى‏گشايم و هميشه فرضم بر اين است كه‏ من سرترم. اگر هم بگشايم، زياد جدّى‏شان نمى‏گيرم. ولى آنها مثل هر انسان‏ ديگر بسا كه مستعد باشند و بسا كه مستعدتر از من و اين فرشته خانم را بايد ديد كه از كدام‏هاست. برادرش مهدى هم از همان‏هاست و برادر بزرگترش‏ جواد هم و بسا كه برادر كوچكترش مصطفى هم. آنها يك كوچه آنسوتر از ما خانه دارند و نيز رايانه. ما مى‏نويسيم و آنها هم دارند مى‏نويسند. به‏خصوص‏ در عصر اينترنت، نويسندگى ديگر در تيول ما نيست.


برچسب‌ها: فرشته مرادی, قم
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه سیزدهم مرداد ۱۳۸۴ساعت 13:43  توسط شیخ 02537832100  | 
  بالا