شیخاص!
 
 
دنیای یک شیخ خاص
 

گزارش
آخرین شب برگزاری کنسرت باشکوه استاد شجریان
در تالار وزارت کشور
۱۵ مرداد ۸۶


برچسب‌ها: شجریان, حمیدرضا نوربخش, استاد امیرخانی
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه هفدهم مرداد ۱۳۸۶ساعت 15:16  توسط شیخ 02537832100  | 

 از راست: هادی گل محمدی، مقدادی

۲۹/10/83. با هادى گُل‌‏محمّدى و حسن اعرابى و علی رضائيان و حسين نادرى در نگارخانه‌‏ى فرهنگ بوديم; طبقه‏‌ى تحتانى ساختمان انجمن‌‏هاى ارشاد. گُل‏‌محمّدى نقبی زد به گذشته‌‏ى هنر در قم و نقل كرد:
آقاى اميرخانى به همراه خانم و مادر خانمش كه هر دو زنان محجّبه و بانمازى بودند، در قم به منزل مرحوم مهدی عربشاهى آمدند. عربشاهى خطوط قديمى متعدّدى را آورد و روی زمين ولو كرد؛ از جمله غلطگيرى‏‌هاى مرحوم عمادالكتّاب‏ را. نيز يك قطعه‌‏خط آورد که اميرخانى آن را به من (گُل‏محمّدى) نشان داد و گفت:
«خطّ كيست؟» عربشاهى مدّعى بود خطّ استاد حسين ميرخانی است. من گفتم:
«خطّ استاد حسين نيست و خطّ برادرش استاد حسن است.» استاد اميرخانی گفت:
«از کجا با اين قاطعيّت می‌گويی؟» گفتم:
«دلايل متعدّدى دارد. يكى اينكه‏ اين خوشنويس، در كلمه‏‌ى «اگر» الف و گاف را مقابل هم نوشته است و الف را روى خطّ زمينه‏ قرار نداده. ديگر اينكه انتهاى دايره‏‌ى «ى» و كلمه‏‌ى «با» را پيچانده به سمت‏ چپ.» اميرخانى خيلى خوشش آمد و مرا تحسين کرد.
در همان سفر به اتّفاق استاد اميرخانى از كتيبه‌ا‏ى که «عمادالكتّاب» در سردرِ بيمارستان‏ فاطمى نگاشته بود،‌بازديد كرديم. اميرخانى مى‌‏خواست به عربشاهى چيزى بگويد. انگار عربشاهى حواسش جاى ديگر بود. به من گفت:
«نکته‌ای در اين كتيبه هست. مى‏دانى چيست؟» بی‌درنگ گفتم:
«از فلان قسمتش تا فلان قسمت، بعداً تعمير شده و «حسن زرّينخط» (شاگرد عماد) آن را نوشته است.»
اين حرف هم تحسين اميرخانی را برانگيخت.
در آن ايّام، شهردار وقت و فلان‏‌فلان‌‏شده‏‌ى قم به ما وعده داده بود كه سردر بيمارستان فاطمى را مانند دروازه‏‌ى شهر قزوين - كه از ميان آن خيابان كشيدند و آن را محفوظ نگه داشتند - محفوط نگه دارد. يک روز رفتيم ديديم بلدوزر گذاشته‏‌اند و خرابش كرده‏‌اند و به بهانه‌ی خيابان‌کشی، اين اثر نفيس را نابود کرده‌اند. آنجا تا قبل از خيابان‌کشی، محيطِ دنج و قشنگى بود. وقتى از ميدان شهدای کنونی به آنجا مى‏رفتى، به يك محيط بسته می‌رسيدی كه سمت راستش دبيرستان‏ حكيم‌ ‏نطامى قرار داشت. حيف شد!» حسن اعرابى گفت:
«من آن وقت‏‌ها دوچرخه داشتم. وقتى سردرِ بيمارستان فاطمى را خراب كردند، به آنجا رفتم و تعدادى از كاشى‏‌هاى كتيبه‌‏ى عمادالكتّاب را با خود به خانه آوردم که هنوز هم در اختيار دارم.» گُل‏محمّدى گفت:
«حسن زرّينخط سردرِ برخى از حجره‏‌هاى قبرستان قم را نيز خطّاطى كرده است كه ديدنی است.»
هادی گل‌محمّدی در جلسه‌ی دوستانه‌ی امشب گرچه همواره با لحن گله‌مندانه‌ای که به همه چيز و به خصوص متولّيان هنر شهر و کشور، معترض بود، سخن می‌گفت؛ ولی نکاتی و مطالبی و تعابيری آموختم؛ از جمله:
«شاگردان اميرخانى لچركارى را بعضاً از استادشان ياد گرفته‌‏اند. در واقع از مسگرى فقط كونْ‏‌قِردادنش را ياد گرفته‌‏اند! (خنده‏‌ى حسن اعرابی بعد از لحظه‏اى‏ تأمّل براى درك لطيفه). همچنان كه آهنگران از استاد حسن فقط قسمت زير دايره را كه قلم انگار اندكى از كاغذ بلند مى‏شد و ناقص مى‏‌ماند، گرفته بود.» گل‌محمدی به من (رضا شيخ محمّدی) اشاره کرد و گفت:
«شما هم در سال ۶۴ که برای شرکت در مسابقه‏‌ى خوشنويسی هلال احمر، به مشهد آمده بودى - و آن‌وقت‏‌ها جوان بودى و بى‌‏ريش و خيلى خوشگل (اعرابى: هنوز هم هست) - همين وضعيّت را داشتى و در مركّب‏‌بردارى لچركار بودى. خطّت بهتر از بنى‏‌رضى نبود; ولى موحّد از لج بنى‌‏رضى، دونفرتان را مشتركاً اوّل كرد!» سخن به استاد موحّد کشيده بود و گل‌محمدی نقبی به خاطرات دهه‌ی شصت زد:
«موحّد در آن سال که به مشهد آمده بود، سه‏ تن از بهترين خطّاطان آن ديار (اسماعيلى‏ قوچانى، مهدى‏زاده و توكّلى‏‌راد) براى ديدنش آمدند به خوابگاه هلال‏‌احمر. توكّلى دائم آنجا پلاس بود!»

  علی رضائیان
بعد از دقايق متمادی سکان‌داری گل‌محمدی ابراز کرديم که عازم جلسه‌ی دعای توسّل هستيم که به طور هفتگی از سوی جمعی از خوشنويسان قم به صورت سيّار برگزار می‌شود. گل‌محمدی گفت:
«من دعا و توبه‌‏ى جمعى را اصلاً قبول ندارم و (رو به رضائيان كرد) فكر كنم در اسلام هم چنين چيزى نداريم.» رضائيان گفت:
«چرا! در خصوص اينكه دستجمعى دعا كنيد، روايت داريم.» گُل‏‌محمّدى از مدّاحان بد گفت و آن را موجب سردرد دانست. صحبتِ‏ نقّاشی به نام «مرتضى جهانبخش» را كرد كه به تازگى ظاهراً مرده و يك مدّاح كه به تعبير گل‌محمدی: «نئشگى از سرش مى‏زد بيرون و نمى‏توانست روى كونش بنشيند و قبل از شروع برنامه‌‏اش به حالت نيم‏‌خيز نشسته بود» سخن گفت. اعرابى گفت:
«محمّد موسوى - نوازنده‌ی نی - كه از نظر اعتياد، خيلى خراب است، اين جهانبخش را معتاد كرد. مرتضی زنی داشت که با هم عقد هم نكرده بودند و همينجورى زندگى‏ مى‏‌كردند. اين زن، مدّتی جهانبخش را از خانه بيرون كرده بود. من با مرتضی مأنوس بودم. يك بار كه در منزل استاد حسن آهنگران بوديم و حسين نوروزيان - نوازنده‌ی نی - هم بود، «جهانبخش» به آنجا زنگ زد.


برچسب‌ها: هادی گل‌محمدی, استاد امیرخانی, حسن اعرابی, علی رضائیان
 |+| نوشته شده در  دوشنبه دوم خرداد ۱۳۸۴ساعت 21:47  توسط شیخ 02537832100  | 
  بالا