شیخاص!
|
||
دنیای یک شیخ خاص |
کتابی در مورد شهید رجایی که ویرایشش در دههٔ ۷۰ به من سپرده شد. اسمش را هم من گذاشتم و پذیرفته شد. فکر کنم مقدّمهاش را جواد حضرتی نوشت. مرا شیخ مجتبی امینی به سازمان تبلیغات قزوین به عنوان ویراستار این کتاب پیشنهاد داد و انجام دادم. بقیّهٔ اطلاعات اینجا قرار بگیرد. تکنیکی که بکار بردی در بازنویسی خاطرهٔ مربوط به رهبر معظّم انقلاب و ماجرای همکاری شهید رجایی در زندان در خصوص سهمیّهٔ سیگار اینجا توضیح داده شود.
گرچه: به نظر میاد ولمعطّلم. شیخاص بیمصرف و به قول تاکندی بیوجود است. دوست خوشنویسم محمّد عابد به خودش جرأت میدهد و میگوید: هیچ آیا به این فکر میکنی که برای چی زندهای؟ نبودی، چه خللی ایجاد میشد؟ کجای خلقت میلنگید؟ کجا دچار اشکال میشد؟
ولی: این را کسی میگوید، که کتاب «هفتاد سال خاطره از آیةالله بَدلا» را ندیده باشد یا نداند که بازنویسیاش کار من است. از چند نفر (از جمله مصطفی مشهدی پریسبانج و نیز شیخ فروغی مهمان پارکینگم شاغل در مرکز تاریخ شفاهی) جداجدا شنیدهام که این کتاب، کتاب مهمّی است و مربوط به دورهٔ درخشان فعّالیّت مرکز اسناد انقلاب اسلامی. و مربوط به مرد بزرگی که شمار زیادی از جمله مرحوم شیخ عبدالکریم حائری؟؟ و بروجردی را درک کرده است. فروغی گفت این کتاب را چند بار خوانده است و خصوصاً همحجرهبودن بُدلا با مردی به نام حَکَمی...
--- On Fri, 3/6/09, reza sheikh <qom.reza@yahoo.com> wrote:
From: reza sheikh <qom.reza@yahoo.com>
Subject: Re: Cover Book
Date: Friday, March 6, 2009, 5:48 PM
با سلام و احترام. مطالب روی جلد کتاب به این ترتیب است:
عنوان اصلی: نامهی روحفزا
زیرش بیاید: منشور مردمسالاری دینی
و زیرش کوچکتر بیاید: شرح نامهی علی(ع) به مالک اشتر
نویسندگان: علی محمّدی تاکندی، رضا شیخمحمّدی
تعداد صفحات: ۷۰۰ صفحه کاغذ اندونزی است. و شابک را ناشر گفت که خودش قرار میدهد.
با احترام. رضا شیخ محمدی
شانزده اسفند هشتاد و هفت
--- On Fri, 3/6/09, Masoud Nejabati <nejabati@gmail.com> wrote:
«مشکی از اشک» اثر رضا شیخمحمّدی که تصویر چاپ نخست آن را مشاهده میکنید، نخستین کتاب خاطرات بسیجیان قزوینی است که بعد از پذیرش قطعنامه به چاپ رسید. این کتاب یک بار توسّط مؤسّسۀ آفرینۀ قم به چاپ دوم رسید و یک بار توسّط مؤسّسۀ شهید آوینی در دو مجلّد به زیر طبع آراسته شد و اینک با افزودههایی تحت عنوان «اماننامه از عزرائیل» در آستانۀ چاپ چهارم میباشد.
«اماننامه از عزرائیل» با فورمت زرنگار >>> اینجا
با فورمت doc قابل اجرا در ورد ۲۰۰۳ >>> اینجا
«مشکی از اشک» با فورمت زرنگار: اینجا
با فورمت doc قابل اجرا در ورد ۲۰۰۳ >>> اینجا
«شب را جرعهجرعه بنوش!» با فورمت زرنگار: اینجا
با فورمت doc قابل اجرا در ورد ۲۰۰۳ >>> اینجا
http://www.adinebook.com/gp/product/9647721846
برخی صفحات کتاب عسل و مثل
http://1344.blogfa.com/post/56
http://1344.blogfa.com/post/55
مصاحبهء صوتی و زندهء من با رادیو سراسری معارف جمهوری اسلامی ایران در تابستان ۸۸ (رمضان ۱۴۳۰)
که در خلال آن به برخی مطالب کتاب عسل و مثل و حواشی چاپ آن و کیفیّت تاءلیف و تصنیف آن اشاره میکنم: >>> اینجا
نسخهء نهایی کتاب عسل و مثل با فورمت زرنگار / آخرین تغییرات: نه مرداد ۸۹ >>> اینجا
نسخهء نهاییتر / آخرین تغییرات: اردیبهشت ۹۲ >>> اینجا
آخرین تغییرات: بهمن ۹۵ >>> t.me/rSheikh/1227
در ضمن فایل زرنگار فوق را در ۲۰ اردیبهشت ۹۲ برای محمد کریمپور ایمیل کردم تا به پی.دی.اف تبدیل کند و در ۲۷ اردیبهشت فایل نهایی را از او تحویل گرفتم: اینجا
>> صفحهء ۳۶۵ مربوط به خر را بهخایهمیشناسند و ملا را به عمامه!
مطلب زیر را در خصوص صفحهء بالا در ۲۷ مرداد ۸۹ نوشتم و برای چند نفر ایمیل کردم:
قلم به مزد ِ دستور!ـ
عوامل داخلی و خارجی استکبار جهانی یک لحظه خاموش نمینشینند و لاوقفه با اقسام فروندها درصددند ما یک مشت نمونهء خروار مظلوم و بی پناه را از پهنه خارج کنند و خیالشان تخت خواب شود. هر کس رد میشود، اگر طعنه بلد نباشد، تنه میزند به این قصد که ما سرگیجهء خروسی بگیریم و سرمان بخورد به ستونی چیزی و به خیال خودش در کارمان خلال ایجاد کند. و اگر طعنه بلد بود که بیرحمانه متلکها و جوکها و لطیفههایی را دائم روی سر ما کارخرابی میکند. نمیکند برود دبلیوسی. خیرندیده فکر و مغز ما را بویناک و لجنزار می کند و الفرار. منتظریم خدا به خیر بیاورد.
از دیگر سو دشمن مریض هم که تا لب مرزآمده و باز قانع نیست. کسی نیست بگوید: خصم گوسالهء بدسگال! تو که مرز را داری، دیگر مرض برای چه داری که هی توطئه میکشی و نقشه میچینی. برو پی کار دیگر خب. دوستان ما هم غافل!
از کدام درد بگوییم آخر؟ تصویری به یبوست تقدیم میشود که از صفحهء ۳۶۵ کتابی اسکان شده. این اثر در سنوات اخیر در همین ایران خودمان منتشر شده و ارشاد خیردیده تجویز کرده چاپیده شود. بنگرید خداوکیلی به قسمتی که با پرانتز سرخ بزرگ مشخص و یکجورهایی سنگچین کردهایم که بگوییم: اینجا به ما اهانت شده و ما دم فروبستیم. چون صبرمان طاقت دارد و ایمانمان استقامت دارد و اگر روزی نهادی حکم جهادی دهد، ما نه از جوک و پیامک و متلک میترسیم و نه حتی سرگیجهء خروسی و دبلیوسی و نان هر چی قلم به مزد ِدستور! هست را آجر سه سانتی میکنیم برود پی کارش. آخر آقای نویسندهء کتاب که خدا اگر قابل ارشاد نیستی، هدایتت کند، چرا به ما یک مشت مظلوم، فحش کمیک میدهی و دُرفشانیهایت را موقع حروفچینی سرهم تایپ میکنی و ما را خر انگاشتهای؟ اگر جراءت داری عین آدم تایپ کن تا حسابت را بگذاریم کف دستت که مو ندارد! در کل پناه به خدا از شر شیطان رانندهشده که یک مشت نمونهء خروار خلقالله را با دندهء پنج دارد میفرستد به جهنم و دوستان ما هم غافل!
نامۀ روحفزا شرحی بر نامۀ 53 نهجالبلاغه است که در ابوی حقیر آیةالله تاکندی در سال ... به صورت یادداشتهایی منبرگونه .... حقیر آن را بازنویسی و در همان سنوات (سال؟؟) در اختیار نشریۀ ولایت قزوین قرار دادم که به صورت پاورقی چاپ شد... بعد از ارتباطم در قم با کاظم عابدینی مطلق و انتشارات آفرینه و چاپ کتاب مشکی از اشک و نیز رسمالخط نماز تصمیم گرفتم سومین پروژۀ چاپ کتابم را همین نامۀ روحفزا قرار دهم. ابوی بدوا" موافق نبود و نظرش این بود که شرح نامه به اتمام برسد و بعد... ولی بنده...
در نهایت قرار شد جلد اولش را چاپ کنیم... طرح جلدش را به باسمالرّسام که آن سالها (۱۳۷۵ شمسی) با عابدینی همکاری داشت سپرده شد.. چهرۀ داریوش ارجمند را در اختیار باسم گذاشتم... مرحوم محمد دشتی در شمار کسانی بود که وقتی کتاب را به ایشان نشان دادم، طرح جلد را پسندید و ...سمت راست: نامۀ حضرت آیةالله رضا استادی
به پدرم آیةالله تاکندی در خصوص کتاب نامهی روحفزا
و همکاری رضا شیخ محمّدی در چاپ آن
سمت چپ: نامۀ روحفزا / چاپ سوم با طرح جلد استاد مسعود نجابتی
لینک مرتبط >> اینجا
نامۀ روحفزا با پسوند داک و قابل اجرا در وورد >> اینجا
یادآوری: در ۱۵ تیر ۹۱ قرار شد خواهرزادۀ عزیزم سید حمید حسینی فایل نامهء روحفزا با پسوند داک را به پی.دی.اف و در نهایت ای.بوک تبدیل کند تا بتوانم این کتاب را در اینترنت به صورت eBook منتشر کنم.
بازنویسی خاطرات آیتالله بدلا
تعداد صفحات: ۲۶۰ صفحه
سال انتشار: ۱۳۷۸ شمسی
حروفچینی: به صورت زرنگار در مرکز اسناد انقلاب اسلامی قم توسّط تایپیست اصفهانی آقای "مهدیّه" انجام شد و بعد علی شیرخانی رئیس وقت مرکز اسناد قم آن را برای بازنویسی در اختیار من گذاشت. من در شمار معدود ویراستارانی بودم که مستقیما روی نسخۀ رایانهای کار بازنویسی را انجام میدادم... نسخۀ نهایی در اختیار مرکز قرار گرفت و آن را برای صفحهبندی نهایی به تهران فرستادند.. همانجا
لیتوگرافی شد و در مرکز چاپ و انتشارات وزارت خارجه به چاپ رسید.
![]() |