شیخاص!
 
 
دنیای یک شیخ خاص
 
لینک تلگرامی: t.me/rSheikh/295

t.me/rSheikh/988

لینک یوتیوبی: youtu.be/g79sjzdXJBQ

پسر شیخ عبدالخالق درزی دانسفهانی و دبۀ نفت و آب!
فیلم رضا شیخ'محمدی، ۱۰ آبان ۹۴، پشت صحنۀ اجرای برنامۀ زندۀ تلفنی برای رادیو معارف، برنامۀ "مهربان باشیم"، ۱۰ دقیقه به ۸ صبح، ضرب‌المثل "کمال همنشین در من اثر کرد"


برچسب‌ها: رادیو, رادیو معارف
 |+| نوشته شده در  یکشنبه دهم آبان ۱۳۹۴ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 

فایل صوتی (مدیافایر)  لینک کمکی (ساوند کلود)

به نام نزدیکتر از رگ گردن به آدمی. ق: 16. ميگن: آنچه خود داشت ز بيگانه تمنّا مى‏كرد. مصراعيست از حافظ كه‏ به قول خودش، توصيف يك آدمِ بيدل رو كرده: يعنى بيگانه با دل! كنايه از غافلى كه خبر از دارائي‌هاش نداره. و بدترين درد هم همينه. تو داشته باشى و خبر نداشته باشى چى دارى؟ وقتى نمى‏دونى چقدر توى حسابته، چيجورى مى‏تونى برنامه‏ريزى اقتصادى كنى؟ حالا حافظ توجّه مى‏ده فرد رو به موجوديش! ميگه: چوگان حُكم در كف و گويى نمى‏زنى. يعنى تو ابزار و ادوات لازم براى چوگان‏بازى رو دارى: چوب بلند و توپ. اگه گل نزنى، لوموا انفُسَكم: خودتو ملامت كن. باز ظفر به دست و شكارى نمى‏كنى... حيف نيست؟... و چرا اينجورى‏ ميشه آدم؟ نه كه دائم با خودش و دارائي‌هاشه، اصلاً نمى‏بينه اونارو. دقت كرديد ما خيلى وقتها حواسمون به اعضا و جوارحمون نيست. وقتى متوجهشون ميشين كه خداى ناكرده از دستشون بديم. و من‏ گاهى حق ميدم حتى به انسانِ غافل. چون بيچاره عين ماهيى مى‏مونه‏ كه از بدو تولد در آب بوده. نه كه ضدّشو تجربه نكرده، اصلا آب را احساس نمى‏‌كنه و به سادگى هم نفيش مى‏كنه. ماهيان نديده غير از آب‏ / پُرسْ‏پرسان ز هم كه آب كجاست؟ و بدتر از اون، براى بيرون‏‌پريدن‏ از آب تلاش مى‏كنه. فك مى‏كنه بيرون خبريست. بيرون، مرگ و كباب‏شدن در كمين اوست. انسان غافل هم: در همه احوال خدا با او بود. حق اقربُ من حبل الوريده بهش. ق: 16. يار نزديكتر از من به من‏ است. اونوخ من ميگم: كو خدا؟... خيلى وقتها انسان آرزومند چيزائيه‏ كه پيش ديگرانه. هى ميگه: برم خارج. در حالى كه بسا كسا كه به روز تو آرزومند است. تو زير خطّ فقرى؟ درست. اما در عوض بالاى خطّ آسايش خيالى! اين مهم نيست؟ تو در حسرت پول يك ثروتمندى. خبر دارى كه اون آدم مالدار هم خواهان آرامش روانى توست؟ كه يك‏ شب بتونه بدون واليوم بخوابه؟ يعنى هم فقير گله‏‌منده هم غنى. درويش و غنى بنده اين خاكِ درند. حتى اغنيا محتاجترند. ما در يك‏ كلام بايد خودمان را ببينيم؛ چون هرگز تماشاى چيزهايى كه ديگران‏ دارند و تو ندارى تموم نميشه. نميشه كه تا آخر حسرت بخورى! لذا قرآن هم ميگه: بر تو باد خودت! عليكُم انفسَكم. مائده: 105. به قول‏ آن محقّق: بازگشت به خويشتن. به اين باور برس كه: ما حكّ ظهرَك‏ مثلُ ظُفرِك. يعنى: كس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من. خارجي‌ها هم مى‏گن: بهترين دوست هر كس، ده انگشتِ اوست. يعنى: خوداتّكا باش. علف بايد به قول ترك‏ها بايد روى ريشه خودش نشو و نما كنه: هر اُت اُز كُكنين اوستونده بِتَر. هر چى مى‏خواى در خودت‏ اسبابِ تحقّقش به وديعت نهاده شده; به شرط اينكه عاطل و باطلش‏ نذارى. فكر نكن يك جرم كوچك 75 كيلويى هستى مركّب از گوشت‏ و استخوان و پى و دنبه. به قول على(ع) فيك انطوى العالم الأكبرو... يك دنياى پيچيده در تو فشرده‏سازى شده. لذا هر چى ميخواى از خودت بخواه. به قول بابا افضل كاشانى: از خود بطلب هر آنچه‏ خواهى كه تويى. اين رو بنده به خط نستعليق در دهه 80 نوشتم. يعنى: به مُشك چين و چگل نيست بوى گُل محتاج - كه نافه هاش ز بندِ قباى خويشتن است. حافظ... گلِ زنده و خوشبو رو تا حالا ديدى‏ يكى برداره با ادكلن معطّر كنه؟ اونوخ ما خانه‏هاى تاريخى و قديميمون رو تخريب مى‏كنيم. مرمت هم كه مى‏كنيم، به ظاهر شيك‏ مى‏كنيم ولى قدمتشو نابود مى‏كنيم و ديگه اون روح قبل رو نداره. يعنى‏ يه جور تخريبِ ديگه. بعد كلّى هزينه مى‏كنيم برم كنار برج كجِ پيزا، راست بايستيم و عكس سلفى بگيريم. حواسمون نيست كه به قول‏ حافظ: گنج عافيتت در سراى خويشتن است. بعضى‏ها وقتى يك جمله قشنگ رو در اين شبكه‌‏هاى اجتماعى‏ مى‏بينند كه دلنشينه و حرف دل اونارو زده. زيرشو نگاه مى‏كنند بيشتر دوست دارند گوينده‌‏ش فلان شاعر يا نويسنده خارجى باشه تا يكى از متفكّران وطنى. به قول قرآن بيگانه‏‌پرستند. جملات اجنبى رو دوستتر دارند: اذا هم يستبشرون... اما بومى‏‌هارو: اشمئزّت. همچين‏ ناخرسندند. زمر: 45... جمع‌‏بندى: خودباور و خوداتّكا باش! خودتو ببين! گاهى آينه را مقابلت بگذار و به خودت و داشته‏هايت نگاه كن! عرضم تمام!


برچسب‌ها: رادیو, رادیو معارف, حافظ, قرآن
 |+| نوشته شده در  یکشنبه سوم آبان ۱۳۹۴ساعت 11:30  توسط شیخ 02537832100  | 

فایل صوتی (مدیافایر)  لینک کمکی (ساوند کلود)

به نام او که پدیده‌های نافع را از امتیاز بقا و مکث در زمین برخوردار می‌کند. رعد: 17. ميگن: همّت بلند دار كه مردان روزگار / از همّت بلند به جايى رسيده‌‏اند بلندهمتى يعنى قانع‏‌نبودن به وضع موجود و در پى فضاها و افق‏‌هاى‏ تازه بودن. اين حالت بايد آسيب‏شناسى بشه. چون دو جور بلندهمّتى‏ يا همان بلندپروازى داريم: پسنديده، ناپسند. گاهى تحت تعريف «پا از گليم خود فراتر گذاشتن»ه. خب اين خوب  نيست. شما ليست دارائیها و امكاناتتو دارى و به محدودبودنشون هم واقفى. در عين حال از سر غرور يا جوزدگى يا پُزدادن يا روكم‏كنى سراغ سنگ بزرگ زدن ميرى. كلاهى انتخاب مى‌‏كنى كه براى سرت گشاده. شعرى شروع مى‏كنى به‏ سرودن كه دانشت اونقدر نيست كه بتونى تمومش كنى. توو قافيه‏ش‏ مى‏مونى. اين خوب نيست. ببينيد! چند جا قرآن به انسان گفته: استُپ! جلو نرو. اگر دانش چيزى رو ندارى، ورود نكن: لاتقْفُ ما ليسَ لك به‏ علم: اسرى: 36. با اينكه يه جاهايى گفته: لاتَخافوهُم: از دشمن‏ نترسيد. پيشروى كنيد! آل‏عمران: 175. يه جاهايى گفته: خودتو دستى‏دستى به هلاكت نينداز. خودكشى با شهادت‏طلبى فرق داره: لاتلقوا بايديكم الى التهلكه. بقره: 195. چون هر تهوّرى ستودنى‏ نيست. جسارتِ كلاغ در اينكه پا در كفش كبك كنه و بخواد راه‏رفتن‏
اين پرنده رو بياموزه، ممدوح نيست. يا شغال اگه بخواد با گريم‏كردن، خودشو جاى طاووس جا بزنه، به قول مولوى آخرش رسوا ميشه. لذا ترك‏ها ميگن: اُز بيلديگين اُينا. اونى رو كه بلدى برقص و بازى كن. در غريبى لاف نزن. حافظ! نه حدّ ماست چنين لاف‏ها زدن / پا از گليم‏ خويش چرا بيشتر كشيم؟ يا: آن سرزنش كه كرد تو را دوست حافظا! / بيش از گليم خويش مگر پا كشيده‏اى؟ يعنى: لقمه گنده‏تر از دهانت رو نه بردار; نه آرزوشو بكن! ببينيد اگه پيامبر صلوات الله عليه فرموده: من‏ بعد از خودم نگران امّتم. مى‏ترسم دچار طول‏الأمل بشند: آرزوى دراز. با اين وصف پس چرا ميگن: آرزو بر جوانان عيب نيست؟ مگه همين‏ حافظ نگفته: بس طور عجب لازم ايام شباب است؟ جوان بايد جوانى‏ كنه. رندى و هوسناكى در عهد شباب اولى. بايد براى آينده‏ش نقشه‏ بكشه... بعله بايد نقشه بكشه; ولى خيال‏پردازيى نكنه بى‏اعتنا به‏ امكانات و دارائيهاش. مثلاً تو آرزو كنى قصرى داشته باشى مجلّل و درندشت. خب چنين قصرى مواد و مصالح و هزينه‏اى مى‏خواد كه ايل‏ و طايفه تو هم جمع شن، از پسش بر نميان. و تازه حريفش بشن، از كجا يقين دارى زنده بمونى وقتى آماده شد؟ اى بسا آرزو كه خاك‏ شده. اين بلندهمّتى خوب نيست. بله اگر قصرى كه توى ذهنت‏ هست، يك اثر معمارى مثل تاج محل در آگراى هندوستان باشه كه‏ بنده رفتم، از عجايب هفتگانه جهان. بگى اگه بودم، خودم بهره ببرم. اگه نبودم، ديگران تا قيامت قيامت بيان لذّت تماشاى اين بنارو ببرند. آرشيتكت‏ها توش بگردن و بچرخن و پايان‏نامه معمارى بنويسن. اين‏ به نظرم آرزوى خوبيه. چون به عمر خودت محدودش نكردى. ببينيد اكثر ما همه چيزو براى دنياى خودمون مى‏خوايم. و دنيامونم محدوده‏ و پايانش هم نامشخّص. هر لحظه ممكنه من بميرم. فقط خدا عالمه به‏ وقتش. لا يُجلّيها لوقتِها الاّ هو. اعراف: 187. من رضا شيخ محمدى اگه‏ زرنگ باشم بايد بلندهمّتى‏ها و آرزوهامو محدود نكنم به دايره‏ عمرم... ببين سعدى شيرازى از اون زِبر و زرنگ‏هاست. آرزوش اينه‏ يك اثر هنرى تأليف كنه اسمشو بذاره گلستان; اما گلستانى كه هميشه‏ خوش باشد. حاوى گلهايى نباشه كه به باغ آمد از اين راه و از آن‏ خواهد شد. حافظ. بلكه از باد و باران نيابد گزند. فردوسى. ببينيد اين‏ يك بلندهمّتى واقعگرايانه است. چون فناى خودش تووش لحاظ كرده. گفته كتابم باشه. من باشم نباشم مهم نيست. غرض نقشى است‏ كز ما باز ماند. اين آدم به آرزوش رسيد. الان 780 ساله از تصنيف‏ گلستان مى‏گذره; اما پلاسيده نشده. تازه است و برخوردار از امتیاز «نافعیّت و ماکثیّت در زمین» که قرآن میگه. (رعد: 17) غير از سعدى يك‏ شخصيت معرفى كنم كه قرآن تحسينش كرده. گفته الگوى شما مردان‏ هم هست; همچنان سرمشق بانوان است. ببين چه واقعگرايانه‏ بلندهمتى مى‏كنه; چون پرنده فكر و خيال‏پردازى‏شو برده تا آنسوى‏ دايره حيات نباتى. ميگه: ربّ ابن لى عندك بيتاً فى الجنّه. سوره تحريم: 11. همون قصر را كه در بالا گفتيم آرزو كرده ولى فرادنيايى. اين زن‏ توجه داشته به امكاناتش. حواسش بوده آنسوى مرز دنيا هم در حوزه‏ استحفاظى اوست. اينجا ملكه شاه شاهان بوده. بهترين زندگى مرفّه‏ رو داشته; ولى نه كه فانيست. ميگه: چه فايده؟ من بسَم نيست. اينو ميگن: زياده‏خواهى مثبت. در كمال بلندهمّتى و بلندپروازى مى‏گه: خدايا! پيش خودت در بهشت براى من خانه‏اى بساز!... اگر چنين‏ آرزويى كردى، ديگه بر تو عيب نيست. حتى طولِ اَملت مايه نگرانى‏ پيامبر هم نيست. اگه اينجورى تونستى بلندهمّت باشى، عالى! همّت‏ بلند دار كه مردان روزگار (و نيز زنان دوران) / از همّت بلند به جايى‏ رسيده‏‌اند. عرضم تمام!

مطلب مرتبط:

http://eshq.ir/post/432

ترس خوب؛ ترس بد


برچسب‌ها: رادیو معارف, سعدی, عسل و مثل
 |+| نوشته شده در  یکشنبه سوم آبان ۱۳۹۴ساعت 11:23  توسط شیخ 02537832100  | 

دریافت فایل صوتی: از پیکوفایل: اینجا / از مدیافایر: اینجا / از ساوند کلود: اینجا

به نام او که در عین قدرت بر انتقام، بخشنده است. از دعای افتتاح. ميگن: افتادگى آموز اگر طالب فيضى / هرگز نخورد آب زمينى كه بلند است‏
«تواضع» از كلمات ارزشى فرهنگ ماست با معدّل مثبت؛ ولى بعد از موشكافى مى‏‌بينيم گاه از موضع ضعف است و گاه قدرت. و هر دو ارزش يكسانى نداره.
انسان ضعيف به خاطر نياز به چيزى كه در دست ديگرى است به او ابراز ارادت مى‏‌كند. شاگرد و جويندۀ دانش‏ كه به علم يا نمرۀ يك استاد دانشگاه محتاج است، به قول حافظ مقابلش «اقرار بندگى و اظهار چاكرى» مى‏‌كند تا كارش راه بيفتد. حتى‏ بدخلقى‏‌هاى احتماليشو تحمّل مى‏‌كنه. اين تواضع، معامله‏‌گرانه و منفعت‏‌جويانه است و به زعم بنده فضيلت اخلاقى نيست.
شيطان هم‏ از اين تواضع‏‌ها بلد است. شيطان به قول على(ع) در خطبۀ 192 نهج‌البلاغه: امام‏ متعصّبينه و با يك من عسل هم نمى‏‌شود خوردش؛ اندِ گردنكش‏‌هاست؛ مى‏‌گويد: به آدم سجده نمى‏‌كنم كه نمى‏‌كنم. خب؟ اما همين‏ شيطان در راستاى قولى كه داده كه نمى‏ذارم اكثر انسان‏ها شاكر باشند: لاتَجِدُ أكثرَهم شاكرين (اعراف: 17) كارشو با آدم و حوا شروع‏ مى‏كنه. و براى اينكه فريبشون بده، موقتاً از قلدری و گردنكشى دست‏ برمى‏داره. نه که تواضع کنه؛ خیر؛ ولی چون مى‏دونه كه: درشتى و تندى نيايد به كار - به نرمى برآيد ز سوراخ، مار؛ با فيگورِ «ناصح‏‌نما» وارد ميشه و قسم مى‏خوره كه‏ خيرخواه آن دو است: قاسَمَهُما أنّى لكُما من النّاصحين (اعراف: 21) با اين نرمى به نتيجه هم رسيد و به خوردن ميوۀ ممنوعه وادارشان كرد.
بسيارى از تواضع‏‌ها سودجويانه است. افتادگى كن تا بهره ببرى: آب در تو جمع بشه: هرگز نخورد آب زمينى كه بلند است! خب این ارزشش کمه. ترك‏‌ها مى‏‌گويند: سو واردُر مثلدَه تاپار چوقّورى - قالار دينگه يِرْلَرْ هميشه قورى. طبق قاعدۀ فيزيك، آب در گودى‏‌ها جمع مى‏‌شود و زمين‏‌هاى مرتفع، آبگير نيست و خشك مى‏‌مانَد. لذا سر فرود بيار؛ ولى‏ بدان چیزی را از دست ندادی؛ به سربلندى بعدش فكر كن. کمی صبوری کن؛ اما بعد از تلخی نوبت شیرینی میاد: صَبروا أيّاماً قصيرةً، أعقَبَتهُم راحةً طويلة. خطبۀ 193. مثل الاّكلنگ بيا پايين تا برى بالا: بر آستان جانان گر سر توان نهادن / گلبانگ سربلندى بر آسمان توان زد (حافظ). مثل‏ مستكبرين نباش كه نهايتاً با مُخ خوردند زمين: اِنّ الّذين يَستكبرون‏ عن عبادتى، درست است اولّش اُلدرم پُلدرم كردند؛ ولى: سَيدخُلون جهنّمَ داخِرين‏ (غافر: 60): فوّاره چون بلند شود، سرنگون شود. از سرنوشتِ تير پرتابى عبرت بگیر: به بال و پر مرو از ره كه تير پرتابى - هوا گرفت زمانى ولى به خاك‏ نشست (حافظ)
اما اگر اوّلش «وَضَعنا عنكَ وِزرَك» باشى، منتهى ميشه‏ به: رَفَعنا لكَ ذكرَك. انشراح: 2 و 4: از آن زمان كه بر اين آستان نهادم‏ سر - فراز مسند خورشيد تكيه‏‌گاه من است (حافظ).
ببینید این مدل تواضع خب از تکبّر بهتره؛ ولی خضوع از نوع اول است که يك معامله است: فروتنى بده؛ سربلندى‏ بگير!
اما ما يك مدل تواضع ديگه هم داريم: تواضع از موضع قدرت. تو نمى‏‌خواهى با كوچك‏‌كردنِ خودت به بزرگى برسى؛ بزرگ‏ هستى! با اين حال به طرف مى‏گى: مخلصم و چاكرم! اين يك امتياز اخلاقى است. بد نیست نگاهی بکنیم به این نوع متواضعین:
اولين متواضع به اين روش، خودِ خداست! او با آنكه‏ عزيز، ذوانتقام و شديدُالمحال است: سختگير (رعد: 13) اما شرمناك‏ است! در قدرت و قوت خدا همين بس كه حاکم است و محکوم نست؛ مستنطق است و پاسخگو نيست؛ به قول فروغى بسطامى:
ز تو خواهش‏ غرامت نكند تنى كه كُشتى - ز تو آرزوى  مرهم نكند دلى كه خستى‏
مولاناگفتنی:
خيره‏‌كُشى است ما را، دارد دلى چو خارا - بُكشد كَسش نگويد تدبير خونبها كن!
حافظ این مضمون را اینگونه دیده:
دلبرم شاهد و طفل است و به‏ بازى روزى - بكُشد زارم و در شرع نباشد گنهش
خداست‏ ديگه؛ هر كار عشقشه ميكنه! يَفعلُ ما يُريد (حج: 14)
البته از باب استدراک بگویم که از برخى‏ آيات مثل لِئَلاّ يكونَ لِلنّاسِ على اللهِ حُجّ‏ةٌ بعدَ الرُّسُل (نسأ: 165) بر مى‏‌آيد که خدا در عین استنطاق، پاسخگو هم هست كه در جاى خودش بايد بحثشو كرد؛ اما در كل‏ معروف است که حضرت حق: «يَسئل و لايُسئَل» است: بازخواست مى‏‌كند؛ اما بازخواست نمى‏‌شود. خب؟ اما همين خدا كه: هر چه كند ز شاهدى‏ كَس نكند ملامتش (سعدى) در عين قدرت بر مجازات، بخشنده‏ هم هست.
در قرآن آمده: مجازات شما براى خدا آسان است: انّ ذلكَ على‏ الله يسير. يا: كارى ندارد براى خدا تبديل و تعويض انسان‌های ناسپاس با آدم‌های مطيع: اِن يَشَأ يُذْهِبكُم. اما در عين حال روی دیگر سکه این است که خدا مجازات مجرمان را به تأخير مى‏‌اندازد: اِملاء و امهال مى‏‌كند و حتى مى‏‌بخشه؛ در عینِ قدرت بر مجازات می‌بخشد: الحمدُ للهِ على عفوِهِ بعد قُدرتِه. (دعاى افتتاح‏)
این بخشش ارزشمند است.
فراتر از آن: خدا اهل شرم و تواضع است. در حديث قدسی داريم كه خدا مى‏‌گويد: وقتى بنده‏‌اى چند بار مرا بخواند و اجابتش نكنم، از او خجالت‏ مى‏‌كشم: اِستَحيَيْتُ مِن عبدى. این همان خدايى است كه دو بار در قرآن گفته: «اللهُ لايَستَحيى» من صريح و رُك‏‌گو و بى‏‌رودربايستى هستم و حیا نمی‌کنم؛ اما به بعضی جاها که مى‏‌رسد، مى‏‌فرمايد: خجالت مى‏‌كشم! از بنده‌ای که کارش را راه نیندازم شرمگینم. سعدى به‏ اين حديث قدسى در اول گلستانش اشاره كرده و اين شعر معروف را هم در ذيلش سروده:
كرم‏ بين و لطف خداوندگار - گنه بنده كرده است و او شرمسار. اينو ميگن: خضوع در عين قدرت.
يا نگاه كن خدا نياز به خوب‏‌بودن و خوبى‏‌كردنِ بنده ندارد. محتاج عبادت بنده نيست. حديث در اين باره‏؟؟ نماز و روزه‌ای که از ما خواسته، مايۀ ترقى ماست. ما بايد پيشقدم باشيم براى‏ خير. اما خدا مدام فرموده چنين و چنان كنید. و گفته كه به خاطر خودتان‏ چنين كنيد: اِن أحسنتُم احسنتم لأنفسكم. اسرى: 7. نوزده بار در قرآن‏ گفته: چيزى كه از شما مى‏‌خواهم براى خودتان خوب است: خَيرٌ لكُم. در عين بى‏‌نيازى، از بنده‏‌اش منّت‏‌كشى مى‏‌كند. پس اولين «متواضع در عين قدرت» خود خداست.
متواضع بعدى پيامبر و معصومين(ع) هستند. با آنكه امّت به زيارت‏ آنها در دنيا و شفاعتشان در آخرت محتاج است و آن‏ها هم نيازى به‏ پول و تمجید امّت ندارند (لانُريد منكُم جزاءً و لاشُكورا. دهر: 9) اگر  هم چيزى خواستند به حساب خودمان مى‏‌ريزند: ما سَئلتُكُم من أجر فهو لكُم. سبأ: 47 با اين حال بى‏‌هيچ بزرگی‌فروشی در بین مردم زيستند و از سوى مردمانى‏ كه آن مردمان به آنها محتاج بودند، چوب و سنگ و تيغ و سنان‏ خوردند و مظلومانه هم رفتند. اين هم فروتنى از سرِ اقتدارِ نبى و ولى.
در مرحلۀ پايينتر هم پيروان ائمّه كه به حاكميّت رسيدند، متواضعند. گاه‏ رهبر انقلابند ولى مى‏‌گويند: به من خدمتگذار بگوييد بهتر است تا رهبر بگوييد. يا: من در پيروزى انقلاب هيچ سهمى نداشتم.
چنين تواضع‏‌هاى از موضع قدرتى كه نوع دوم تواضع است، قيمتى‏ است. رفتارى است كه حالت بده‏‌بستان ندارد. يك تعارف و نمايش‏ِ فريبندۀ خاكسارى که شیطان هم مشابهش را بلد است، نیست. اهرمى براى نيل به سودِ بيشتر و بالاتر نيست.
اگر تواضع، كليد درِ جنّت است، حتماً مدلى است كه از يك قدرتمند صادر می‌شود؛ وگرنه به‏ قول شاعر: گدا گر تواضع كند، خوى اوست
کوتاه‌سخن اینکه: تواضع ز گردن‌فرازان‏ نكوست. فخری ندارد آن افتادگيى كه به نيّت «طلب فيض» بهش متوسّل مي‌شوند؛ چون کیست که نداند که: هرگز نخورد آب زمينى كه بلند است؟ عرضم تمام!
ویرایش و افزودن لینک پیکوفایل با افزودن بنر در فایل mp3 در 97/9


برچسب‌ها: رادیو معارف, عسل و مثل, امام علی, نهج‌البلاغه
 |+| نوشته شده در  یکشنبه سوم آبان ۱۳۹۴ساعت 1:34  توسط شیخ 02537832100  | 

فایل صوتی  (مدیافایر)  لینک کمکی (ساوندکلود)

به نام خدایی که لباس گرسنگی و ترس را به جزای بزهکاری گنهکاران، بر اندامشان می‌چشاند. نحل: 112. ميگن: هر چه كنى به خود كنى، گر همه نيك و بد كنى. ببينيد ما يك‏ اصل مكافات عمل داريم. يعنى عمل خوب، پاداش داره. عمل بد، جريمه: قبض موبايلتو به موقع مى‏پردازى، مخابرات به عنوان‏ خوش‏حسابى چند دقيقه بهت مكالمه رايگان ميده. از اونور در پرداخت اقساط وام بانك تأخير مى‏كنى، ازت ديركرد مى‏گيرند. يعنى به قول حافظ: هر عمل اجرى و هر كِرده جزايى دارد قرآن هم ميگه: فاصابَهُم سيئاتُ ما عملوا. نحل: 34. جماعتى كه مرتكب بزهكارى شدند، ولشون نكرديم: به كيفر اعمال‏ زشتشان رسيدند. اين يه مطلب... ولى موضوع برنامه ما يعنى «هر چه‏ كنى به خود كنى» يك مرحله از قصه مكافات عمل بالاتره. نميگه: در نهايت بهت پاداش مى‏دهند يا مجازاتت مى‏كنن. ميگه: هر كارى توو دنيا بكنى حتى با ديگرى، انگار با خودت اين كارو كردى. مستقيم به‏ خودت وصله. چون: بنى‏آدم اعضاى يك پيكرند. چه به خودت چه به‏ ديگرى لطمه وارد كنى، نه كه همه روى يك كشتى سواريم، همه‏ آسيب مى‏بينند; از جمله خودت. زير پاى خودتو سوراخ كردى، ولى‏ كشتى غرق ميشه. اذا فسد العالِم بلكه اذا فسد الأنسان، فسد العالَم. لذا قرآن ميگه: مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسً... هر كس يك نفرو از هستى ساقط كنه، انگار جامعه رو به كُشتن داده. احياى يك نفر هم در حكم احياى‏ جامعه است; چون يكپارچه هستند: وَ مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ‏ جَمِيعاً. مائده:32. لذا قرآن در سوره روم آيه 44 مى‏فرمايد: من كَفَر فعليه كفرُه: كفرِ كافر به زيان خودشه. تفِ سربالاست. نوعى شكلك‌‏درآوردن مقابل آينه‏ است. اونى كه در آينه داره استهزأ ميشه، خودتى نه ديگرى! سپهر آيينهء عدل است شايد (يعنى شايسته است) / هر آنچه از تو بيند وانمايد... همچنانكه: مَن عمل صالحاً فلانفسهم يمهدون. فرد نيكوكار زير گنبدِ دنيا، نواى گوشنوازى توليد كرده كه پژواكش به‏ سمت خود او برمى‏گردد و از گوشنوازيش بهره‏مند ميشه.
و يك گريز به مناسبت ايام محرّم كه تووش هستيم: پيامبر اسلام صلوات الله عليه فرمود من در ازاى رسالت، چيزى از شما مردم نمى‏خوام: لانُريدُ منكم جزاءاً و لا شُكوراً: نه پول مى‏خوام نه‏ تشكر و تقدير. انسان: 9. فقط سفارشِ دوستى اهلبيتشو كرد: الاّ المودّة فى القربى. شورى: 23. مردم فك كردن ايشون داره سنگ خودشو به‏ سينه مى‏زنه. چيزى به خودش مى‏رسه. فرمود: اينم براى خودتونه. مَا سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرً فَهُوَ لَكُمْ. سبأ: 47. شما در دنيا به زيارت معصوم و در آخرت به شفاعتشون محتاجيد. ما از شما بى‏نيازيم. آقا عمل نشد. يعنى نه پول به پيامبر دادند / نه مدال‏ افتخار / نه مودّت به اقرباش. تازه به جاش اومدند آزار و اذيت و چوب و سنگ و تير و سنان... فجايع روز عاشورا... و خبر نداشتند كه‏ در واقع به خودشان مودّت نكردند. به خودشون تير زدند. خودشون‏ رو كشتند نه امام حسين و اصحابش را. لذا شنيدم اشقيا و قتله كربلا وقتى به چنگ مختار افتادند، قريب به‏ اتفاقشون به همون شكلى كه در كربلا جنايت كرده بودند، تقاص‏ شدند. گفت: اگر تير زدند با تير بكشيدشون. اگر سنگ زدند با سنگ. نيزه زدند با نيزه. حتى طرف، لباس آقا حضرت عبّاس(ع) را غارت كرده؛ دستگير كه شد، دستور دادند لختش كنند. نتيجه‏‌گيرى: دنيا مثل گنبد و آينه است. هر صدا و تصويرى توليد كنى، به سمت‏ خودت منعكس ميشه. هر چه كنى به خود كنى گر همه نيك و بد كنى. عرضم تمام!


برچسب‌ها: رادیو معارف, قرآن, عاشورا, عسل و مثل
 |+| نوشته شده در  یکشنبه سوم آبان ۱۳۹۴ساعت 1:27  توسط شیخ 02537832100  | 

فایل صوتی (مدیافایر)   لینک کمکی (ساوند کلود)

به نام خدايى كه هم به رهاكردنِ ظاهر گناهان امر كرد و هم به وانهادنِ‏ باطنِ گناهان. انعام: 120
ميگن: از كوزه همان برون تراود كه در اوست... ببينيد كوزه ظرفى راستگوست. دروغ توو كارش نيست: اگه داخلش عسلِ مصفّا باشه، تراوشاتشم عسله. اگه زهر هلاهل باشه، بازم خودش رو لو ميده و ميگه مايع كُشنده درون منه. انسان‏ها مع‏الأسف اينجورى نيستند. گاهى‏ ظاهر و باطنشون ناسازگاره. براى مثال بعضى دشمنان پيامبر، به ظاهر آراسته و خوش‏پوش بودند; اونقدر كه خودِ پيامبرم تحت تأثير قرار مى‏گرفت: اًِّذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُمْ. آيه 4 سوره منافقين. جمله‏بندى‏هاشونم زيبا و دلفريب بود: يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ. بقره: 204. يعنى‏ دكوراسيونشون دلبرانه بود; اما درونشون، زشت و آلوده به پليدى. و حتى آخرِ خشونت و دشمنى بود. به قول قرآن:  «الدّالخصام». نهايتِ‏ خصومت... و از ترس اينكه لو برند، خدارم شاهد مى‏گرفتند كه ظاهر و باطنشون يكى است: يُشهدُ اللهُ على ما فى قلبِه. در حالى كه شهادتشون هم دروغ بود و مصداق تازه‏اى از دوروئى‏شون. عجيبه اين حالت بعد از مرگ اين جماعت هم هست. طرف مى‏بينى‏ كافِره. داره در آتش عذاب مى‏سوزه; اما قبرش معمارى جذّابى داره. به قول مولوى: ظاهرش چون گور كافِر پرحُلَل / وز درون قهر خدا عزّوجل... حالا بد نيست بدانيد به اين نكته حضرت زينب سلام الله عليها خطاب به مردم كوفه بعد از قصّه كربلا اشاره كرد. فرمود: شما ظاهر غلط‌اندازى داريد. بر مصائب ما گريه و مويه مى‏كنيد. اما چه فايده؟ گاهى عاشقيد گاهى فارغ... دورنگيد... حالا بنده پدربزرگى داشتم. تعبير مى‏كرد: بعضيها طبّالٌ على اليزيدند و باكً على الحسين. شبيه حرفى كه فرزدق شاعر به امام حسين(ع) زد. گفت: خيالتو راحت كنم: دلهاى كوفيان با توست; اما شمشيرهاشون عليه تو. اما القلوبُ فمعَك و اما السيوفُ فمع بنى‏اميّه... زينب كبرى سلام الله عليها هم به كوفيان بى‏وفا مى‏فرمايد: شما ظاهر و باطنتون با هم ناهماهنگه و اضافه مى‏كنند: مثل نقره‏كارى روى سنگ قبر مى‏مونيد! كَفِضَ‏ًْ على ملحودًَْ. بازديدكننده‏ها از جلوه‏هاى هنرى و معمارى قبر استفاده مى‏كنند و لذّت مى‏برند; ولى به حال مرده بدعاقبت سودى‏ نداره: همچو گور كافِران پر دود و نار / وز برون بربسته صد نقش و نگار... اى كاش «قلوبُهم معنا و قنابلُهم علينا» نبوديد. ظرفى بوديد كه هم محتوياتش عسل باشه هم تراوشاتش. مثل كوزه: از كوزه همان‏ برون تراود كه در اوست! عرضم تمام!


برچسب‌ها: رادیو معارف, عسل و مثل
 |+| نوشته شده در  یکشنبه سوم آبان ۱۳۹۴ساعت 0:55  توسط شیخ 02537832100  | 
  بالا