شیخاص!
|
||
دنیای یک شیخ خاص |
گزارش
آخرین شب برگزاری کنسرت باشکوه استاد شجریان
در تالار وزارت کشور
۱۵ مرداد ۸۶
در هفتههاى اخیر كه در جمع دوستانم در قم یا از طریق پیامك از بنده در بارهٔ كنسرتى كه قرار است شجریان برگزار كند، صحبت مىكردند و احیاناً نظر مىخواستند،
حضور در این كنسرت را به خصوص بعد از مشكلات سایت دلآواز
(در خصوص ماجرای پرحرف و حدیث بلیت) توصیه نمىكردم.
در كنسرت دو سال قبل كه انجمن موسیقى قم براى ما بلیت گرفت و آن عقبمقبها نشستیم،
چندان تحت تأثیر كنسرت نبودم و حسم این بود كه به تعبیر برخى دوستان، استاد پیر شده است!
دیشب (نیمهى مرداد ۸۶) در آخرین شب برگزاری كنسرت استاد شجریان در تالار بزرگ كشور
به مدد و بر موج بازار سیاه ایجادشده در مقابل درب تالار كشور،
بلیتِ «جایگاه ویژه»ى كنسرت كه مخصوص یکی از مهمانان مخصوص بود
و نمىدانم با چه مكانیسمى به بازار سیاه راه یافته بود، در ازاى ۸۰ هزار تومان به دستم رسید،
(روی بلیت رقم ۳۰ هزار تومان درج شده بود)
و توفیق یافتم در بهترین جاى سالن و پشت سر فامیلهاى استاد شجریان
(دو برادرش، همسرانشان، رایان - فرزند استاد از همسر دومش خانم كتایون خوانسارى -
نوهى استاد شجریان - پسر سرکار خانم افسانه شجریان) ببینم،
به این نتیجه رسیدم كه استاد، هنوز مىتواند و باید بخواند.
قبل از کنسرت، در قم بعد از شنیدن سى.دى «ساز خاموش» حس و برداشتم این بود كه
درآمد دشتى در برخى لحظات، ژوست نیست و انگار نتها در برخى مواقع و مقاطع (و البته به ندرت)
از كمند هنرورزی شجریان مىگریزند و بوى فالشى مىدهند.
به دوستانم از جمله محمود لبّافان (دوست دستاندركار
فرش ابریشم من كه بزرگتر از بنده است و به اعتبار سن و علاقهاش به شجریان،
قبل از انقلاب هم در كنسرت شیراز استاد حضور یافته) مىگفتم
كه انگار وقتش شده كه شجریان، تشك كشتى آواز را در همین اوج، ببوسد و محترمانه كنار برود. لبّافان هم گفت كه با حمیدرضا نوربخش كه صحبت مىكردم، نوربخش مىگفت:
« قصد داریم كمكم دیگر نگذاریم استاد بخواند!»
اما دیشب در کنسرت ماهور و شور، به كلّى بافتههایم پنبه شد.
شجریان، با جادوی حالات شگفتی که در حین آواز به لب و چهره اش داد،
بر شصت و اندی سالگی اش فائق آمد و مقتدر و مسلّط ظاهر شد.
عرض مىكنم ظاهر شد و نمىگویم مقتدر بود! که براى ستاره ای در سن و سال او،
حفظ تمام مراتب اقتدار، شاید ممكن نباشد.
اما هنر شجریان در این است كه مىتواند مقتدر بنماید.
خودش هم در جایى قریب به این مضمون گفته بود كه
من تكنیكهایى بلدم كه به مدد آنها مىتوانم اگر هم در یك كنسرت، صدایم آماده نبود، ضعفم را بپوشانم. میمیك صورت استاد و حالت دهانش و موجى كه در لبانش ایجاد مىشد، به خصوص حالت شگفتى كه به لبهایش موقع اداى مصوّت «او» میداد - كه لبها علىالقاعده باید غنچه شود ولی نمیشد - دیدنى بود.
تحریرهایش همچنان پخته بود و با حفظ روانى، دندانههاى تحریر، قشنگ معلوم بود;
به خلاف همایون شجریان كه تحریرهایش روان بود; ولى دندانههایش محو بود.
مثال مىزنم:
در رشتهى خوشنویسى كه دستی در آن دارم و شباهتهاى عدیدهاى با آواز اصیل ایرانى
دارد و شجریان هم خود زمانی در این رشته ذوقآزمایی کرده،
وقتى حرف سین از نوع دندانهدار نوشته مىشود، سه حالت پیش مىآید كه تنها یكى از آنها به اعتدال نزدیكتر است:
گاه دندانهها را خیلى مشخَص و رو و افراشته مىشود نوشت كه خوب نیست.
از سوی دیگر در برخى سیاهمشقها و حتّى اجراهاى جدى اساتید و از جمله
استاد غلامحسین امیرخانى این دندانهها هست و نیست! یعنی با استفاده از کثرت مرکّب، دندانهها کاملا تیزیاش از دست می رود و لای فرورفتگی بین دندانهها را غلظت مرکّب میگیرد.
شاید از این دو بهتر، حالت سوم است كه دندانههاى سین و شین، هم مشخَص باشد و هم تیز و خشك نباشد و با استفادهى هوشمندانه از مركّب و دقّت در مركّببردارى، لطافت هم داشته باشد.
صداى شجریان در كنسرت دیشب، واضح بود و در عین حال درونى.
اما همایون، درونى مىخواند; ولى صدایش برشته و برجسته نبود.
اینكه بسیارى از ابیات را یك بار شجریان مىخواند و بعد همایون، با همان نغمه و ملودى،
تكرار مىكرد، فرصت عجیبى فراهم كرده بود براى مقایسه بین این دو.
همایون در این رشته، كم كار نكرده است و به خصوص در سایهى تعلیم مستقیم مردى بوده كه همهى سرمایهى آواز را یكجا در خود انباشته است.
در واقع همایون، موقعیّت تعلیمِ هر آنچه اكتسابى بوده است را داشته است و دارد;
اما باز هم فاصلهى او با شجریان، بسیار است. چرا؟
آیا نباید به این نتیجه برسیم كه براى فتح قلّه و ستارهشدن، انگار پارامترهاى غیراكتسابى، درصد بالایى را به خود اختصاص میدهد. و شجریان، آن دقایق غیراكتسابى و آن شانس و بخت برخوردار را داشته است که شده شجریان.
اگر همایون بخواهد بر اساس مدلى كه دیشب ارائه كرد، ادامه ی این مسیر را برود،
قدرى نامحتمل است كه بتواند به مرز اعجاب و اعجاز پدر، حتى نزدیك شود.
در كنسرت دیشب، نوربخش قبل از برنامه صحبت كرد و از مصائب و مشكلات مربوط به تهیّهى بلیت
عذر خواست و از كنسرت استاد، به عنوان یك رویداد فرهنگى مهم یاد كرد
و از حضار خواست در برابر حركت دوربینها كه گاه چهرههاى افراد گروه آوا را ماسکه مىكند (میپوشاند)، صبورى كنند.
در انتهای کنسرت، قبل از تصنیف مرغ سحر، یكى از حضّار كه چند صندلی دورتر از من نشسته بود، فریاد زد:
به یاد دانشجویان زندانى دانشگاه امیركبیر! و ملّت سوت و كف زدند.
طرف، رها نكرد و دوباره جملهاى سیاسى گفت كه مضمونش این بود كه خلاصه به امید برطرفشدن اختناق و از این حرفها كه دیدم شجریان تاب نیاورد وپشت تریبون، انگار با صدایى با لِول پایین كه حالت چهرهاش نشان مىداد که به هدف اعتراض و دعوت به سكوت به آن مرد به زبان آمد، چیزى گفت.
بعد تصنیف را شروع كردند.
در این تالار سه بار در كنسرت شجریان حضور داشتهام و در هر سه مرغ سحر را خوانده است. امّا دیشب در لحظاتى از تصنیف، با حركت دستانش كه نمىدانم در سى.دى كنسرت كه بعداً در خواهد آمد،
این حركت زیبا ثبت شده یا نه، مردم را به خواندن فراخواند:
«ای خدا ای فلک ای طبیعت! شام تاریك ما را سحر كن!»
و چند نكته:
1. ممكن است جایگاه هنرى حسین علیزاده كه خودش هم دیشب در بین حضّار بود،
بالاتر از مجید درخشانى باشد; ولى دیشب حس كردم این تغییر در گروهى كه شجریان با آنها كنسرت مىدهد، اقدام فرخندهاى بود.
گروه آوا به هر دلیل كه حدّاقلش تعدّد نوازندگان آن است، شورانگیزتر ظاهر شد.
2. دخترى باریكاندام در میان دلّالان بلیت دیدم كه به تیپش مىخورد كه شجریانى باشد;
در عین حال ایستاده بود و مىخواست بلیتى بفروشد; به قیمت بازار سیاه.
ابراز مىكرد كه بلیت «جایگاه ویژه» (شبیه بلیتى كه من ساعتى بعد به ۸۰ هزار تومان تهیه كردم)
در اختیار دارد و كمتر از ۱۵۰ هزار تومان نمىفروشد.
بر سر حرفش ایستاد و كارش را هم نهایتاً پیش برد
و جوان باریكاندامى (حدوداً ۲۱ ساله) بلیت او را خرید.
در دقایق نزدیك به شروع كنسرت، براى آن جوان، بلیت دیگرى پیدا شد و او دید كه حسابى بایت
پرداخت آن ۱۵۰هزارتومان ضرر كرده. دربدر دنبال مشترى بود و مىگفت:
زیر۱۵۰ و با ضرر هم مىفروشم. عجب اشتباهى كردم خریدم!
آخرش فكر كنم بلیتش را نفروخت. در سالن هم با یكى از دستاندركاران «خانهى موسیقى»
سر صندلى دعوایش شد. در حالى كه به حالت قهر دور مىشد و مىرفت كه در صندلى عقبترى بنشیند، دستهاى و سرش را به حالت تأسّف تكان مىداد و مدام مىگفت:
«براى موسیقىیى كه شما متولّىاش باشید، متأسفم... نه آقا! متأسفم... براى هنر
متأسفم... واقعاً كه!... نه نه نه!... خیلى متأسّفم!!»
دو نفر جوان كراواتی پشت سر من در جایگاه ویژه نشسته بودند كه «متأسفّم،متأسفم»هاى آن جوان را
دست گرفته بودند و با هم پچپچ مىكردند و میخندیدند.
3. سعید فرجپورى، چهرهاى مهربان داشت و گهگاه با «حسین رضائىنیا» كه سمت راستش در گروه آوا نشسته بود و دف و دایره مىزد، لبخندهاى زیبایى ردّوبدل مىكردند.
به ندرت همایون شجریان هم كه كنار فرجپورى نشسته بود، در این «پینگپونگ لبخند» شركت مىكرد. لبخندهاى نوازندهى دف، وضوح كامل داشت; امّا مجید درخشانى طرح كمرنگى از لبخند بر چهرهاش
- كه موهاى انبوه ریشش پنهانترش هم مىكرد - مىنشست.
4. قبل از اینكه دست به دامن بازار سیاه شوم، در بیرون سالن در پیادهروى جلوى تالار كشور در خیابان شهید گمنام یكى از برادران استاد شجریان با كراوات ایستاده بود.
نزد او رفتیم و گفتیم كه از قم آمدهایم. بلیت اضافى ندارید! بلیت نداشت; ولى برخورد بىتفاخرش را هدیه گرفتم. او هم از وضع توزیع بلیتها گلهمند بود و توصیه كرد كه از بازار سیاه نخرید
و آب به آسیاب دلاّلان طمّاع نریزید! آیا میشد به توصیهى او عمل كرد؟
وقتى هم كه به سالن راه یافتم و در جایگاه ویژه نشستم، دقیقاً در پشت سر ایشان جایم بود.
آنسوتر، عادل فردوسىپور نشسته بود. هنوز كنسرت شروع نشده بود; ولى دوربین مداربسته
تصویر برخى از بازیگران یا دستاندركاران معروف سیما و سینما را كه لابلاى جمعیّت
بودند، زوم مىكرد. وقتى دوربین، نماى درشتى از چهرهى «عادل»
را نشان داد، مردم کف زدند.
و این هم چند فایل صوتی مربوط به همین مراسم
که تقدیم شما می.کنم:
۱. عذرخواهی حمیدرضا نوربخش مدیر برگزاری کنسرت بابت مشکل بلیتها
>>> اینجا
۲. قبل از شروع تصنیف مرغ سحر فردی ناشناس از حضار فریاد زد:
«مرغ سحر به یاد دانشجوای زندانی دانشگاه امیرکبیر»
بخشی از مردم کف زدند و فرد مزبور افزود:
«به یاد تمام آزادیخواهای ایران»
این بار به نظر من شجریان به آن فرد، انگار (فقط انگار) اخمی کرد و حتی جملهی آهسته ای ظاهرآ به نشانهی اعتراض به او که ادامه نده یا یک همچنین چیزی به زبان آورد.
>>> اینجا
۳. در قسمتی که استاد، آواز ماهور میخواند،
بعد از بیت: « یا چشم نمیبیند یا راه نمیداند / هر کو به وجود خود دارد ز تو پروایی »
تحریری داد که ظاهرآ طولانیبودن تحریر باعث شد ایشان مصراع دوم را که قصد تکرارش را داشت،
فراموش کند و به جایش این مصراع از غزل مزبور را بخواند که:
« ما را که تو منظوری، خاطر نرود جایی » که البته سریعآ اشتباه را اصلاح و مصراع اصلی
(هر کس به وجود خود دارد ز تو پروایی) را قرائت کرد.
فایل صوتی این اشتباه >>> اینجا
۴. تصنیف «سخن عشق»
در مایهی ماهور ساختهی استاد شجریان
بر روی غزلی از سعدی. فایل صوتی دو اجرا را تقدیم میکنم:
اجرای اول: شنبه ۸ شهریور ۱۳۶۵ با ویولون حبیبالله بدیعی در یک بزم خصوصی
>>> اینجا
اجرای دوم: دوشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۶ با گروه آوا (فرجپوری، مجید درخشانی، فیروزی، همایون شجریان، حسین رضائینیا) تالار بزرگ کشور / تهران
>>> اینجا
۵. در شبی که ما در کنسرت حضور داشتیم،
در قسمت ماهور، استاد، گوشهی قرچه (qaracheh) را در روی ابیات:
«سودای لب شکردهانان / بس توبهی صالحان که بشکست
چشمت به کرشمه خون من ریخت / وز قتل خطا چه غم خورد مست»
در گام پایین اجرا کردند؛ ولی در یکی دیگر از شبها آن را در اکتاو بالا اجرا کرده بودند.
اینک هر دو فایل صوتی تقدیم میشود:
>>> قرچه در گام پایین
>>> قرچه در گام بالا
>>> فیلم این بخش از اجرا
بنده شخصآ اجرای قرچه را در گام بالا میپسندم و نه قرچهای که در شب حضور ما اجرا کردند.
آیا شب اجرای بالای قرچه، صدایشان مهیاتر بوده که گام بالا را گرفتهاند؟ یا هر شب خواستهاند به گونهای متفاوت عمل کنند تا تنوع در کار باشد؟ یا هر آوازی مقتضیات خود را داشته است؟
پاسخ به این سوءال به خصوص برای کسانی که آواز کار میکنند، بسیار جالب و مفید است.
در ضمن به نظر حقیر با توجه به اینکه استاد، مدل آوازها را در هر شب از شبهای کنسرت،
تغییر میدادند و همین دو فایل صوتی شاهد خوبی بر این مدعاست،
ای کاش امکان انتشار صوتی هر ۶ شب کنسرت وجود داشت.
مقایسه میان تفاوتهای این آوازها (با آنکه غزلها یکی بود و حتی مسیری که استاد از حیث گوشههای هر دستگاه طی میکرد، مشخص بود و در بروشور اعلام شده بود)
با این حال هر شب به مدد قوهی خلاقیت و بداههخوانی خود به گونهی متفاوتی برخورد میکردند و آواز میخواندند. بیشک مقایسه بین این آوازها برای هنرجویان رشتهی آواز بسیار مفید است.
دیگر بخشهای اجرای استاد را به تدریج در این پست قرار خواهم داد.
![]() |