شیخاص!
|
||
دنیای یک شیخ خاص |
۱۷. از زمان معصومين عليهم السلام به اين سمت، حكّام جور در برهههايى عمامه را مورد هتك حرمت قرار دادند. در خلال واقعهٔ عاشورا ردا و عمامهٔ سيّدالشّهدا كه سلام خدا بر او باد، از او جدا شد. به تعبیر مقتل: «مسلوبُالعمامة و الرّدا».
دستنشاندگان خليفهٔ عباسى، امام صادق عليه السلام را بدون عمامه به محضر خليفه مىبرند.
- پژوهش در خصوص دیگر هتک حرمتها به ائمّه)
۱۸. حكومت رضاخانى و محمّدرضاخانى برخى از علماى معروف بلاد مانند؟؟ را خلع لباس مىكنند.
امام خمينى رحمةالله عليه در مدّت تبعيد در تركيه اجازهٔ به تن كردنِ لباس روحانيّت را نداشت و همراه با فرزندش مرحوم آقا مصطفى بدون عمامه در انظار ظاهر شد: (عكس ايشان و فرزندش)
۱۹. در مقطعى در زمان رضاشاه، دولت؟؟ مجوّز عمامه صادر مىكرد.
(عكس يك اجازهنامهٔ عمامه)
۲۰. در برخى مواقع، عمامه از سربرداشتنِ معمّمين علل ديگرى داشته است. گاه حوادثى باعث مىشود كه عمامه از سرِ فرد بيفتد. در روز ورود امام راحل به ايران در ۱۲ بهمن ۵۷ در اثر ازدحام جمعيّت، عمامه از سرشان باز مىشود:
(راش صحنهٔ فوق)
(راش: افتادن عمامه از سر مرحوم شيخ عبدالقهّار ناصحى در روزهاى ارتحال امام در مسجدالنبی قزوين در خرداد ۶۸ در اثر فشار جمعيت عزادار. دقیقه ۱۲ فایل cap0427_009)
(راش: بازشدن عمامهٔ تاكندى در حين سخنرانى در حسينيهٔ امامزاده حسين قزوين)
۲۱. در برخى مقاطع علما خود به شكل تعمّدى مبادرت به برداشتنِ عمامه از سر مىكنند. برخى وعّاظ و خطبا در حين مصيبتخوانى سيد و سالار شهدا عمامه بر روى زانو مىنهند:
(راش: عمامه از سربرداشتنِ شيخ حسين انصاريان در هنگام مصيبتخوانى.)
(راش: بر عمامهكوبيدن و عمامه از سربرداشتن و پرتكردن شهيد حكيم در حين مقتلخوانى)
۲۲. برخى علما براى ابراز صميميّت و عدم وابستگى به آداب، بدون عمامه و تنها با عرقچين در انظار ظاهر مىشوند:
(راش از امام در حضور مسئولين در بيتشان بیعمامه)
۲۳. برخى علما (تصوير مرحوم آیةالله حائرى شيرازى) براى ابراز عدم وابستگى به شئون دنيوى در هنگام استراحت در مواقعی چون اجلاسيهٔ خبرگان، عمامه را مثل بالش زير سر مىگذاشتند. (راوی: تاکندی)
۲۴. در ميان علما، سنّتِ نيمبازكردن عمامه كه از آن به «انداختن تحتالحَنك» ياد مىشود، وجود دارد. اين حالت در حين اقامهٔ نماز توصيه شده است:
(تصوير مرحوم آیةالله باريكبين با تحتالحنك)
(راش از شيخ رضا محمدى در جبهه در صف جماعت با تحتالحنك)
۲۵. عمامهبستن در ميان روحانيون شيوههاى متفاوتى دارد: برخى عمامه را روى سر مىبندند.
(راش: عمامهپيچى تاكندى در فايل
كپچرشده از cap2060_660/ MiniDV
(روى تصوير تاكندى اين دعا با لحن عرفانى قرار گيرد: أللّهم تَوِّجْنٖى بتاجِ الكرامة و العزِّ و القبول)
و برخى روى زانو (تصوير شيخ شمالى: آقاى دوستى در جلوى مدرسهٔ شيخالأسلام قزوين كه روى زانو عمامه مىبندد.)
طبق روايات، بستن عمامه بر روى سر و در حال ايستاده مستحب است.
(راش: شيخ صادق مرادى در حال تازدنِ عمامه كه از اين سرِ اتاق به آن سر كشيده شده است.)
(عكس از همين حالت كه برخى عكاسان حرفهاى در مدارس حوزهٔ علميه گرفتهاند.)
۲۶. حالتهاى عمامهبستن متفاوت است. گاه محكم و شقّ و رق است: (تصوير عمامهٔ شيخ رستگارى قزوينى يا مانند آن) گاه خراباتی و ژوليدهوار (تصوير علامه طباطبايى در اواخر عمر).
مدلهاى عمامهپيچى هم گوناگون است: (تصوير عمامهٔ شهيد مطهرى و شيخ حسن روحانى. حالت، اندازه و نوع تازدنِ پارچه عمامه و نوعِ بستن باعث ايجاد مدلهاى مختلف عمامه مىشود كه از آن با عناوينِ طبرستانى، قمى، نجفى، عربى و غیره ياد مىكنند.
(تصوير علماى مختلف با عمامههاى گوناگون كه در روضهٔ شيخ على زند قزوينى گرفتى)
۲۷. در انقلاب شكوهمند انقلاب اسلامى ۵۷، عمامه از حيث نشانهشناسى معناى تازهاى يافت. برخى سخنرانان انقلابى در خلال سخنرانىهاى افشاگرانه عليه شاه كه بيم دستگيرىشان مىرفت، شجاعانه ابراز كردند: عمامههاى ما كفنهاى ماست كه هميشه همراه داريم و اين شعر را تداعى مىكرد:
مىبرم منزل به منزل چوب دار خويش را:
(راش: شيخ حسين احمدى در حال شعارِ «عمامهها كفن شود / دشمن ريشهكن شود»)
۲۸. در واقعهٔ خونبار فيضيّه سال ۴۲؟؟ حضور نمادهاى روحانيّت مثل نعلين، عمامهٔ خونين در كنار قرآن و كتب درسى پارهشده كه در راهروهاى مدرسه دارالشّفاء روى زمين ريخته شده بود، به تصاوير ماندگار انقلاب روحانيّت تبديل شد.
۲۹. در برخى مقاطع، عمامه خود ابزارِ شهادت بوده است! شهيد سيّد حسن مدرّس توسط ايادى دشمن در حال اقامه نماز در منزلش با عمامهاش خفه مىشود. امام: آخوندهای ساواک را عمامهشان را بردارید. (کتاب ولایت فقیه ص ۱۴۸)
۳۰. در سنوات دفاع مقدّس در جبهههاى جنگ، عمامه بر سر طلاب جوان كه لباس رزم بر تن داشتند، نمادِ تزريق روحيّه به جنگاوران بود. به طلاب با چنين هيئت «ماشين روحيّه» اطلاق مىشد.
۳۱. در كوران عمليّاتها گاه عمامهها وجه كاربردى ديگرى مىيافت و براى بستنِ زخم مجروحين در كنار چفيه از آن استفاده مىشد.
۳۲. در جريان مبارزات شاهستيزانه، عمامه كاركردى اطّلاعاتى و امنيتى داشت. برخى طلاب مبارز با تعويض رنگ عمامه به فريبدادن نيروهاى ساواك و ردگمكردن و فرار از دست تعقيبگران مىپرداختند:
(تصوير شهيد اندرزگو با عمامه سياه و نيز سفيد)
(راش: بخشهاى مناسب از فيلم سينمايى «تیرباران»، علىاصغر شادروان)
۳۳. عمامه را شفیع قرار دادن: ۱. اشارهٔ سیدالشهدا در عاشورا که عمامه پیامبر سر من است. در فتنهٔ استانشدن قزوين در دههٔ ۷۰ جهت صيانت از جان مردم، عمامه كاربردى تازه يافت. در يك صحنه يكى از روحانيون معروف قزوين (تاكندى) در مقابل ساختمان كميته انقلاب اسلامى قزوين در تقاطع خيابان خيام و... در حاشيهٔ مسجد امام حسين(ع) به سمت نيروهاى گارد ويژه كه با مردم درگير بودند، مىدويد. عمامه را از سر برداشته به دست گرفته بود و براى شفاعت فرياد مىزد: به حرمت اين، تيراندازى نكنيد! (اين بخش موشنگرافى كار شود)
۳۴. برخى علما از عمامه براى تمثيلات خود در حين نطق بهره مىبرند:
(راش: تاكندى: فكر نكنيد اگر در انتخابات رأى آوردم، مغرورانه عمامهام را كج مىگذارم!)
(راش: شيخ قرائتى در حين نطق، گوشه عمامهاش را باز مىكند و عملاً نشان میدهد چگونه در مقطع كمبود آب در قم، طلاب ناچار بودند آب را با پارچه صاف كنند و كِرمهاى كوچك شناور در آب به نامِ شوجه را بگيرند.)
۳۵. در سنوات جنگ تحميلى، طلاب معمّم براى رسيدن به چابكى ناچار از تندرآوردن قبا و عبا و پوشيدن لباس رزم يا لباس ضدّ گاز شيميايى مىشدند. اغلب عمامه را بالاى سر حفظ مىكردند:
(تصوير آیةالله مشكينى عمامهبرسر و لباس رزم بر تن)
(راش: تاكندى در سال ۶۶ در خلال عمليات والفجر ۱۰ در جبههٔ غرب عمامه بر سر و لباس ضدّ گاز شيميايى بر تن) گاه حضور در بحبوحهٔ خطر باعث مىشد كه عمامه را هم از سر بردارند:
(تصوير مرحوم باريكبين با كلاهكاسك و عبا كه درازكش پشت خاكريز است؛ نيز شهيد محراب آیةالله مدنى)
۳۶. عمامه مانع فعّاليّتهاى فرادرسى طلاب نبوده است و شمارى از آنها با همان لباس مشغول كارهايى نظير كشاورى يا ذوقآزمايى در يكى از رشتههاى هنرى يا صنعتى هستند.
(تصوير مقام معظّم رهبرى معمم در حال كشاورزى)
(راش: تصوير رضا شيخمحمدى در مراسم عمامهگذارى مسجد مهديّه در ۱۵ شعبان ۱۴۰۷ ق با عمامه در حال عكّاسى. ۶۶/۱/۲۵
۳۷. از آنجا كه هر شیء اصيلى، بدل دارد و قابل جعل و نمونهسازى غيرواقعى است، اين ماجرا دامنگير قشر روحانيّت هم شده است. امام خمينى به شدّت از اسلام آمريكايى و آخوندهاى دربارى اظهار بيزارى مىفرمود:
(بخشى از پيام امام كه خون دلى كه من از اين قشر خوردم از كمتر قشرى خوردم.)
۳۸. نقد کسانی كه از لباس روحانیت سوءاستفاده كردهاند.
امام خمينى در يكى از نطقهايش تصريح مىكند: شيخ كه دزدى نمىكند و قبل از هر سرقتى، عمامه را از ما آخوندها دزديده است.
به یکی از مراجع نجف گفتند طلبهای دزدی کرده. گفت نگید طلبه. بگید یک دزد لباس طلبگی به بر کرده؟؟
يك جا حضرت امام حتى با صراحت به لزوم خلع لباس برخى روحانيّون كه به ناحق اين لباس را به تن كردهاند، مىپردازد؟؟
۳۹. در برخى متون ادبی نسبت به عمامه نگاه انتقادى وجود دارد. در شمارى از اشعار ادبيّات به زبانهاى مختلف توصيه مىشود كه فريبِ بزرگى برخى عمامهها را نباید خورد:
مردى به ريش و كفش و كلاه و عمامه نيست -
اين ساز و برگها نشود مرد را شعار -
مردى به فضل و دانش و تقوى و طاعت است -
زين چار چيز اگر بُودت، آدمى شمار!
- شعر به زبان آذرى:
بُرْكَهْ اگر وِرْسِلَه مردم سلام -
بُرْكْچو دوُكانى اُلُرْ بيتالحرام!
اگر قرار باشد مردم به كلاه سلام دهند، دُكانِ كلاهفروش، بيتالحرام خواهد شد!
- به ايرجميرزا منسوب است:
گر ريش بُود مظهرِ اسلام - بزغاله بُود حجةالإسلام
- دل كه پاكيزه بُود جامهٔ ناپاك چه باك؟ -
سر كه بىمغز بود، نغزىِ دستار چه سود؟!
- سعدى گويد: كدو سربزرگ است و بىمغز نيز
- مخور صائب فريب فضل از عمّامهٔ زاهد -
كه در گنبد ز بىمغزى صدا بسيار مىپيچد!
- در برخى روستاهاى الموت اين جمله رواج دارد:
«خر را به خايه مىشناسند و ملا را به عمامه!»
در امثال و حكَم دهخدا ديدم: «خر نر را از گُندَش شناسند» و منظور از گُند، خايه است.
- عمامه ملاك نيست پلاك است! اگر هم ملاك باشد، بايد واقعى باشد. چيزى كه سرِ بعضىهاست عمامه نيست و چند متر پارچه است. به قول علاّمه حسنزاده آملى به نقل از شاگردش یزدانپناه در تلویزیون: بعضىها «درازقبا» دارند نه لباس روحانيت!
۴۰. استفاده از عمامهبهسر در فيلمهاى طنز مثل مارمولك و رسوايى؟؟
۴۱. جمعبندى نهايى؟؟
#تلاوت_نطق'اندرون #نوشته_رضاشیخ'محمدی
أعوذُ باللّه من الشّیطان الرّجیم. بسم اللّه الرّحمن الرّحیم. و قال لِلّذى ظَنَّ أَنّهُ ناجٍ منهُما اذكُرْنی عندَ ربِّكَ فأَنساهُ الشّیطانُ ذِكرَ ربِّه.
قبل از تکمیل آيهٔ مبارکه، اینجا درنگى مىكنيم. آيه به آفت فراموشکاری كه انسانها با آن درگيرند، اشاره میکند. قرار است همبندِ يوسف(ع) در زندان، بعد از رهایی، سفارش يوسف را به عزيز مصر كند. آزاد که شد، درگیریهای زندگى و چك و سفته سبب شد قصّه را كلاً فراموش كند. قرآن میگوید: فراموشاننده، شيطان بود: فَأَنْساهُ الشّيطان. اگر يادش مانده بود، لَبِثَ فى السِّجْنِ بِضْعَ سِنينَ اتفاق نمىافتاد و پيامبر خدا معطّل زندان نمىماند.
يكى از آفات انسان فراموشى است. ما به قوّهٔ حفظ نياز داريم. شما كه در دروس شركت مىكنيد، دائم نمیشود متّكى به نوشتن باشيد. حافظه قوى باشد، نیاز به يادداشتكردن کم میشود. بعضىها حافظهٔ قویى دارند. نوابغِ حفظ را گاه به تلويزيون مىآورند.
لذا توصيه شده از چيزهايى كه باعث کندی حافظه مىشود، بپرهيز. پنير خالی نخور. کلم بروکلی بخور. این مطلب اول.
حالا به روش همیشگیم استدراك مىكنم و حرفم را پس میگیرم. هميشه تحفّظ خوب نيست. گاهى فراموشى نعمت است. كجا؟ نمونهٔ بارزش در مصيبت. طرف عزيزشو از دست ميده. طورى ضجّه مىزنه كه وقتی مىبينیش، ميگى این تا آخر عمر آب خوش از گلویش پايين نخواهد رفت. اما به مرور به جريان عادى زندگى برمیگرده.
سلمان هراتى در شعر «خندههاى خيس» میگه وقتی مادربزرگ مُرد و «در جامهاى به رنگِ سرانجام پيچيده شد» حس كرديم «دنيا تا لحظهاى دگر تعطيل مىشود». اما به زودى دعواهاى ارث و ميراث شروع شد: «حسّ ظالمانهٔ تقسيم جان گرفت». در نهايت هم: «مادربزرگ و مرگ فراموش مىشوند».
اين فراموشی بد است يا خوب؟ ممكنه بگيم چه آدمهای بىمهرى! اما با عينك ديگه نگاه كنى، ميگى: چه خوبه! متوفّى كه رفت. خدا بیامرزدش. بقيه كه نباید تا آخر پاسوزش شوند! لذا اگر خاك، سرد است و فراموشى میآورد، نعمت خداست! همه جا درخاطرماندن ارزش نيست. عجیب اینکه امام صادق(ع) در خطابش به مُفضّل میفرماید: فراموشی از حافظه مهمتر است:
و أعظمُ مِنَ النّعمةِ على الإنسانِ فِی الحفظ، النّعمَةُ فِی النّسیان. چون اگر نسيان نباشد، از داغ مرگ عزیزان خلاصی نداریم: فإِنّهُ لولَا النّسیانُ لَما سَلَا أحدٌ عن مُصیبةٍ و لَا انْقَضَتْ لَهُ حسرَةٌ. حسرتش تمام نمیشود.
كينهها و عداوتهای خانوادگى، قبيلهاى و صنفى، به مدد فراموشی است که رنگ میبازد. طرف روز اول مىگه آشتى نمىكنم. تا قيامت قهرم. زمان که مىگذرد، به مذاكره تن درمیده. يادش میره طرف باهاش چه کرده. امام ششم(ع) میفرماید: وَ لَا ماتَ لَهُ حِقْد. فراموشی نبود، كينه و عداوت نمىمُرد. و لَا رجاءُ غفلةٍ مِن سلطانٍ و لا فَتْرَةٌ مِنْ حاسدٍ. سلطان خشم گرفت بر تو گفت مجازاتت میکنم. امیدوار هستی یادش بره. البته این مال جمهوری اسلامی نیس. شهرداری برات مالیات یا جریمه برید، امیدوار نباش فراموش کنند. آخرش میان سراغت!
خانم خانه خيلى هم افادهایه؛ داره سيراب شيردان مىخوره. اگر به يادت باشه که اين همان جايیه كه توش فضولات گوسفند بوده، لب نمیزنه. ولی حواسش نیست، با بهبه و چهچه مىخوره! امام میگه:
و لا اسْتَمتَعَ بشیءٍ من متاعِ الدّنیا مع تَذَکُّرِ الْآفات.
به يادِ بعضی چیزا بیفتی، حالت به هم میخوره، نعمتها بهت کیف نمیده. اينها فوايد نسيان است. لذا مولوى مىگويد:
اُستُنِ اين عالم اى جان! غفلت است
هوشيارى، اين جهان را آفت است
عجیبتر اینکه مىگه:
انديشههاى عرفانى و هنرى كه صاحبانش به برخى اسرار عالم دست يافتهاند، يك جورهايى مزاحم و موی دماغِ غفلتى هستند كه نظم عالَم بر آن مبتنى است! چون هنر و عرفان، مال دنیای دیگر است و «زان جهان اندك ترشّح مىرسد». بيشتر هم نباید بشه. چون ديگه لب به کلهپاچه نمىشود زد! لذا قدر غفلت را بدان و دنبال هوشيارى كه اگر «غالب آيد پست گردد اين جهان» نباش.
نتيجهگيرى: دو مدل فراموشی داریم: خوب و بد. خوب مثل فراموشی مرگ عزیزان، نسیان کینهها، نسیان اینکه غذاها در چه شرایطِ حالبههمزنی تولید شدهاند. و بد آنجا که زیر سر شیطان باشد.
۴ بار در قرآن شيطان به عنوانِ فراموشاننده معرفى شده: یُنْسِیَنّکَ الشیطان، ما أنسانی الّا الشیطان، أنساهُم ذکرَالله. یکیش هم آیهٔ ۴۲ سورهٔ یوسف که در صدر بحث خواندم. أنساهُ الشیطان. تكميلش مىكنم و التماس دعا:
و قال لِلّذى ظَنَّ أَنّهُ ناجٍ منهُما اذْكُرْنی عندَ ربِّكَ فأَنساهُ الشّیطانُ ذِكْرَ ربِّهِ فَلَبِثَ فی السِّجْنِ بِضْعَ سِنِين. صدَق اللّهُ العلیّ العظیم.
t.me/rSheikh/1731
ورژن بعد که در ۰۲۱۰ انجام شد
![]() |