«وحید نوروزیان» با نام کاربری «همایون» درجمعه ۱۴ دی ۱۳۸۶ ۱۰:۹ ذیل پست «
مشق ماهورخوانی حقیر»
این کامنت را گذاشته که جواب دادم و چند نفر هم پاسخ دادند:
درود
جدیداَ خیلی پرکار شدید
بسیار خوب است
همین الان اومدم دفتر محل کارم و اول وبلاگ شما رو بعد از چند سایت دیگه باز کردم و الان جناب مثقالی دارند تار می زنند
مقدمه خوبی رو انتخاب کردند
راستی یه سئوال هم داشتم
اگه میشه بفرمائید که با چی صدارو ضبط می کنید؟
یه خورده شبیه راست پنجگاه می زنند! (البته نظر حقیر اینطوره)
دستگاهی که خیلی کمتر می خونید
به
چه قدر بهتر شده دکلمه خونی تون البته بازم یه خورده لحن ترسناک رو دارید
ببخشید که اینقده من رک می نویسم
تا بعد
.....
بدرود
همایون
جمعه ۱۴ دی ۱۳۸۶ ۱۰:۱۱
در مورد اون سئوالتون
می خوام سئوال شما رو با یه سئوال ادامه بدم
شما به تقلید از سعدی (علیه الرحمه) صورتبازی می کنید
و یا به سبک و سیاق شبابان بزرگوار ؟!!!
صدابرداری را با دوربین عکاسی دیجیتال کانن مارک S3IS انجام میدهم که صدا را به طریق استریو و با پسوند WAVE روی مموریکارت ضبط میکند. بعد آن را در رایانه کپی میکنم و با برنامهی کولادیت، حک و اصلاح میکنم. یاد گرفتهام که در خلال ضبط، اگر مصراعی موقع خواندن، فالش شد یا ژوست نبود و خلاصه اشکالی در ادای کلام یا سوارکردن موسیقی داشت، درجا تکرار کنم. چون میدانم که بعداً میتوانم نمونهی اشکالدار را با برنامهی کولادیت حذف کنم. معمولاً چند ساعت این ادیتکردن طول میکشد. اگر در تصنیفخوانی هم سرضربها را رعایت نکرده باشم، با کشیدن برخی نقاط بوسیلهی یکی از گزینههای کولادیت یا فشردهکردن زمان، اصلاحش میکنم. گاه قطعهی ضربییی را که در هنگام اجرا در ابتدا زده شده است، به انتها منتقل میکنم و گاه تحریری را که در اوج در خلال اجرا زدهام، میگذارم اول اجرای نهایی. مثل همان مورد تلفیق دستگاه بیات اصفهان و سهگاه با تار امیر قرهبیگلو که به تازگی اجرا کردم و تحریر مخالف سهگاه را که وسط کار زده بودم، در ابتدا هم قرار دادم و تصنیف بدون کلام بتچین را به آن پیوند زدم که البته برخی از دوستان نوازنده این پیوند را نادرست دانستند.
با برنامهی کولادیت، روی اجرا اکو هم میگذارم. بعد آن را به پسوند MP3 تبدیل میکنم که حجمش به میزان زیادی تقلیل پیدا میکند. همین اجرای ماهور اصلش حدود ۲۵۰ مگ بود و بعد از تبدیل به MP3 (نرخ ۳۲۰kbps) این حجم به یک پنجم تقلیل یافت. مجدداً کار را فشردهتر میکنم و به نرخ ۵۶kbps استریو میرسانم که هم به مقدار زیادی کیفیت (به خصوص استریوبودن کار) حفظ شود و در عین حال حجمش برای آپلود و دانلود قابل تحملتر باشد. حالا حجمش به حدود ۹ مگ رسیده است.
خلاصه اسم اجراهایم را گذاشتهام بداههخوانی؛ ولی هزاربلا سرش میآورم و تازه آخرش هم که میشنوم باز میبینم که فالش و فولشش زیاد است.
بقیه در بعد
بقیه از قبل
گاه به شک افتم که نکند اینجوری دارم دستیدستی خودم را خراب میکنم و حالیم نیست! به خود میگویم نکند «محمد یوسفی» تارزن که اجازه نمیدهد که اجراهای بزمیاش به صورت تصویری و صوتی ضبط شود، کار درستی میکند. (اخیراً در بزم خانگی در منزل امیرمیثم سلطانی که مرا دعوت نکردند، محمد یوسفی به ابوالفضل خزاعی گفته بود که اگر میخواهی ضبط کنی، اجرا نمیکنم و حسن اعرابی و محمود لبافان هم به خزاعی توپیده بودند که تو هم از اون شیخ پدرسوخته یادگرفتهای و میخواهی ضبط کنی؟)
به هر تقدیر، دلم خوشش است به همان چند نقطهقوتی که در هر آواز وجود دارد. (مثلاً در همین اجرای ماهور حس میکنم و خوش به حالم است که درآمد ماهور را روی نوت «می» اکتاو بالا انجام دادهام و به نوت «دودیز» هم اشاره کردهام که خیلیها از اجرایش ناتوانند و اختلافش با کف صدای من بیش از ۲۲ نوت است.) تصور میکنم همین نقاط قوت کار را به حدی میرساند که قابل عرضه و ارائه - دست کم در محیط گل و گشاد اینترنت - باشد. ضمن اینکه در کل دارم نسبت به کارهای قبلتر احساس پیشرفت و ترقی میکنم. در عین حال کارهای قبلی را که اشکالاتش بیشتر است، پاک نمیکنم و از «در معرض دسترس کاربران اینترنت بودن» خارج نمیکنم؛ تا خط سیری را که داشتهام، ترسیم کرده باشم.
در مورد حکایت صورتبازی هم - شیطانک جان! - باید بعداً زیر گوش نوزدهسالهات زمزمه کنم؛ جداگانه! توی همون محیط چطوره؟...هوم؟
همایون
جمعه ۱۴ دی ۱۳۸۶ ۱۶:۱۵
درود
توضیحات خوبی رو فرمودین
تقریباَ یه خورده متوجه شدم کلیات کارتون چطوره
به نظر حقیر ضبط کردن عالی است به شرطی که فقط به ضبط و پخش خاتمه پیدا نکنه
اینطوری بهتره اصلاَ ضبط نشه
تا حالا توی کاراتون ندیدم که تکرار یه کار باشه
چه عیبی داره یه کاری رو اجرا کنید و بعد از اون که گوش کردید سعی کنید ایرادی که خودتون میگیرید رو برطرف کنید و دوباره اجرا کنید یا حداقل در اجرای بعدی سعی در برطرف کردنش داشته باشید.
به قول استاد شجریان"" برای اجرای هرکاری اول باید در ذهن تصور و تجسم کنی و ببینی کلاَ تصمیم بر اجرای چه کاری داری و به زبان عامیانه می خوای چه کنی؟ بعد اونو مو به مو پیادش کنی""
نظر حقیر بود . کم و کاستی ها رو بزارید پای جوونی و ناپختگی من کمترین
در مورد نیمه دیگر بحث باید عرض کنم متاسفانه یا خوشبختانه بنده اصلا ازاین مقوله دل خوشی ندارم و هنوز هم که هنوز می باشد! ( یا هنوزم که هنوزه) از داشتن دوستان و کلاَ دوست و رفیق خویشتن را محروم کرده ام .
هرچه به قبل باز می گردم در علت اینکه ملت دور و بر من می چرخیدن چیزی نمی بینم جز به قول شما صورتبازی!!
آنقدر که نسبت به کلمه خوشگل آلرژی دارم و مادر و خواهرم هم می دانند که استعمال!! این صفت در حضور من کمی تا قسمتی چندش آور است
آنقدر که در دوران هنرستان نوروزیان چون با کسی رابطه اش گرم نمی شد( بنا به خواسته خودش) معروف شده بود به مرغ!!!!!!!!!!! که در گوشه ای کز کند و تنهائیش را با خویشتن در تمامی زنگ تفریحها و اردوهای نرفته با همکلاسی ها تمام نماید
آنقدر که سال سوم هنرستانش را بدترین سال تحصیلی زندگیش می داند (در انبوه سالهای ناخوش تحصیل) از اینکه جوانی تفکری کرده بود که نوروزیان مصورته !!!!( تحت صورتبازی قرار گرفته) خود صورتباز است!!!!!!!!
آنقدر که از فرط تنهایی
بی دوست پریشانم و با دوست پریشان
دلم بسیار مشوش و غم انگیز است از جماعت صورتباز
...........
این بحث، بحث گستردهدامنی است که هی دارد کش مییابد.
گویی دستی پنهان ما را انداخته توی این هچل و سیاهچال. «ه.ا سایه»گفتنی:
من نه خود میروم او مرا میکشد!
زرنگتر از این حرفهایی که حدس نزده باشی که به این کلنجارها راغبم.
زرنگتر از این حرفهایی که حدس نزده باشی که با توصیف صورتبازی و نقل و حتی نقد آن هم صورتبازی میکنم!
زرنگتر از این حرفهایی که نجوای این تمنا را دست کم به صورت زیرصدا از بدو آشنائیمان در تهلهجهی من و در بکگراند ادبیات نگارشیام با تو و حتی صوت و صدایم در دیالوگ تلفنی نشنیده باشی و شکی در تو بیدار نشده باشد.
این را تجربه و سابقهی دیرینم در این حوزه گواهی میدهد. این سابقه به حدود سهدهه پیش باز میگردد؛ آنگاه که غرایزی خاص، سینهخیز و آرام در من ره میجست و سربلند میکرد. در بین همشاگردیهای دورهی راهنمایی در مدارسی که در قم میرفتم، برخی خواستنیتر بودند و خواستنشان «دیگرگونهخواستن».
از روز نخست میدانستم که این میل خزنده که با رشد فیزیکیام دارد چاق میشود، بیمنطق است و شنا بر خلاف جهت آب و غیرهمرنگ با عرف و عادت و شریعت.
اما آدمی دلیلجو و حتی دلیلتراش است. به ضرب و زور توجیه، با اقامت آن مار لغزنده در وجودم کنار آمدم و دورش نینداختم؛ چرا که «همزادی به من پیوسته» بود. اما یک کار هم کردم که بایت آن خود را طلبکار میدانم وحید! و آن اینکه این رغبت و میل را تا به انتها و این لحظه که با منی، در همان حد تمنا، باقی نگاه داشتم و فرصت کامگیری به آن ندادم یا تو بگو این فرصت را نیافتم.
بقیه در بعد:
بقیه از قبل:
در عوض تجربهی شگرفی برایم باقی ماند. جماعتی که از آنها در وبلاگ صورتباز با عنوان «ورژن» یاد کردهام، یکی از پس دیگری آمدند و رخ نمودند و دلبری کردند و رفتند. من با آنها راندوو گذاشتم و برایشان نارنگی پاره کردم و نظم سرودم.
دیری نپایید که آنها رفتند و اغلب زن گرفتند و بچهدار شدند و اولاد ذکورشان شاید ورژن دیگری و بعضا باز خود صورتباز ما شدند!
پوست نارنگیها را دور انداختم و نظمها را به حافظهی فرهنگ تحویل دادم و رسید گرفتم و منتظر نخل طلایی یا سیمرغ بلورین ادبی ماندم.
و تو از راه رسیدی و نیامده بحث دل به اناث (onaas)سپردن و دگرگونی حال و قال را در این باب پیش کشیدی و من به جبران اینکه توی ذوقم خورد، هیچ کش ندادم؛ چون میخواستم در بابی قلم بزنم که در آن قدم هم زده باشم.
مدتی بود در اینترنت بر مدار «تذکرهی ذکوران» ننوشته بودم. تجربیات خارجی در خصوص مغازله با نکورویانی که نرمهمویی بر رویشان روئیده باشد، هیچ و هرگز تعطیلی برنمیدارد؛ ولی قلمزنی باید وقتی باشد که مستمع، صاحبسخن را بر سر ذوق آورد. دیگر «مجید افشار»ی بکار نیست و حضورت، گشایشی ایجاد کرده تا من گرد از سر و روی قلمم بزدایم و آن را بر محوری که برایش «خواستنیتر» است، بچرخانم.
مهدی
شنبه ۱۵ دی ۱۳۸۶ ۶:۲۴
برادر بزرگم!
جناب شیخ رضا،
از نظر به خلق خدا عبور کن و نظر به مبدا نگر ...
صورت بازی و غیره همه بهانه است ...
یا حق ...
مهدی
شنبه ۱۵ دی ۱۳۸۶ ۷:۳۹
در نظربازی ما بیخبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
عاقلان نقطهء پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند
برچسبها:
روابط ورژنی,
مجید افشار
|
+|
نوشته شده در جمعه چهاردهم دی ۱۳۸۶ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100
|