شیخاص!
 
 
دنیای یک شیخ خاص
 

وصفى منفى است؛ مربوط به افرادى كه اهل‏ سؤاستفاده‌‏اند؛ مى‏‌خواهند يك بار زحمت بكشند؛ ولى دوبار بهره‏مند شوند: هم از توبره مى‏خورند، هم آخور! ‏نوعاً چنين افرادى، راحت‏طلبند و به شيوه‏هاى‏ غيرمشروع متوسّل مى‏شوند؛ لذا منفعت‏طلبى را كه‏ فى‏حدّذاته مذموم نيست، مى‏‌آلايند.؛ وگرنه فرد مؤمن‏ نيز تلاش واحدش سودِ مضاعف دارد و مشكلى هم‏ نيست. اگر امر داير باشد كه در دنيا زجر و زحمتى‏ متحمّل شود يا آخرت، دنيا را ترجيح مى‏دهد و به‏ قول سيّدالشهدا(ع) عار را با نار معامله مى‏كند؛ چون‏ مصائب دنيا به قول مولا على(ع) در دعاى كميل: «قليل‏المكث» و «يسيرالبقأ» است؛ اما بلاياى‏ اخروى «طويل‏المدّت» و «دائم‏المقام» است. و اگر مُخيّر شوند كه پاداشى در دنيا به آن‏ها داده شود يا آخرت، آخرت را برمى‏گزينند.
حقير در سال 93 ديدم ميوه‏فروش محلّه‏مان‏ در قم: «كرم آقاكوچكى» تابلو زده است كه: «هر كه از ما برده است، ما برده‏ايم!»
كسانى كه نسيه ميوه بردند و حسابشان را تسويه‏ نمى‏كنند و فكر مى‏كنند برنده‏اند، بدانند ما برنده‏ايم؛ چون احاله به آخرت مى‏شود و آنجا نصيب بهترى‏ خواهيم داشت. ابوسعيد ابوالخير هم گويد:
من صَرفه برم كه بر صفم اعدا زد - مشتى خاك لطمه بر دريا زد
ما تيغ برهنه‏ايم در دست قضا - شد كشته هر آنكه خويش را بر ما زد
مصراع «من صرفه برم كه بر صفم اعدا زد» را از ابيات‏ فوق، خوشنويس شهير دورۀ قاجار ميرزا غلامرضا اصفهانى در قالب سطر نستعليق تحرير كرده است. لذا مؤمن هم محاسبه سود و ضرر مى‏كند.
مولى على(ع) در بابِ «عبادت به طمع بهشت» دو نوع نگاه دارد:
1. «عبادت تجّار» لقبش مى‏دهد و تلويحاً محكومش‏ مى‏كند و مذمومش مى‏دارد. 2. تحسينش مى‏كند!
‏در نهج‏البلاغه، كلمات قصار 237 مى‏فرمايد: انَّ قَوْماً عَبَدُوا اللّهَ رَغْبَة‏ًْ فَتِلْكَ عِبادةُ التُّجّارِ وَ اِّنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللّهَ رَهْبَة‏ًْ فَتِلْكَ عِبادة الْعَبِيدِ وَ اِّنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللّهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبادةُ الاْ‏حْرارِ.
مى‏بينيد كه دسته اول مورد انتقادِ ضمنى‏اند. على(ع) خود در دعاى كميل مى‏گويد:
«صبَرتُ على‏ عذابِك، فكيف أصبرُ على فراقك» يعنى من شيفتۀ خودِ معشوقم و از جهنّم از آن رو مى‏ترسم كه‏ «فراقگاهِ» اوست؛ نه چون عذاب آتشى دارد جانكاه
. اين حس برايمان آشناست و در خصوص عشق‏هاى‏ زمينى كه از اول بنياد بشر در شمار اتفاقات بشر بوده، در قصه‏ها و افسانه‏ها و حتى نمونه‏هاى زنده در عصر خود ديده‏ايم. آيا عاشقان مجازى و زمينى حاضرند با چنين نگاهى به يك دختر عشق بورزند كه حتى بعد از كامگيرى هم دوستش داشته باشند؟ به قول احمد شاملو:
در فراسوى مرزِ تن كه رسالتِ اندام‏ها پايان مى‏پذيرد، جنسِ مخالفشان را دوست بدارند؟: «در فراسوى مرزهاى تنت تو را دوست مى‏دارم /.../در فراسوى مرزهاى تنم تو را دوست مى‏دارم / در آن‏ دوردستِ بعيد / كه رسالتِ اندام‏ها پايان مى‏پذيرد /و شعله و شور تپش‏ها و خواهش‏ها به تمامى فرو مى‏نشيند. ‏امام راحل در سنوات آخر عمرشان يك بار در سخنرانى عمومى فرمودند:
«من شهادت مى‏دهم كه خودم تاكنون دو ركعت نماز براى خدا نخوانده‏ام.»
تصوّر بنده اين بود كه منظور امام همان مطلبِ آشناى‏ ذهن ماست كه حواسمان در نماز به اين سو و آنسو منحرف مى‏شود؛ اما تكملۀ كلام امام نشان داد منظور ايشان الزاماً نبودنِ حضور قلب نيست. گاه توجّه هم‏ هست؛ ولى نه كه انگيزه نمازخوانى، تاجرانه است؛ باز هم كار نفسانى محسوب مى‏شود. به تتمّۀ كلام‏ امام بنگريد:
«هر چه بوده براى نفس بوده. دليلش هم اين است كه‏ چنانچه جنّت و نارى نباشد، آيا ما باز همانطور مشغول مى‏شويم به دعا يا خير؟ دعاى ما آنى كه‏ هست، براى اين است كه خداى تبارك و تعالى به ما عنايت كند و به ما روزى كند بهشت را و محترَز كند از جهنّم. آنى كه غايتِ آمال ماست، همين است؛ والاّ براى خدا آن وقت معلوم مى‏شود كه اگر كليد بهشت‏ و جهنّم را به شما بدهند و بگويند كه شما مختاريد و هيچكس از شما به جهنّم نمى‏رود؛ هيچكس از شما هم از بهشت محروم نيست. آن وقت آيا ما باز قيام‏ مى‏كرديم به دفع شهوات؟ قيام مى‏كرديم به خواندنِ‏ نماز؟» صحيفۀ امام، جلد 20، ص 280
اين قصه در خصوص تمام مسائل دنيوى اعم از اجتماعى و سياسى و... سارى و جارى است. به زعم‏ حقير همچنانكه عبادةالتّجار، عبادةالعبيد و عبادةالأحرار داريم، حمایة‏التّجار، حمایة‏العبيد و حمایة‏الأحرار داريم! و اين سه نوع «حمايت» در انتخابات جمهورى اسلامى ايران خودنمايى مى‏كند؛ به خصوص حالت اوّل و سوم. پدرم آقا شيخ على‏ تاكندى در خلال چهار دهه فعاليّت در شهر قزوين و به لحاظ حضور در كوره جريانات اجتماعى و سياسى‏ مبتلاى اين قصّه بود. بعضى‏ها وانمود مى‏كنند تاكندى‏ را براى سادگى و خاكى‏بودن و بى‏شيله‏بودن و مخلص‏بودنش مى‏خواهند؛ اما در عمل براى‏ خودشان مى‏خواهندش نه خودش؛ يعنى حمايتشان‏ تاجرانه است.
در سال 76 كه سيد محمد خاتمى كانديد رياست‏ جمهورى و نهايتاً پيروز شد، پدرم ازش حمايت كرد.
چند ماه بعد كه نوبت به انتخابات خبرگان رسيد و پدرم نامزد شد، همان جوان‏هاى حامى خاتمى در ستاد تاكندى فعّاليّت و سفت و سخت از او جانبدارى‏ كردند. براى من عجيب بود كه يعنى اينقدر رغبت به‏ اسلام و روحانيّت ناگهان فزونى گرفت؟ غافل از اينكه‏ شمار زیادی از حاميان تاكندى، مطالبات صنفى و حزبى داشتند.
عنوان «پدر معنوى اصلاح‏طلبان استان» كه روى‏ ايشان گذاشتند و هنوز هم هست، در واقع ايشان را نردبان اهداف اصلاحات قراردادن است كه شمارى‏ از اين اهداف، مرضىّ خود تاكندى هم نيست.
دُم خروس اين حمايت تاجرانه و نه حُرّانه جاهايى‏ بيرون مى‏زند. دوستى داشتيم كه از مريدان دوآتشه تاكندى بود. تا وقتى به ارادتش ادامه داد كه حس كرد اين پينگ‏پونگ‏ وجود دارد؛ يعنى تاكندى هم در وقت نياز از او حمايت خواهد كرد. در سنوات اول اين آقاى حامى‏ خود نيازى به حمايت نداشت و انگار دان مى‏پاشيد.
يك دوره كانديد مجلس شد و تاكندى به هر دليل از ديگرى حمايت كرد. بلافاصله ايشان حمايتش را از تاكندى بُريد و در انتخابات خبرگان 85 به اردوى‏ رقيب تاكندى پيوست و ديگر مدتى نديديمش.
بعداً به «حسين پوريوسفى» گفته بود كه من وقتى‏ حتّى نان سنگك صبح‏هاى تاكندى را مى‏خريدم و مى‏بردم منزلش، انتظار داشتم وقتى كانديد شدم، از من جانبدارى كند!
حاميانِ اينجورى تاكندى اصلاً در شمار حاميانش‏ شمارش نمى‏شوند؛ بلكه بايد آنان را در سبد حمايت‏ اغراض شخصی خودشان قرار داد.
و بنده (رضا شيخ‏محمّدىِ بى‏حامى كه خيلى‏ها پيشنهاد مى‏دهند در فضايى مثل انتخابات قرار گيرم كه حمايت‏ عمومی ببينم و بشنوم) با تاكندى‏يى كه فوجى از حمایة‏التّجار را دارد، يكى هستم. مسابقه صفرصفر با يك‏يك در نتيجه يكى است!
تستِ يك طرفدارى اصيل به اين است كه محكومِ‏ دادگاه على(ع) باشى و در عين حال او را بر معاويه‏ ترجيح دهى.
اما چيزى در ميان هست كه دندان استدلال‏ مرا كُند مى‏كند. مولى على(ع) در خطبۀ متّقين به تأييد تجارت‏پيشگىِ تقواپيشگان مى‏پردازد! اين را كجاى‏ دلم بگذارم؟: صَبَرُوا أَيَّاماً قَصِيرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَة‏ًْ طَوِيلةً تِجَارةً مُرْبِحَة‏ٌْ يَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ.
پرهيزكاران ايّام كوتاهى را در دنيا صبر كردند و در آخرت به پايدارى طويلى رسيدند. اين همان «تجارت»‏ سودآورى است كه خدايشان براى آنان ميسّر كرده‏ است‏. خطبه‏ى 193 نهج‏البلاغه‏
‏اين يعنى «احترام در ازاى احترام» با «بى‏احترامى در ازاى بى‏احترامى» يكسان نيست. همچنان كه هر فكر سودجويانه‏اى مذموم نيست. فرد مؤمن مى‏توانست‏ مُخ اقتصاديش را صرف دنياى نقد كند؛ اما «صبر» ورزيده و به نسيه رو كرده‏ است؛ گيرم باز هم دودوتاچهارتا كرده باشد. بله اگر از خیر سود گذشته بود، چه خوب. ولی همینکه به سود بلندمدت رو کرده، جای تحسین دارد. بله اگر می‌شد در ماه رمضان هیچ نخورد و «درمانده‌ای را دهد نان چاشت، چه بهتر. ولی اگر نشد، همینکه اجابت خواهش دل در خوردن وعدۀ صبحانه و نهارش را به وقت افطار به تاخیر می‌اندازد، آفرین دارد.
وقتی خود خدا افطار را در وقتش تجویز کرده، لمَ تُحرِّمُ ما احلَّ اللهُ لك؟
توى مؤمن مى‏توانى با مديريّت، هم به خوابت برسى‏ هم خوراكت هم عبادتت. نيل به معنويّت با ترك‏ ماديّت ملازم است؛ اما ميزانِ اين ترك را بايد او تعيين‏ كند. «لارهبانیةَ فى الأسلام» يعنى: تركِ همه ماديّت‏ لازم نيست. مقدارِ ترك، همان سى روز روزه در 365 روز است. براى اطاعتِ امر «فذروا البيع» در روز جمعه و «فاسعوا الى ذكر الله» چند دقيقه بيشتر لازم‏ نيست. بعدش بايد «فانتشروا فى الأرض» كه امرِ ديگرى است و اطاعتِ ديگرى مى‏طلبد. اگر منظور از اينكه «مؤمن تاجر است» يعنى هم به امر «ذروا البيع» عمل مى‏كند هم به «فانتشروا فى الأرض» و «ابتغوا من فضل الله»، البته كه چنين است.
بنده - ر.شيخ.م - بارها از زبان مرحوم مادرم از كودكى اين بيت را مى‏شنيدم كه:
با خدا باش! پادشاهى كن!بى‏خدا باش، هر چه خواهى كن!
اين بيت در ذهن من اين رسوب معنوى را داشت كه‏ باخدابودن نه‏تنها موجب محروميّت فرد از لذائذ و خواسته‏هاى دل نيست؛ كه راهى است براى ارضاى‏ كاملتر تمايلات نفسانى و «گذشتن از شهوات نقد براى نيل به نسيه‏هاى بزرگتر و بهتر!» با اين ذهنيّت سازگار است آيات شريفه‏اى همچون:
رَبَّنَآ َاتِنَا فِى الدُّنْيَا حَسَنَة وَ فِى الاْ‏خِرةِ حَسَنَة وَ قِنَا عَذَابَ النَّارِ.
و وقتى اين خبر را در اواسط دهه 70 در قم شنيدم، حس كردم تلفيق بين مادّيّت و معنويّت شدنى است:
آن دسته طلاب حوزۀ علمیه كه تمام قرآن را حفظ كنند، براى‏ برخوردارشدن از خانه‏هاى مسكونى و طلبه‏نشينِ‏ شهرك مهديّۀ قم، 40 امتياز دارند.»
در ختم مقال بياييد مانند بوستان سعدى دعاهايى براى هم بكنيم‏ كه دنيا و آخرتمان را توأمان در برگيرد و ما را هم به‏ خدا برساند هم خرما:
غم از گردش روزگارت مباد! - وز انديشه بر دل غبارت مباد
دل و كشورت جمع و معمور باد - ز مُلكتْ پراكندگى دور باد
تنَت باد پيوسته چون دين دُرست - ‏بدانديش را دل چو تدبيرْ سُست‏
درونت به تأييد حق شاد باد! - دل و دين و اقليمت آباد باد!
حياتت خوش و رفتنت بر صواب - ‏عبادت قبول و دعا مُستجاب‏
دلت روشن و وقتْ مجموع باد - قدمْ ثابت و پاّيه مرفوع باد!
(اين ابيات را از نقاط مختلف بوستان سعدى در يك جا گردآورده‏ام.)

پایان. رضا شيخ‌محمدی t.me/rSheikh
از عسل و مثل زرنگار به ورد کانورت شد در 9505


برچسب‌ها: عسل و مثل, تاکندی, تلاوت نطق‌اندرون
 |+| نوشته شده در  شنبه دوم مرداد ۱۳۹۵ساعت 17:5  توسط شیخ 02537832100  | 
  بالا