شیخاص!
|
||
دنیای یک شیخ خاص |
به نام او که زندهکننده است و میراننده... بیماریدِه و شفابخش!. شعرا: 80... میگن: اگر با من نبودش هیچ میلی - چرا ظرف مرا بشکست لیلی؟... معشوق، فک نکنید همیشه با نفعرسانی، عاشق رو مینوازه. گاهی مثل حضرت ایوب علیه السلام او رو دچار «مسّ ضُرّ» میکنه: لمس خسارت! انبیا: 83 و در مال و جان و ثمرات زندگیش نقص و کاستی ایجاد میکنه (بقره: 155) ولی در واقع دووسـِـش داره... ضربُ الحبیب علی الحبیبِ زبیبٌ... بلایی کز حبیب آید، به شیرینی کشمشه! پس: هزارش مرحبا گفتیم... حافظ... قرآن، برای خدایی که خودشو کاندید کرده که مدعُو باشه یعنی توسط بنده خوانده و پرستیده بشه، دو تا شرط در نظر گرفته: لا تدعُ من دونِ الله ما لا ینفعُک و لایضرُّک. یونس: 106... خدایانی که نه نافعند و نه ضررزننده، دروغیـَـن. خدای واقعی باید بتونه ضرر هم بزنه. لذا بندهء چنین خدایی باید خودشو مهیا کنه که آماج تیرهای مصیبت قرار بگیره. در واقع کارش سخته: هم از سمت معشوق مورد ابتلاست؛ دشمن هم که جای خود داره... جرمشم خوبیشه! غیر خوبی جرم یوسف چیست پس؟ مولوی... جرمی ندارم بیش از این کز دل هوادارم تو را. شمس تبریزی. لذا خارجیها میگن: a bad vessel is seldom broken... ا بد وِسـِـل، ایز سلدِم بروکن... یک بشقاب معیوب و بدریخت، به ندرت میشکنه... لذا هر چی سنگه، مال بشقاب قشنگه! البلاء للولاء. قرآن میگه: در قصهء اصحاب اخدود، شماری از موءمنان در آتش انتقام دشمن سوختند و خطاشون این بود که زلف به ابروی جانان گره کرده بودند: و ما نقموا منهم الا ان یوءمنوا بالله العزیز الحمید. بروج: 8: زبان حالشون این بود: تا کار خود به ابروی جانان گشادهایم - بر ما بسی کمان ملامت کشیدهاند / قومی که بستهاند کمر در شکست ما - غیر از صفا در آینهء ما چه دیدهاند؟.... حافظ و صائب تبریزی.... دیدی بچههای شیطان سنگ میزنند به قطارِ در حال حرکت... اینو شهید مطهری هم بهش اشاره کرده... اتفاقا تا قطار ساکنه، کسی باهاش کار نداره... به جزای تحرک، ضربه میخوره. یا بچهها سنگ میزنند به تصویر ماه در آب. انگار نمیتونند زیبایی ماه رو تحمل کنند: تو زیبایی و زیبایی در اینجا کم گناهی نیست / هزاران سنگ خواهد خورد در مرداب، ماه اینجا.... فاضل نظری.... مردم خباثتپیشهء زمان لوط پیامبر که: کانت تعمل الخبائث: انبیا: 74 مصمم شدند مومنان رو از شهر بیرون کنند. امر به اخراج: اخرجوهم من قریتکم... آخه به چه جرمی؟ انهم اناسٌ یتطهّرون. اعراف: 82... به جرم عشق توام میکشند و غوغایی است / تو نیز بر لب بام آ که خوش تماشایی است... یعنی قصه برعکسه. به جای جایزهدادن، مجازات میکنند: فلک به مردم نادان دهد زمام مراد / تو اهل دانش و فضلی همین گناهت بس! حافظ... گاهی جرم فرد، حتی صفا و ایمان و فضل و دانششم نیست؛ بلکه حیاتشه! میگن: همینکه زندهای مجرمی... ای بابا... باید نباشی! وجودُک ذنبٌ لا یقاسُ به ذنبٌ... جمعبندی: از عاشق، مظلومتر خودشه. وضع غریبی داره. هم از دشمن زخم میخوره؛ هم لیلی از سر میل و محبت، کاسهشو میشکنه. عرضم تمام!
به نام خدایی که سودزایی ربا را نابود کرد و صدقه را فزونی بخشید. بقره: 276
میگن: هر که گریزد ز خراجات شاه - بارکش غول بیابان شود. گاهی انسان به خیال خودش میخواد زرنگی کنه. خمس و زکات و فطریّه یا مالیات و عوارض شهروندی رو نمیپردازه؛ ولی درگیر خسارات مالی بزرگتری میشه و عوضش درمیاد.
اونایی که تحمّل نظم و حاکمیّت قوانینِ به ظاهر سفت و سخت رو ندارند، وقتی ورق برمیگرده، با وضع بدتری مواجه میشن. علی علیه السلام در خطبۀ 15 میفرماید: مَن ضاقَ علیه العدلُ فالجورُ علیه أضیَق. کسی که نتونه عدل رو تحمّل کنه، جور را سختتر و غیرقابل تحمّلتر خواهد یافت.
پروین اعتصامی میگه: آنکه بر خوان کریمان کرد پُشت - از لئیمان بشنود حرف درشت
عبدالله فرزند خلیفۀ دوم از بیعت با دستان مبارک علی علیه السلام سر باز زد؛ ولی در نهایت مجبور شد با پای سفّاک معروف: حَجّاج بن یوسف ثقفی بیعت کنه:
از دستبوس روی به پابوس کردهای - خاکت به سر! ترقّی معکوس کردهای: جزاءُ مُقبّلِ الاءُستِ الضّراط!
تُرکها میگن: اگر وِرمیَن سن مظالم / آلُر سَندن گوجلو ظالم. اگر به دست خودت وجوهات و مظالم شرعیتو به مستحق نپردازی، ظالم به زور از تو خواهد ستاند. سعدی با لحن تهدیدآمیزی میگه:
چو سائل از تو به زاری طلب کند چیزی - بده! وگرنه ستمگر به زور بستاند
این جملۀ آذری رو از یک استاد سفیدکار شنیدم که: بـُــشدَن بیر چیخر؛ سـِـفدَن ایکّی! فرد دست و دلباز فوقش با تصدّق و بخشش، یه تومن از دست بده (که اونم از کف نداده؛ توی حسابشه) ولی فرد خسیس سرحساب بشه، دو تومن از جیبش میره... دوبله باید خرج کنه.
ظاهراً از صائب تبریزیه:
اگر حرف خردمندان به شیرینی نیاموزی - فلک آن حرف با تلخی بیاموزد به تو روزی
در یک شعر ترکی هم با لحن اخطاردهندهای توصیه به پرداخت مالیات شرعی شده:
اگر ورمرَن دُقُّزی / آلُلار سَندن اُتُّزی / وورالّار سَنه تُــبُّزی!
اگر از پرداخت نه تومان خودداری کنی، از تو به جریمۀ این کار، سی تومان خواهند گرفت و تازه بهت مشت اهانت هم خواهند کوفت.
بنابر این خودت به دست خودت بپردازی، محترمانهتره؛ به قول شاعر:
هر که گریزد ز خراجات شاه - بارکش غول بیابان شود. عرضم تمام!
این متن با صدای خودم در استودیوی رادیو معارف ضبط و پخش سراسری شد؛ دریافت فایل صوتی:
از پیکوفایل: اینجا / از پرشینگیگ: اینجا / از مدیافایر: اینجا
به نام خدایی که انسان را از گل و لای خشکیده و تغییریافته آفرید. حجر: 26... میگن: بنیآدم اعضای یک پیکرند. یعنی در عین انفصال ظاهری، نه که از یک گوهر آفریده شدهن، پیوسته و متصلند. لذا درست اینه که وقتی یکی از انسانها دچار مشکل میشه، بقیه هم به تب و تاب بیفتند... شبیه بدن انسان که اگر سلامتی یکی از اعضا به مخاطره بیفته، بقیه هم باهاش همدردی میکنند... به خصوص چشم در این ماجرا پیشتازه: مرحوم هادی رنجی با ظرافت گفته: ز چشم خویشتن آموختم رسم رفاقت را / که هر عضوی به درد آید، به حالش دیده میگرید! همین نگاه رو امام صادق علیه السلام در وصف موءمنین دارد. میفرماید: الموءمنون فی تبارهم و تراحمِهم و تعاطفهم کمثل الجسد: موءمنان در احسان و نیکی به یکدیگر و مهرورزیدن به هم، مانند پیکر انسانند: اذا اشتکی، تداعی له سائرُه بالسّهر و الحُمی... سهر با ه.ی دوچشم.. حمی با ح.ی جیمی... یعنی هرگاه عضوی از بدن به درد آید، اعضای دیگه با بیخوابی و تب، باهاش همراهی میکنند. نمیزارن تنها باشه... لذا ناصرخسرو انسانها رو، برگها و شاخههای یک درخت مینامد. میگه: خلق همه یکسره نهال خدایند... چه «خس و خار» باشند و چه «گل و سوسن» وصل به ساقهء اصلی هستند. لذا مواظب این درخت بزرگ باش: هیچ نه برکن تو زین نهال و نه بشکن!... و کسانی که به این یکپارچگی، وقوف داشته باشند، درد دیگران رو درد خودشان خواهند دانست. سعدی میگه: چو بیند کسی زهر در کام خلق / کیش بگذرد آب نوشین ز حلق؟... وقتی دیگران درگیر فقر و فاقه و رنج و عسرتند، فرد برخوردار هم آب و غذا نوش جانش نخواهد شد. یا میگه: توانگر، خود آن لقمه چون میخورد؟ / چو بیند که درویش خون میخورد... عجیبه یکجا در قرآن در ذیل بحث امر به معروف، به جای تعبیر «نهی از منکر» از اصطلاح «تناهیِ از منکر» استفاده شده؛ در حالی که تناهی یعنی خود را نهی کردن نه دیگری را. به یاد بیاریم که علی علیه السلام در خطبهء 105 میفرماید: امرتم بالنهی بعد التناهی... یعنی اول خودتو نهی از منکر کن بعد دیگران رو... حالا در آیهء مورد نظر، بحث در نهی دیگری است؛ ولی از تعبیر تناهی استفاده کرده: فرموده: کانوا لایتناهونَ-عن منکرٍ فعلوه... مائده: 79. در حالی که باید میگفت: لاینهون... چرا؟ شاید به خاطر اینکه جامعه را یکپارچه و «خود» فرض کرده. اصلا دیگریی وجود نداره... در واقع وقتی دیگران رو هم از خطا نهی میکنی، خودت رو پرهیز دادی... بنابر این نباید به تعبیر سعدی از محنت دیگران، بیغم بود... چون دیگرانی بکار نیست. همه «خودی»اند... یه جا همین شاعر میگه: تنکدل چو یاران به منزل رسند / نخسبد که واماندگان از پسند... بهش میگن: خوشحال باش! عدهای به مقصد رسیدند. میگه: نه! خیالم وقتی راحت میشه که درراهماندگان هم برسند... لذا این شعر جاودان سعدی علیه الرّحمه با الیاف طلا بر فرش نفیسی در سازمان ملل متحد نقش بسته که: بنیآدم اعضای یک پیکرند... عرضم تمام!
دریافت فایل صوتی: از پرشینگیگ: اینجا / از پیکوفایل: اینجا
به نام او که هر چیزی را جفت آفرید. ذاریات: 49.
میگن: موشک جواب موشک!... این شعار در دهۀ 60 خواستۀ مردم از مسئولین نظام بود. مقطعی بود موسوم به جنگ شهرها که صدّام بیمهابا حتی تهران و قم رو موشکباران کرد. تصوّر بعضیها این بود که مقابله به مثل جایز نیست؛ در حالی که به قول علی(ع): رُدّوا الحجرَ من حیث جاء (نهجالبلاغه، حکمت 314). سنگ رو باید به همونجایی که ازش پرتاب شده، برگرداند؛ چون به قول حضرت: فانّ الشرّ لایَدفَعُهُ الا الشرّ. شر را جز شر دفع نمیکند.
لذا مردم با شعار «موشک جواب موشک» از امام خواستند که به قول خارجیها: سکّۀ طرف را به خودش بپردازند: to pay someone bak in his own coin.
امام هم با اتّکا به آیۀ شریفۀ «فَمنِ اعتَدی علیکُم فاعتدوا علیه بمثلِ ما اعتدی علیکم» اجازۀ تلافی را صادر کردند: زدی ضربتی، ضربتی نوش کن. تعدّی جواب تعدّی.
امام صادق علیه السلام میفرماید: اگر عقرب قصد گزیدن ما رو بکنه، کفشمون رو برای مقابله آماده کردیم. کلوخانداز را پاداش سنگ است.
بد نیست بدانید که آیۀ تعدّی در برابر تعدی: بقره: 194 از آیۀ اشدّاءُ علی الکفّار: فتح: 29 قویتره؛ چون حدّ شدت به خرج دادن رو هم مشخّص کرده. میگه خشونت خودت رو بر اساس خشونت خصم تنظیم کن.
گفتنی است که قرآن، حقّ تلافیکردن رو حتّی برای دشمن، مسلّم دونسته. میگه: اگه به دشمنان فحش بدید، طبیعیه که مقابله به مثل میکنند. و لاتسُبّوا الّذین یَدعون من دونِ الله، فیسُبّوا الله. انعام: 108. نگید تا اونها هم خدا رو سب نکنند.
در خصوص زخم شمشیر هم فرموده: ان یَمسَسکُم قرحٌ فقد مَسّ القومَ قرحٌ مثلُه. آلعمران: 140 یعنی: آسیب در برابر آسیب. اونا زدند شمام زدید؛ چیزی که عوض داره گله نداره. یا: اِن تکونوا تألَمون فانّهم یألمونَ کما تألمون. نساء: 104. درد جواب درد. این به اون در.
البته گفته توی بازی «فحش جواب فحش» وارد نشید. معلومه زخم زبان، کاریتر از زخم شمشیره و گرچه فرصت تلافی دارید، ولی نمیرزه. ولی در کل از نگاه قرآن هم مسلّمه که جواب های هویه... ترکها میگن: چالما آقاج قاپُنی؛ چالـُــلّر دمیر قاپُنی... در چوبی رو نزن؛ تا در آهنیت رو نزنن... انگشت مکن رنجه به درکوفتن کس / تا کس نکند رنجه به درکوفتنت مشت.
یا میگه: تا ستمگر نزند لطمه به بازار تو را / ای ستمپیشه مزن لطمه به بازار کسی.
جالبه قرآن در بحث قصاص، اسامی چند عضو بدن رو مقابل هم قرار داده: جان به تلافی جان: النّفسُ بالنّفس / چشم عوض چشم: العینُ بالعین / بینی در تقاصِ بینی: ألأنفُ بالأنف، گوش به جبران گوش: ألأذُنُ بالأذُن، دندان مقابل دندان: السنُّ بالسنّ... مائده: 45... یعنی هر لطمهای خوردی همونجور تلافی کن. یعنی در مبارزه باید مشابهآوری کرد. وقتی دشمن در میدان جنگ رجز میخونه که: اُعلُ هُبل. بت ما زنده باد... پیامبر فرمود: به همون وزن و قافیه بگید: أللهُ أعلی و أجل... خدا برتره...
اگر دشمن با زرق و برق پیش آمد، دیگه نباید با شعار و شمشیر باهاش نبرد کرد: دلایل قوی باید و معنوی: لذا سلیمان نبی که درود حق بر او، در دیدارش با بلقیس، تالار زیبایی با کفپوش آینه تدارک میکنه: «صَرحٌ مُمرّدٌ من قَواریر»: نمل: 44... و تا جایی در فنآوری پیش میره که ملکۀ صاحبجاه، فریب میخوره و آن سرسرا را «آبگیر» میپندارد. دامنشو بلند میکنه که خیس نشه و خیط میشه؛ چون آبی در کار نیست: حَسِبَتهُ لُجّةً و کَشَفَت عَن ساقیها.... و وقتی بلقیس میگه: أسلَمتُ مع سلیمان، یعنی: دستام بالا! صحنهآرایی سلیمان برنده شد.
پس دکور مقابل دکور... حتی اندیشه باید جواب اندیشه باشه: لذا در عهد ادبیّات غنی عرب، معجزۀ مکتوب و ادیبانه نازل شد؛ یعنی قرآن... البته اگر دشمن به اسم رمان، به مقدّسات اهانت کرد، خب این دیگه جوابش رمان نیست. لذا امام خمینی رحمت الله علیه فرمان به قتل سلمان رشدی داد؛ اما در کل اصل مسلّم اینه که هر چیز را باید با مشابهش تلافی کرد: تعدّی در برابر تعدّی، کفش در جواب عقرب، سنگ در پاسخ کلوخ، زخم به جبران زخم، اعضای بدن به تقاص اعضای بدن، رَجز با رَجز، آبگیرنما در جواب دکوراسیون طاغوتی، اندیشه در برابر اندیشه و موشک جواب موشک! عرضم تمام!
به نام خالق آسمانها و زمین که اختلاف زبانها را نشانۀ خود نامید. روم: 22... میگن: همدلی از همزبانی بهتر است. برای ارتباط، همزبانی لازمه. ناهمزبان باشن، مترجم لازم میشه. لذا خیلی از مبلّغین ولایتمدار که از کنگرۀ حج برمیگردند، اظهار تاءسف میکنند که در مکه فرصت خوبی برای ارتباط با دیگر مسلمانان عالم داشتیم؛ ولی نه که مشکل زبان بود، اونقدرها نشد کار تبلیغی و شبههزدایی بکنیم. پس لزوم همزبانی انکارناپذیره؛ ولی الزاما" موجب تفاهم نمیشه. گاهی دو تا ترک به قول مولانا بیگانهوار با هم رفتار میکنند؛ چون آبشون از یک جو نمیره. زن و شوهرم باشند؛ در عین الصاق، دچار افتراقند. اما اگه به قول قرآن: «کلمةٍ سواء» بینشون باشه؛ نقطۀ مشترک. آلعمران: 64 غریبه هم که باشند، آشنان... در فیلم سینمایی «گوست داگ: سلوک سامورایی» ساختۀ جیم جارموش در 1999 سه تا انسان با سه زبان مختلف تصویر میشه. اونقدر اینا دلاشون به هم نزدیکه؛ انگار تلهپاتی دارند؛ شبیه سه شخصیت مثنوی مولوی که وقتی یکیشون میگه انگور میخوام، اونیکی عنب میخواد و سومی: اوزوم. نمیفهمن چی میگن؛ ولی در نهایت میبینن هر سه یکجور میوه رو خواستند!... یک نکتۀ قرآنی: قرآن، به جای همزبانی انسانها، «اختلاف السنه» رو از نشانههای خدا اعلام کرده؛ شاید به خاطر اینکه «اختلاف زبان» از یک منظر برکت داره. نقطهء شروعیست برای اشتراکات عمیقتر. چون انسان تواناست. وقتی نتونه تکلم کنه، جاگزین پیدا میکنه. برخی مهارتهای زیبا انگار مولود ناهمزبانیست. مثل حرکات معنادار اما بیواژه: پانتومیم. من و تو اگر خدای ناکرده لال باشیم به قول هوشنگ ابتهاج: اشارات نظر نامهرسان من و توست. بسیاری از هنرهای تجسّمی و شنیداری که در واقع جلوهای از جلوات خداست، جانشین کلام است؛ مثل صورتگری؛ یا ملودیپردازی بدون کلام که همه جای دنیام مخاطب داره... آثار خوشنویسییی که در قالب سیاهمشق تولید میشه به خاطر حالت انتزاعیش، رسیدن به یک زبان جهانی است. کلمات فارسیشو اون ژاپنی نمیتونه بخونه اما فرم و فضاش براش زیباست. لذا میگن وقتی میرید از یک گالری هنری بازدید میکنید، زبان رو تعطیل کنید: چون: «بهتر از خواندن»، بود دیدن خط استاد را. نخون؛ ببین... در فیلم سینمایی «زیر آسمان برلین» ساختۀ 1987 سکانسی داره که از صدای مرحوم عبدالباسط استفاده کرده؛ با اونکه فیلم آلمانیه، ویم وندرس کارگردان میگه: وقتی این نوارو شنیدم حس کردم بهترین افکتی که میتونم توی این صحنه بذارم همین صوته... کلامش را نمیفهمیدم، ولی با من ارتباط دلی برقرار کرد... یا اون مداح آذری که در فراق امام عصرعجل الله تعالی فرجه اون تکۀ معروف: گـلدی بوو جومعه ده... رو خونده. این جمعه هم رد شد نیومدی.... دیدم خیلیها با شنیدنش متاءثر میکنن، حتی گریه میکنن؛ در حالی که معنای کلمات ترکی رو نمیفهمن. اما میبینی همونا نسبت به خوانش «دور از سنّتِ فلان مدّاح فارس» بیرغبتند. کانالو عوض میکنن... نتیجهگیری: طلبهها و مبلّغین باید زبان انگلیسی رو یاد بگیرند تا در در برخورد با خارجیان، مذهب حقّه رو تبلیغ کنند. اما در عین حال اشتراک زبانی، کافی نیست و گاهی لازم هم نیست. بدون وساطت کلمات هم میشه با دیگری از راه اشارات نظر یا هنرهای بصری و سمعی ارتباط برقرار کرد و به یک زبان بینالمللی رسید. لذا مولوی گفته: همدلی از همزبانی بهتر است. عرضم تمام!
![]() |