شیخاص!
|
||
دنیای یک شیخ خاص |
*وصلهٔ ناجوری بود نام شیخاص در لیست سخنرانانِ سمینارِ «تازههای جرّاحی چشم»... یک طلبه را چه به نطق در یک همایش تخصّصی؟... از قرار با رانت پدرش به آنجا دعوت شده*... قزوین میزبان سمیناری دوروزه بود؛ با شرکتِ شماری از فرهیختگان از جمله استادان دانشگاه گوتنبرگ سوئد... نوبت #شیخاص که شد، رفت پشت تریبون و پس از سلام گفت: موضوع این همایش، چشم و تازههای جرّاحی مربوط به آن است... چشم ابزارِ دیدن است... انسانها مثل خیلی از موجودات واجد قوّهٔ باصرهاند... ما اشیاء را میبینیم... درودیوار را و کوهودشت را نظاره میکنیم... و البتّه گاه به هم نگاه میکنیم... من به تو مینگرم... تو به من دیده میدوزی... یک رفتار دوطرفه... و خب گاه این نگاه، یکطرفه است... پارکینگ محل سکنایم در قم جوری است که از پشت شیشهٔ رفلکسی به کوچه مینگرم... عبور رهگذران را میبینم؛ ولی آنها مرا نمیبینند... هیجان خاصّی دارد... فیلم مشهوری در تاریخ سینما ساخته شد به نام «پنجرهٔ عقبی»... مردی که در خانهاش بستری شده، واحدهای ساختمانی روبرویش را دید میزند و چشمچرانی شیطانی میکند... نام شیطان را بردم... گاه خود شیطان دیدزنی میکند... قرآن در توصیف او میگوید: شیطان شما را میبیند و شما نمیبینیدش... إنّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قبیلُهُ مِنْ حیثُ لاتَرَونَهُم... قرآن از یک دیدزنِ دیگر هم یاد میکند... خود خدا!... لایُدْرِکُهُ الأبصارُ و هُو یُدرِکُ الأبصار... خدا بر دیدهها مُشرف است و آنان قادر به درکش نیستند... باز هم یک نگاهِ یکسویه... ولی عموماً نگاهها دوجانبه است... من مستقیم به تو چشم میدوزم و تو در آن حال میبینی که میبینَمت... قرآن میگوید: پیامبر میدید که مردم به او مینگریستند... تَراهُمْ یَنظُروُنَ إلیک... لحظهٔ زیبایی است... اینکه تو تماشای کسی را به تماشا بنشینی!... خصوصاً اگر معشوق باشد که چه بهتر... بینی که یار دارد به جایی نگاه میکند... به قول حافظ: «دیدارِ یار دیدن»... لذّتبخش است... بعضیها آنقدر قشنگ به یک منظره خیره میشوند که تو به جای نگاه به آن منظره، دوست داری مدلِ نگاهکردنِ آنها را بنگری... بیهوده نیست شاعر درخواست کرده: «ما را به تماشای تماشا ببر ای عشق!»... شاعر معروف دیگر به تماشا سوگند خورده است... اینها همه با ابزار چشم اتّفاق میافتد که موضوع این سمینار در آذر ۱۳۸۶ است... خوشحالم که در این همایش دوروزه وقتی هم به من داده شد تا این نکته را بگویم که تماشا همه جا با چشمِ سر نیست... گاه با چشم دل است... لذا طرف کور است؛ امّا بهقول «جبرانخلیلجبران» در حال رَصد ستارگان است!... دست بر سینهاش میگذارد و میگوید: رصدخانهام اینجاست... او در واقع بیناست؛ با آنکه از چشم سر محروم است... باصرهاش بیسَره است!... از قضا افراد کوردل که بهظاهر بینایند، کور محسوب میشوند... چون قادر به رؤیت حقایق نیستند... ابوجهل از آن جمله است... او بهقول علی(ع): «ناظِرةً عَمیاء» است... بینای کور!... پیامبر را میبیند؛ ولی نمیبیند... چندپاره گوشت و پوست میبیند... پیامبر فقط گوشت و پوست نبود و فراتر بود... خیلی از معاصران نبی و حتّی همسرانش عملاً او را ندیدند؛ با آنکه حتّی بَشرهاش را در خوابگاه لمس کردند... دیدن نبیّ مُکرّم بهتعبیر حافظ، «دیدهٔ جانبین» میخواست؛ نه «چشم جهانبین»... دیدن روی تو را دیدهٔ جانبین باید ٫ وین کجا مرتبهٔ چشم جهانبین من است... قرآن به پیامبر میگوید: ابوسفیانها به تو نگاه میکردند... از قضا تو تماشایشان را تماشا میکردی: ترٰاهُمْ ینْظُرون إلیک... امّا حقیقت تو را در نمییافتند... و هُمْ لایُبصِروُن... کسی که فاقد دیدهٔ جانبین باشد، مورد نفرین سیّدالشّهداست... میفرماید: کور باد چشمی که نبیند که تو میبینیش!... در دعای عرفه میخوانیم: عَمِیَتْ عینٌ لاتَراکَ علیها رقیباً... تو شهسوار شیرینکاری هستی که در برابر چشمی ولی غایب از نظر... و کسی که حضورت را حس نکند، أعمٰی محسوب میشود... ای کاش شما چشمپزشکان راهی مییافتید که برخی بیناهای کور جرّاحی شوند... ای کاش در سمینارِ «تازههای جرّاحی چشم» راهی برای بیناکردن ابوجهلها بود... ممنون از اینکه به سخنانم گوش دادید... بدرود!... حضّار کف زدند... بعضیها آمدند جلو و گفتند: ما یک عذرخواهی به شما بدهکاریم... اوّلش که اسمتان را در لیست سخنرانان سمینار «تازههای جرّاحی چشم» دیدیم، توی دلمان گفتیم عجب وصلهٔ ناجوری!... طلبه را چه به نطق در این محفل؟... *فکر کردیم با رانت پدرتان آقای تاکندی به این سمینار دعوت شدهاید... خب ایشان جزو هیئت امنای دانشگاه علوم پزشکی قزوین است... کاری برایش ندارد چراغسبز نشان دهد پسرش را جزو سخنرانان بتپانند.*
¹⁴⁰³٫¹
![]() |