شیخاص!
|
||
دنیای یک شیخ خاص |
فیلم اجرا در قمپز: ایتا
بانک مَسکن را مُسکّن دیدم و دیدم که شد
حرف بیتشدید را تشدیدم و دیدم که شد
تا کُلوا را، واشرَبوا را، خواند قاری برق رفت
جملهٔ لاتُسرفوا نشنیدم و دیدم که شد
گفتمت تشدیدهام جای مُشدّد خواندهام
من به دستور زبان خندیدم و دیدم که شد
گفت عکّاسی: «بده بندازم اندر آتلیه»
بنده جور دیگری فهمیدم و دیدم که شد
در سیاستنامه خواندم: «مردی و کاری» فقط
کسوتِ دَه پیشه را پوشیدم و دیدم که شد
مُصطلَح این است هر چیزی به جای خود نکوست
در سفر تنبان به سر پیچیدم و دیدم که شد
پاره بر منبر نمودم حلق در فضل جهاد
پوکهای افتاد و من ترسیدم و دیدم که شد
گفت با یک گندکاری میشوی رسوا تمام!
پس چرا من تپّهها را گشتم و دیدم که شد؟
گفت: میدانی و میپرسی؟ سؤالت ناحق است
همچو حق دانستم و پرسیدم و دیدم که شد
راستی! در بیت «تپّه»، نیست «گشتم» قافیه
ظاهراً این تپّه را هم دیدم و دیدم که شد
شیوهٔ داداش حاتم؟ سوسک خواهم شد، وِلِش!
توی زمزم من نمک پاشیدم و دیدم که شد
گفت مفتی عقد را شرطوشروطی هست سخت
عمّهام را... باقیش را چیدم و... دیدم که شد
قبلاً اینجوری سرایش را شروع کرده بودم
![]() |