شیخاص!
|
||
دنیای یک شیخ خاص |
بانک مَسکن را مُسکّن دیدم و دیدم که شد
بر قوانین ادب خندیدم و دیدم که شد
قهقهه گفتند باطل میکند یکسر نماز
در قنوتم باصدا خندیدم و دیدم که شد
تا زنم رودست بر فامیل حاتم یک سفر
رفتم و در چاه زمزم ریدم و دیدم که شد
گفت مفتی با محارم عقد ناممکن بوَد
عمّهام در روستا گاییدم و دیدم که شد
*قضیبالقضاة چمدانی*
بعداً اینجوری تکمیل و در قمپز اجرا شد
در ۰۲۰۵۱۰ التفات یافتم که این کار برعکسِ «گداخت جان که شود کارِ دل تمام و نشد» است.
![]() |