شیخاص!
 
 
دنیای یک شیخ خاص
 

بانک مَسکن را مُسکّن دیدم و دیدم که شد
بر قوانین ادب خندیدم و دیدم که شد
قهقهه گفتند باطل می‌کند یکسر نماز
در قنوتم باصدا خندیدم و دیدم که شد
تا زنم رودست بر فامیل حاتم یک سفر
رفتم و در چاه زمزم ریدم و دیدم که شد
‌گفت مفتی با محارم عقد ناممکن بوَد
عمّه‌ام در روستا گاییدم و دیدم که شد
*قضیب‌القضاة چمدانی*

بعداً اینجوری تکمیل و در قمپز اجرا شد


در ۰۲۰۵۱۰ التفات یافتم که این کار برعکسِ «گداخت جان که شود کارِ دل تمام و نشد» است.

 |+| نوشته شده در  چهارشنبه بیست و هفتم بهمن ۱۴۰۰ساعت 0:0  توسط شیخ 02537832100  | 
  بالا