شیخاص!
 
 
دنیای یک شیخ خاص
 

مُطالبات مادرم عالی بود؛ ولی متضادّ با سیاست‌هایش. بارها قصّهٔ تخم‌مرغ‌دزد را برایم گفت؛ امّا مانعِ شتردزدشدنم نشد. سیّد عبّاس قوامی شوهرخواهر سومی می‌گفت: «وقت انتقال پیکر نه‌نه (مادر تاکندی) با آمبولانس از روستای تاکند به قم در سال ۶۵، کفن را باز کردی و از نعش عکس گرفتی. مادرت از کار عجیبت هاج‌وواج شد؛ ولی توی گوشَت نزَد. تازه با افتخار برای این‌وآن تعریفش کرد. ۳۵سال بعد وقیح‌تر شدی و از زوایای نامتعارفِ جسد پدرت در غسّالخانه فیلم گرفتی!» سیّد محسن خوزنینی شوهرخواهرِ شاکیم در دادگاه ویژهٔ روحانیّت (سرِ بالاکشیدن منزل قم توسّط من) گفت: «مقصّر مادرته. به تو می‌گفت: راستگو باش؛ ولی دروغ که می‌گفتی، به تهدیدش که فلفل می‌ریزم توی دهنت، عمل نمی‌کرد.» مُطالباتش عالی بود؛ ولی متضادّ با سیاست‌هایش.

 |+| نوشته شده در  چهارشنبه چهاردهم تیر ۱۴۰۲ساعت 18:47  توسط شیخ 02537832100  | 
  بالا