شیخاص!
|
||
دنیای یک شیخ خاص |
وضعیّت قبلی صدای من بود. یکی از دهها ساعت اجرایم در جلسهٔ هفتگی زند قزوینی در قم. برایشان در بازهٔ ۱۷سال آواز خواندم، نطق کردم و تلاوت فنّی قرآن. تنها ۱بار بین جمع کوچکی از آنان قمپز درکردم که حقّ خیلیها را بالا کشیدهام منجمله همشیرهها. کسی از بین تمام آن ارتعاشات صوتی، این آخری را دزدکی ضبط کرده؛ زنگ زده شیخ سیروس سنبلآبادی و باجناقش خوزنینی تا خواهرانم را تحریک کند به شکایت از برادر. گفته: مثل مادرم نشوید که داییهام سهمشو خوردند و پول دارو نداشت. منم میام دادگاه شهادت میدم! بدبخت! تو قریب ۲۰ سال وقت داشتی یکی از جلوههای هنری تارهای صوتی مرا ضبط کنی. چقدر خودم را جر دادم آواز، نطق و قرائت یاد بگیرم که توی اُزگل را تحت تأثیر هنرنمائیم قرار دهم. عدل اونی که نمیخوامو گوش میدی ضبط میکنی؟
![]() |