شیخاص!
 
 
دنیای یک شیخ خاص
 

اگر شما آدمی باشید که در تولید هنر، همهٔ کارهایی که باید بکنید را کرده‌اید و فقط مانده است نشر و پخش آن. بارها گفته‌اند و شنیدیم و خوانده‌ایم که اگر قصد دارید کار هنری کنید باید اوّل استعدادسنجی کنید؛ بعد بروید دنبال بقیّهٔ کارها مثل آموزش‌دیدن، تمرين‌کردن، ممارست‌ورزیدن، مشق‌کردن، حک و اصلاح، شجاعت در عرضه، نقدپذیری و مانند آن. خب فرض کنید همهٔ این کارها را کرده‌اید تا نهایتاً کار قابل قبولی تولید کنید. کار قابل قبول را هم که نمی‌خواهید بگذارید درِ کوزه و آبش را بخورید. حالا نوبت نشر و پخش است. منتها یک نکته در آداب نشر و پخش هست که در باره‌اش کمتر گفته‌اند و آن این است که هر کاری را منتشر نکنید! نگذارید هر اثری از شما توی دست و بال مردم باشد؛ بلکه کاری کنید که تولیدات بی‌نقص و ترجیحاً درجهٔ یکتان کتاب بشود؛ نوار بشود؛ فیلم بشود. چون نهایتاً قرار است با همین کارها قضاوت شوید. با نشر کارهای ضعیفترتان آتو دست این و آن ندهید. تدبیری بیندیشید که تاریخ شما را با بهترین‌ آثارتان داوری کنند. بقیّه را چه کنیم؟ بقيّه را امحا کنید برود پی کارش!

خب باید دید اوّلاً این کار اساساً شدنی است؟ تا بعداً توصیه به تقویت این روحیّه کنیم که از خیر درجهٔ دوها بگذرید. اگر من نقّاش یا خطّاط هستم، با این فرض که بشود کنترل کرد که کدام اثرم به بیرون درز کند یا نکند، برای این کار باید آرمانگرا و سخت‌پسند بود؛ دنبال ارتقا بود؛ دنبال تاختن به سمت قلّه بود و هیچ جا نایستاد. هر چیزی که به خاطرش مجبورید بایستید را ترک کنید. شاید مجبور باشید حتّی از خیر آرشیوکردن بگذرید؛ چون بابتش مجبورید بایستید.

اگر هنرآفرین در حین رشدکردن، فقط به فکر رشدکردن باشد، هر کار اضافی و وقت‌گیر را ترک می‌کند. اگر بخواهد برای خودش بایگانی درست کند و احیاناً دل به کارهای قبلیش بسپرد، بخشی از انرژیش مصروف این کار می‌شود و همین سرعتش را کم می‌کند. باید بتازد به سمت آرمان‌هایش؛ به سمت خلق شاهکار. هر چه زیر شاهکار است، باید دور افکنده شود. وقتی دل بسپرد به ثبت خاطراتش، از خاطرات بهتر باز می‌ماند. نکته‌ای که مغفول مانده این است که بعد از احراز استعداد هنری و رفتن دنبال آموزش‌، تمرين، ممارست‌، مشق‌ و در کنار نقدپذیری، حک و اصلاح، شجاعت در عرضه و مانند آن کاری کنید که كارها و تولیداتِ بی‌نقص و ترجیحاً درجهٔ یکتان توی دست و بال مردم باشد و کارهای ضعیفتر زدوده شود. من سراغ دارم هنرمندانی که اینجوری هستند. استاد خطّی می‌شناسم که شاید بشناسید: سیّد محمّد حسینی #موحّد. یک بار به ایشان گفتم: چرا رسم‌الخطّی از شما چا‌پ نشده؟‌ استاد #امیرخانی دو تا رسم‌الخط بیرون داده. از شما یکی هم درنیامده. ز چه؟ گفت: وقتش را ندارم شیخ!‌ من مدام در حال تمرین هستم و هی در حال ارتقا هستم و ثبات ندارم. همین دیشب تا صبح فقط «واو» مشق می‌کردم! این یعنی باید امشب و هر شب بروم! نایستم! بخواهم سرمشق خط تألیف کنم، باید به ثبات رسیده باشم بخواهم همان را کتاب کنم!

هنرمندان دیگری هم سراغ دارم که مدل‌های دیگری در این حوزه سختْ‌گیرند. بعضی‌هاشان دوست ندارند هیچ کار غیرنابی از آن‌ها ضبطِ تصویری و صوتی شود.

در اوایل دههٔ ۸۰ خیلی دوست داشتم با نوازندگی دوست هنرمندم محمّد یوسفی که از نی‌نوازان درجهٔ یک #قم است، آواز بخوانم که چند تجربه هم در این خصوص داشتم؛ ولی محمّد شرطِ استمرار همکاریمان را عدم ضبط صدای سازش توسّط من عنوان کرد. می‌گفتم:

«چرا؟» می‌گفت:

«اگر هدفت بازشنوایی برای نقد و بررسی است، عیبی ندارد؛ ضبط کن؛ ولی قول بده در همان مجلس بعد از اینکه ارزیابی‌مان را کردیم، پاکش کنی؛ نه که ببری بایگانی کنی.» از بس محمّد نی خوبی می‌زد و می‌زند، پذیرفتم؛ امّا خودم هم می‌دانستم دلم نمی‌آید به قرار عمل کنم. هنرمندان از این قرارها زیاد می‌دهند و می‌زنند زیرش! #بهرام_بیضایی به خانم اوّلش قبل از اینکه مژده شمسایی را بگیرد، قول داده بود:

دور کار هنر را قلم بگیرد. خانم رامین‌فر می‌ترسیده که بیضایی غرق کار شود و از زندگی بماند. می‌گفت: چون دوستش داشتم قول دادم؛‌ ولی درگیر ساخت #رگبار که شدم، مجبور شدم بزنم زیر قولم! من هم به یوسفی قول دادم که یا ضبط نکنم یا فی‌المجلس پاک کنم. یک بار که دید اجرای سیوشده را پاک‌ نکردم،‌ آمرانه گفت:

«سریع نوار را بده به من!» گفتم:

«باشد بابا!»

همان لحظه بدون اینکه بفهمد، نوار كاستِ ديگرى را به‏ جاى نوارِ اصلى بهش دادم؛ همان کار را کردم که عکّاسی در فیلم «سایهٔ یک شک» #هیچکاک انجام می‌دهد. بدون توافق عکس ‌گرفته و شخصیّت فیلم ازش می‌خواهد فیلم دوربین عکّاسی را تحویل دهد و او با نسخهٔ دیگر عوض‌بَدل می‌کند!

به خیال خودم زرنگی کردم؛ ولی وقتی محمّد فهمید، دیگر بعد از آن با من کار نکرد. بعدش هم رفت اینجا و آنجا صفحه گذاشت و به خیلی‌ها گفت. بعداً محمود لبّافان و ابوالفضل خزاعی بهم گفتند:

«شیخ! چه بامبولی سرِ محمّد یوسفی درآوردی؟» گفتم:

«وا! شما هم خبر دارید؟»

من به خاطر این روحیّه‌ام ضرر کردم و دیدم دل به خاطره‌سپردن، دست‌اندازی سر راه هنر است. سختگیریِ محمّد یوسفی واجد یک نگاه آرمان‌گرایانه بود. همین الآن او نسبت به آن سال‌ها ترقّی شایانی کرده و کنسرت‌های خارجی با مشاهیر دارد. اجراهای کنونی‌اش به مراتب از اتودهای آن سنوات قویتر است. او خوش نداشت ثبت و ضبط کارهای چرکنویس و پالایش‌نشده که بیم نشرش از آدم بی‌چاک و بندی چون من می‌رفت، آیندهٔ هنری‌اش را به مخاطره بیندازد.

البته آنورش را هم بگویم. بعضی آدم‌های مُوفّق، تعمّداً نه تنها کارهای درجهٔ ۲ و ۳ که حتّی سوتی‌هایشان را منتشر ‌می‌کنند و ابایی از این کار ندارند. شیخ #محسن_قرائتى می‌گفت:

یک بار به خطیب توانا مرحوم #فلسفى‏ این طرح را ‌دادم که بیایید خاطراتِ مربوط به دسته‌‏گل‌دادن‌هايمان را که اوایل کارمان در حین سخنرانی برای مردم پیش می‌آمد، جمع‌آوری و به یک چاپ كنيم! فلسفی گفته بود:

«که چه؟» گفته بود:

«یک كتاب آموزشى است و به درد طُلّاب جوانی می‌خورَد که می‌خواهند سخنران شوند؛ امّا ترس از خطاکردن، شجاعتِ عرض اندام را از آن‎ها گرفته. خوب است به آن‌ها دل و جرأت بدهیم تا بر ترسشان فائق آیند.»

حرف بدی نیست. در ابتدای همین یادداشت در ذیل عوامل مُوفّقيّت در هنر و كار هنرى به «شجاعت در عَرضه» اشاره کردم. شهامتِ نشر در کنار دیگر پارامترها باید در تو باشد. تو برای اینکه در کار هنر نیز در نطق و سخنرانی و اصولاً هر مهارت دیگر چیزی بشوی، چیزهای متعدّدی لازم دارد: آموزش، تمرين، ممارست، نقدپذیری، حک و اصلاح و... یکی از آن‌ها عُرضهٔ عَرضه‌کردن است. بعضی‌ها از ترسِ سوتی‌دادن پیشقدم نمی‌شوند و در همان کُنج و پسله‌ها می‌خزند و می‌مانند. این هم خوب نیست. ایدهٔ آقای قرائتی می‌تواند به آن‌ها دل و جرأت بدهد که وارد گود شوند. وقتی بفهمند ناطق زبردستی مثل آقای فلسفی از لای بُته(بوته) به عمل نیامده و یک شبه نشده است: خطیب توانا؛ بلکه کلّی در بالای منبر سوتی داده، شجاعتشان بیشتر می‌شود و ترسشان فرو می‌ریزد. شجاعت مطلوب است؛ البته تهوُّر خیر.

⛓سکانسِ «تشریح کیفیّتِ استبراء‌ در مقرّ داود، شجاعت است یا تهوُّر؟» پاورقی۱⛓

قرائتی به هدفِ دمیدنِ شجاعت آن پیشنهاد را می‌دهد که البتّه مرحوم فلسفی موافقت نمى‌‏كند. منطقش بی‌شباهت به رفتار دوست نی‌نوازم محمّد یوسفی نیست. می‌گوید:

«ما نباید خودمان را دستی‌دستی خراب کنیم و سوژه به دست مردم بدهیم. ما باید کارهای درجهٔ یکمان را منتشر کنیم.» اجازه‌دادن به اینکه سوتى‌‏هايمان دست این و آن بیفتد، اسمش صداقت نیست - جسارت نشود! - حماقت است. مرز این دو گاه خلط می‌شود؛ همچنانکه مرزِ بین چیزهای زیادی به هم می‌آمیزد. اینجا(۲) گفته‌ام که ایثار خوب است؛ اما مُفتکی‌کارکردن بد است! بعداً بخوانید ببینید چه نوشته‌ام. گاهى من خودم این‌ مرزهای مجاور و به هم‌نزدیک را قاطی کرده‌ام و خیلی خسارت دیده‌ام. هنوز گاهی به خطا فكر مى‏‌كنم علامتِ بى‌‏شيله‌‏پيله‌‏بودن و خاکی‌بودن هنرمند این است كه‏ آثار هنریِ روتوش‌‏نشده‌ یا چرک و کثیفش را منتشر ‏كند. در همین راستا این انتشار(۳) از من سر زده. آیا حماقت نیست این؟

اگر هدف، آموزش‌دادن باشد، امر علیٰحده‌ای است. یکی از نویسندگان(؟) کار متفاوتی کرده. به جای اینکه رُمانش را پاکیزه و با ویرایش نهایی منتشر کند، جوری چاپ کرده که هر جا که ویراستار ویرایش کرده، کلمهٔ قبل و بعد از ويرايش هم معلوم است! در فیسبوک، سابقهٔ ویرایش یک پست قابل رؤیت است. می‌توانی سیر و گذار ویرایش یک پست را در صورت تمایل ببینی. حالا در یکی از کتاب‌ها علاوه بر کلمهٔ نهایی، کلمه‌ای که ویراستار خط زده است هم چاپ شده! عجیب نیست؟‌هدف نویسنده از این کار نوعی آموزش با ایجاد فضای مقایسه بوده است. اما آیا همه جا می‌شود این کار را کرد؟ بله در حوزهٔ سینما هم از این مدل کارها رایج است. پشت صحنهٔ فيلم‏‌ها را می‌دهند بیرون و در دسترس عموم قرار می‌گیرد. همه می‌فهمند که فلان کارگردان بزرگ، يك صحنه را چند بار ‏گرفته و تکرار کرده است تا به برداشت نهایی برسد.

خبط و خطاهای هنرپیشگان را تو می‌توانی قشنگ ببینی. این انتشار مشکلی هم نساخته و لطمه‌ای به هیچ بازیگر و فیلمساز طراز اوّلی نزده؛ اما انگار همه جا جواب نمی‌دهد. گاهی اینکه بخواهی اوتی‌ها و نسخه‌های خط‌خورده‌ات را هم شِیر کنی؛ خصوصاً قبل از اینکه جایگاهت در عالم هنر تثبیت شده باشد، به آیندهٔ هنریت لطمه می‌زند. اسمش اگر هم صداقت باشد، بیچاره‌ات می‌کند. از نگاه دوست خوشنویسم حسين ميرزايى در عالم خوشنویسی این کار جواب نمی‌دهد. به من می‌گفت:

«تا حالا شکسته‌نستعلیقِ ضعیف از #درويش_عبدالمجید_طالقانی دیده‌ای؟» وقتی فکر کردم، دیدم ندیده‌ام. مُسلّماً این خطّاط نامور در دورهٔ خطّاطی‌اش خطّ نامطلوب هم نوشته. با کسی حرفش شده یا برنامه‌هایش در زیر پُل جواب نداده و دَمغ است. بعد رفته خط نوشته و خط نامقبولی شده. نمی‌شود که در پروسهٔ استادشدنش آزمون و خطا نداشته باشد. مگر آدمیزاد می‌تواند بدون تجربه به نتیجهٔ عالی و متعالی برسد؟ اینجا(۴) گفته‌ام که خداست که بی‌نیاز از آزمون و خطا یکضرب بهترین کار را می‌کند و بشر باید خوابش را ببیند که بتواند عین خدا باشد.

منتها حرف اینجاست که #عبدالمجید لزومی ندیده سیر تحوّل و تطوّرش را رسانه‌ای کند؛ به قول میرزایی: «این بشر مواظب بوده خطوط بدش بيرون درز نکند.» گفتم:

«خب تاریخ هم صداقت مرا با صداقت جواب می‌دهد. من سوانکرده همهٔ سطرها و چلیپاها و سیاه‌مشق‌ها و کتابت‌هايم را اعم از بد و خوب و عالی و ممتاز در نت می‌گذارم و تاريخ را به حَکَمیّت فرامی‌خوانم. مُسلّماً تاریخ، بدها را ندیده می‌گیرد و درجهٔ یک‌ها را مبنای داوری قرار می‌دهد.» گفت:

«نه! از کجا معلوم؟»

نه‌ی تأمّل‌انگیزی بود. چه بسا وقتی خودم به دست خودم سره و ناسره را از خود به یادگار می‌گذارم، ناسره‌ها هم به‏‌عنوان نمايندهٔ اندیشهٔ من محاسبه شوند. انتشار پشت صحنهٔ فیلم با این یکی نیست! آنجا برداشت‌‏هاى مُكرّرِ #مهران_مديرى مثلاً در طنز قهوهٔ تلخ را مردم فقط می‌بینند و می‌‏خندند و طنز مضاعفی شکل می‌گیرد؛ امّا تو اگر مثل #شهريار باشی و «تا کی در انتظار گذاری به زاریَم» را کنار نظمی در باب نهضت سوادآموزی بدهی به دَمِ تاریخ ادبیّات، اینطور نیست که #امیر_عاملی‌‍ها بیایند به تو بگويند:

«آنت را بر سر می‌نهیم و اینت را ندیده می‌گیریم.» یا:

«مرحبا استاد! چقدر در فاصلهٔ سرودن برخی آثارتان رشد كرده‌اید!» خیر؛ چماق می‌کنند می‌زنند سرت. اما اگر مثل #هوشنگ_ابتهاج، عُرضهٔ عَرضه را با جرأتِ إمحای هرچه غیرشاهکار است، آمیختی و «آینه در آینه»وار، آثارات را سلّاخانه به دست #شفیعی_کدکنی سپردی که او برایت بِهْ‌گزین کند، بعد چاپ کردی، قصّه متفاوت می‌شود!

نیا - یا شیخ! - مثل شهریور ۸۸ دو سالن بزرگ را در حوزهٔ هنری #قزوین به نمایشگاه خوشنویسی‌ات اختصاص بده و انبوه تابلوهای خوشنویست را روی دیوار بگذار به این خیال که ملّت می‌گویند: مرحبا به این فَوَرانِ حس! در حالی که #جواد_حضرتی راحت برگشت راحت بهت گفت:

«کاش گزیده‌تر عرضه کرده بودی؛ آقا رضا!» یعنی پرکاریت می‌شود بلای جانت. بدتر اینکه کار درجهٔ یکت گم می‌شود بین انبوه‌نویسی‌ها. استاد بنی‌رضی می‌گفت: اگر دیدید چنین هنرمندی سرتان این مدلی کار ریخت، معدّل بگیرید! هوم؟ منطق سید رضا #بنی‌رضى در داورى جشنواره‌های خوشنویسی این است که اگر يك‏ خوشنويس که مجاز بوده مثلاً دو اثر شرکت دهد، فقط يك قطعه خطّ ناب شرکت داد، همان را مبنای قضاوت قرار می‌دهم. امّا اگر يك خطّ نمرهٔ ۱۸ را با یک تابلوی نمرهٔ ۱۳ خود شرکت داد (به خیال اینکه هیئت داوران را با تعدّد اثر به توپ می‌بندد!) دیگر باید میانگین ۱۳ و ۱۸ را به عنوانِ بارُم او درنظر گرفت و بهش نمرهٔ ۱۵/۵ داد!

از قضا یک بار در یک مسابقهٔ خوشنویسی همین بلا سر من آمد.

چند سال قبلش در همین مسابقه، طعم شیرینِ اوّل‌شدن را چشیده بودم که هم جایزهٔ نقدی بهم دادند و هم مرا به مکّه فرستادند. در همان سفر بود که با #عثمان_طه دیدار کردم که گزارشش را اینجا(۷) آورده‌ام. بدم نمی‌آمد آن مُوفّقیّت بار دیگر تکرار شود؛ خصوصاً که یکی از داوران جشنواره #علی_رضائیان بود و او هم همیشه مرا به عنوان یک خوشنویس نوگرا در جلسات خصوصی تمجید می‌کرد. هی می‌گفتند: استاد #محمد_شهبازی و #جوادزاده مفرداتشان پاکیزه‌تر و به‌قاعده‌تر است. می‌گفت: آنها تابع و مقلّدند. شیخ مُبدع است!

با این ذهنیّت با توپ پُر خودم را برای جشنواره آماده کردم. خوشبختانه برای شرکت در مسابقه تعداد اثر محدودیّت نداشت و هر شرکت‌کننده می‌تواست به هر تعداد دوست داشت، اثر شرکت دهد. من هفت هشت تا اثر خوشنویسی‌ام را که عمدتاً تذهیب‌های گرانقیمتی هم داشت، ارسال کردم. #جشنوارهٔ_هنرهای_آسمانی بود و در سطح طُلّاب کشور و در رشته‌های مختلف. داور بخش خوشنویسی هم #حجّت_کشفی و علی #رضائیان خودمان. رضائیان به کشفی گفته بود: این شیخ معلوم است خواسته ما را به رگبار ببندد که هر جور شده اوّلش کنیم! نه این بار این خبرها نیست.»

یعنی حضور خطّ درجهٔ ۲ تو، مانع دیده‌شدن اثر درجهٔ ۱ توست و به قول بنی‌رضی نشان می‏ده اين خوشنویس، درست است که اثری با نمرهٔ ۱۸ خلق کرده، اما هنوز کار نمرهٔ ۱۳ خودش را هم قبول دارد؛ و این یعنی از نظر ذهنی هنوز به کمال نرسیده؛ پس حقّش همان ۱۵/۵ است. در آن جشنواره حتّی مرا نفر سوم هم اعلام نکردند!

خیلی مهم است که تو در عین اینکه باید حواست باشد که هنرمند کمکاری نباشی که بگویند مثلاً #بهرام_بیضایی باید هفت هشت سال صبر کنیم تا فیلم جدیدش را ببینیم، در عین حال جوری تولید و عرضه نکنی که حالت فَلّه‌ای به خودش بگیرد. این هم ضدّارزش است. بین ما جا افتاده است که کار نیکوکردن از پرکردن است و ممکن است دچار غلط‌فهمی شویم و فکر کنیم «پُرکردن» یعنی انبوه‌سازی. خیر. اینجا(۵) جداگانه گفته‌ام که این بیت را باید جور دیگر معنا کرد. یک بار به احمد #پیله‌چی در دههٔ ۷۰ انتقاد کردم که چرا اینقدر کم‌کارید؟ بعضی خوشنویسان قزوین را هر جا می‌رویم اثرشان بر دیوار است. گفت:‌ من هر مدل زیادکارتولیدکردن را نمی‌پسندم. و خاطرهٔ رفتنش به #بازار_منوچهری تهران را گفت که رفته بوده خط قدیمی بخرد و دیده که مغازه‌دار یک دستهٔ انبوه از کارهای #امیر_عاملی را با نخ بسته و گذاشته بود گوشهٔ مغازه و رویش نشسته بود! نه که بخواهد بی‌احترامی کند!‌ وقتی جنس زیاد باشد، برنج‌فروش به جای نشستن روی صندلی دیدی که روی یکی از گونی‌ها می‌نشیند و آن را به عنوان نشیمنگاه اختیار می‌کند.

خیلی آدم باید حواسش باشد. کمی خطا باعث می‌شود زحمات هنرمند هدر شود. حضور آثار ضعیف هنرمند در جامعه آفت است. حتی بعضى‌‏ها شنيدم كارهاى دوره‌های قبلشان را که دیگر قبول ندارند؛ ولی پخش شده است، حاضرند به قيمت بالا بخرند و جمع کنند. دست کمش این است که مایل نیست آلبوم قدیم آثارشان را ورق بزنند. #شجريان از این دسته است. سال ۹۱ است و با اتوبوس دارند مى‌‏روند سمت نيويورك براى‏ كنسرت. مژگان كنارش نشسته و مجيد درخشانى و بقيّهٔ اعضای گروه هم حضور دارند. به دنبال سؤالی که از او می‌پرسند، مى‌‏گويد:

من نوارهاى قبلیم را گوش نمیدم. اجراهای قبل از انقلابش را به باد انتقاد می‌گیرد و می‌گوید: در آنها زور بيخود زده‌ام و تحريرهایى که زده‌ام الكى و نابجاست! فقط تك و توك خوب شده. كارهاى بعد از ۵۹ و ۶۰ خود را قبول دارد كه به تعبیر خودش، خودش را يافته است. البتّه عنوان نمی‌کند که كاش‏ کارهای اوّلیه‌اش با #برنامهٔ_گلها توليد نشده بود و كاش جمع مى‌‏شد؛ ولى ابداً بدانها مباهات هم‏ نمى‌‏كند و از بازشنوائیشان ذوق‌زده نمی‌شود و می‌گوید:‌ اگر تصادفاً دوستان در ماشین پخش کنند، به گوشم می‌خورد. البته آثار دهه‌های قبلی شجریان از مصادیق بحث ما که آفتِ نشر کارهای ضعیف است، نیست و به نظرم شنیدن بسیار از کارهای قدیمی او اگر برای خود خواننده شنیدنی نیست، استماعش برای ماها حلاوت خودش را دارد؛ ولی اصل مطلب همین است که اگر حضور آثاری که پختگی کمتر دارد، حالت وزر و وبال و مایهٔ شرمندگی تولیدکننده را دارد، باید تدبیری اتّخاذ شود که ترجیحاً به بیرون درز نکند. بعضی از درزکردن‌ها واقعاً بدشانسی است. نمونه‌اش برای یکی از استعدادهای خوب آواز رخ داد که شاگرد مستعد موسیقی بود و هست و صدايش بسيار درست و درمان. این خوانندهٔ خوب تبریزی در اوايل حضورش در کلاس شجريان که تست آواز مى‌‏دهد، در حضور بقيّه شعر «مده اى حكيم پندم / كه به كار درنبندم» را اجرا مى‌‏كند. در وسط مصراع اوجِ بدی مى‏‌گيرد که همه از جمله‏ شجريان مى‌‏خندند. اين فيلم از آن سال در نت دست به دست مى‏‌شود و هر از گاه در یکی از صفحات اینستاگرام بازنشر می‌شود و کاربران هم زيرش كامنت مى‏‌گذارند و حرف مفت مى‏‌زنند. حتم دارم آنقدر كه اين‏ كليپِ #اميد_مظهرى ديده شده است، كارهاى خوبش را نديده‌‏اند. همین عزیز در سفری که در سال ۸۹ به تبریز داشتم، سه‌‏تارى با آواز من نواخت که خیلی‌ها نشنيده‌‏اند. شما سعی کنید بعداً در این لینک(۶) بشنوید. تعجّب ندارد اگر ایشان حاضر باشد هزينه كند تا اين فیلم دیگر در اينترنت نباشد. اين نشان مى‏‌دهد كه گاه یک بدشانسی می‌تواند مشکل درست کند؛ در حالی که این خبط در کنار افتخارات عدیده‌ای که هنرمند آفریده است، عددی نیست و نباید در حساب بیاید؛ ولی می‌آید؛ با آنکه هنرآفرین تدابیر دیگر را برای موفّقیّت طی کرده است: آموزش دیده؛ تمرين کرده؛ ممارست ورزیده؛ شجاعت در عرضه را داشته؛ نقدپذیر بوده و در پی حک و اصلاح هم بوده است. اما پارامتر دیگری هم هست که مغفول مانده انگار. در باره‌اش نگفته‌اند یا کمتر گفته‌اند. اینکه سعى كنيد تا آنجا كه مقدور است كارها و تولیدات بی‌نقص و ترجیحاً درجهٔ یک شما در دست مردم و براى قضاوت تاريخ بماند. بقيّه را با دل و جرأت، امحا کنید برود پی کارش!

شیخاص✒️ ۹۹/۷/۲۱

🧷️ پاورقی:

۱. محلّ تپاندنِ سکانسِ «تشریح کیفیّتِ استبراء‌ در مقرّ داود توسّط شیخاصِ نوجوان، شجاعت است یا تهوُّر؟»

۲. لینک: مطلبت در کانال تلگرامیت در نقد مفتکی‌کارکردن

۳. لینک: ترکیب خوشنویسی منتشرشده‌ات در گروه پرشین‌کالیگرافی که کلمات را با چسب و قیچی بریدی کنار هم گذاشتی. نیز لینک برگ‌هایی از نسخهٔ اصلی رسم‌الخط نمازت که به ابن‌السّلام نشان دادی و معتقد بود کتاب‌سازی است.

۴. لینک: مطلبت در خصوص نیاز انسان به مشق و آزمون و عدم نیاز خدا به تجربه: أنشأ الخلق انشاءاً... بلاتجربة إستفادها.

۵. لینک: مطلبت در ذیل «عاملةْ ناصبه»

۶. لینک آوازت با سه‌تار امید مظهری

۷. لینک گزارش دیدارت با عثمان طه

 |+| نوشته شده در  دوشنبه هفدهم آذر ۱۳۹۹ساعت 3:42  توسط شیخ 02537832100  | 
  بالا