شیخاص!
|
||
دنیای یک شیخ خاص |
بعضىها «قَوادِمْ» را ول كرده «ذُنابِى» را گرفتهاند. يعنى اصل را گذاشتهاند و چسبيدهاند به بَدَل. رضايت دادهاند به خَزَف به جاى لعل.
بدل البتّه بِالكُل بىمصرف نیست. اینطور نیست كه فكر كنيد فقط اصل مصرف دارد. بله اگر کسانی به قول حافظ: «هر زمان خَرمهره را با دُر برابر مىكنند» خب کارشان اشتباه است؛ چون طرف به قول مولوی باید - أجلّکُمالله - درازگوش باشد تا این دو را در عرضِ هم بداند. «پيش خر، خَرمُهره و گوهر يكيست!»
منتها خرمُهره هم بیارزش نیست و اینطور نیست که پشيزى نیرزند. خير. فقط باید حدّ خودشان را بدانند. صفر باید حدّ خود را بداند و پای از حدّ خود بیرون ننهد: وقتى صد آمد، صحنه را ترک کند. و فراتر از آن: ۹۹ هم باید وقتی ۱۰۰ آمد عرصه را به سود ۱۰۰ وانهد. چون صد سالار است. الآن از نظر خیلی از کارشناسان: #شجریان در عرصهٔ آواز ایرانی سالار است. #سالار_عقیلی سالار نیست. البته #ایرج و #گلپا و #سراج و #افتخاری و هر کس که چراغ موسیقی سنّتی را پرفروغ نگه داشته، قابل احترام است؛ ولی تمامشان در مقایسه با سالار زیر صدند. نگاه آرمانی اجازه نمیدهد حتّی به ۹۹ رضایت دهی. در حالی که ۹۹ فقط یک درجه با ۱۰۰ فاصله دارد.
در حوزهٔ مسائل جنسی و سکسی آنها که عشق به همجنس را اختیار میکنند و زنان را بیمصرف در خانه رها میکنند، دچار چنین جابجایی اصل با بدل هستند. بله مرد هم مثل زن ثُقبه دارد؛ اما مال این کار نیست. زن به قول دکتر #الهى_قمشهای نماد آن بخش از خداست که عاشق خویش شده؟؟ خدا عاشق خویش شد و زن را آفريد؟؟ حالا مرد این فرصت را یافته که با نمادی که خدا برای عشق آفریده، مهرورزی کند. حیف نیست که جنس خشن خلقت را که زایشگری هم ندارد، معشوق اختیار کند؟ بله؛ پسر لطیف را هم میتوان معشوق اختیار کرد؛ ولی در این ماجرا هم باید نگاه، آرمانى باشد. تا وقتی زن هست، نوبت به او نمیرسد. خيلىها به من مىگويند:
مىخواهى بگويى: #پرواز_هماى هيچ آواز بلد نيست؟ گفتم:
كى همچين جسارتى كردم؟ آنها که مبتلای سختگیریِ آرمانی هستند، حتّی به ۹۹ با آنکه یک پلّه بیشتر با ۱۰۰ فاصله ندارد، رضایت نمیدهند. البته این مطلب که وقتی صد آمد وسط، همان کاری را با ۹۹ بکن که با صفر کردی، از سختترین کارهاست. اثباتش و به کرسینشاندنش آسان نیست. مثل برخی اصول قانون اساسی ماست که اجراکردن و عملیّاتیکردنش کار کارستانی است. اینکه صفر را بگذار کنار خب نگفته پیداست. اما اینکه همان کاری را با ۹۹ بکن که با صفر کردی، توی کَتِ خیلیها نمیرود. حتم دارم همین الآن خیلی از طرفداران ایرج و گلپا این مدل قضاوتم را محکوم میکنند و حق هم دارند؛ چون یحتمل نه قبول دارند آن دو بزرگوار ۹۹ هستند؛ اگر هم باشند، جای این اعتراض وجود دارد که وقتی ۹۹ اینقدر زحمت كشيده و خودش را بالا کشیده، چگونه میتوان این تلاش را صرفاً به خاطر یک نمره ندیده گرفت؟ البته میدانید که نه تنها یک نمره که گاه یکصدم نمره میتواند یک فرد را از مقام اوّل به دوم تنزّل دهد؛ منتها در مسابقات که قرار است یک برنده داشته باشد. بله اگر بناست خدای ناکرده به جزيرهاى تبعید شوی و بگويند فقط يك نوار آواز ایرانی حق داری با خودت ببری! ديگر نوار داريوش و پرواز هماى و سراج و افتخارى را نبر و فقط شجريان ببر! ولی الآن که آن شرایط نیست و صد و ۸۰ و شصت و ۴۰ و پانزده را میتوان با هم داشت. آیا فقط ۱۰۰ را دیدن، انحصارطلبی نیست؟ غیرمنصفانه و نوعی حقکشی نیست؟
هر چه عددِ زیر ۱۰۰ به ۱۰۰ نزديكتر باشد، سختتر مىتوان مردم را
متقاعد كرد كه زير ۱۰۰ را وانهيد؛ خصوصاً در اين وانفساى هنر که موسیقی کممایهٔ پاپ عرضه را تسخیر کرده است، کسی که یک مختصر هم چراغ موسیقی سنّتی را پرفروغ نگه دارد، قیمتی است. يك گوشه از ردیف آوازی را هم تقليد كند، بايد بهت
احسنت گفت. در این دورهٔ قحطِ هنر ناب، شاعرشدن پيشكش! اگر يك غزل حافظ را کسی بردارد و درست بخواند، بايد جان فدايش كرد. در این عصر تهاجم فرهنگی اگر يك متن خوب را در اينترنت كپى كند و براى دوستش بفرستد، خودش كم خدمت نيست. نباید از همه انتظار داشت که تولید محتوا کنند. آخوند كپىپيستكار هم از بیکار که بهتر است. پدر من آقای #تاکندی از اوان طلبگى در کنار مطالعه برای جورکردن مطلب برای منبر، گلچين مطالبى را که در کتابهایی همچون مُنتهىالآمال و ناسخالتّواریخ مىخواند، در دفاتری مینوشت و هراز گاه میداد صحّافی میکردند و نامش را «جامعُ الشّتات» گذاشته بود؛ یعنی کلکسیونِ پراکندهها؛ آن هم با خطّ زیبای پدر که نستعلیق تحریری بود و با قلم نی و دوات نوشته شده بود. به نظر من ارزش زيبايى خطّش بسی بالاتر از مطالبش بود؛ چون محتوا بجز موارد نادر و انگشتشماری که پدر خاطرات مربوط به وقایعِ بعد از تبعيد امام خمينی و دیدههای خودش را نوشته است، کپی و تكرارى و غیر اوريژينال بود و به قول شهيد مطهّرى: تبديلِ نُسخهٔ چاپى به خطّى محسوب میشد.
از این حیث که خيلى از طلبهها همين دفاتر كپىپيستى را هم نداشتند و صفر محسوب میشدند، تاكندى مغتنم بود؛ ۹۰ بود.
ولى سخن اينجاست:
آن چيزى كه حوزهٔ علميّه را حركت مىدهد، فرهنگ را مُتحوّل میکند، موسيقى را بالیدنی مىكند، طلبه و عنصر فرهنگیِ مُولّد است. مُطهّرىها و شجريانها هستند که مايهٔ فخر و مباهات یک نسل و یک جامعه و یک تمدّنند. مابقى ضمن احترام به تلاششان، فوقش ۹۰ هستند. با نگاه آرمانى نه در صفر بايد ماند نه در ۹۰. فقط بايد رفت سراغ ۱۰۰.
این سختگیری آیا متضمّنِ حقكشى نیست؟ چگونه به كسى كه به سمت ۱۰۰ حركت كرده و تا آستانهٔ آن پیش رفته است، نمرهٔ قبولى ندهيم؟ همه که نمیتوانند مثل مُطهّرى و شریعتی
ایدهپردازی كنند و باب تازه بگشايند و نو آورند. آیا بايد وانهادشان؟
چنين فردى به اعتبار زحمتى كه كشيده و به ۱۰۰ نزديك شده،
مقبوليّت يافته است. سخت مىتوان مردم را مُتقاعد كرد كه
وانهيدش. وانهادنِ اينهمه تلاش براى پركردن دفاتر و جزوات
مختلف كه با خط خوش نستعليق كپىپيست شده چگونه؟
پدر کم زحمت نمیکشید. قلم نى را باريك مىتراشيد و با مركّب سیاه مىنوشت. چه مىنوشت؟ منتخبالمطالبی كه
اينورآنور مىخواند. این تلاش بیفایده نبود. بارها این مجموعهها را طلبهها از پدرم امانت میگرفتند و برایشان جذّاب بود؛ چون مطالبی که قرار بود مثلاً در ده کتاب بیابند، گزیدهاش را در یک کتاب میدیدند و کلّی برای منبرشان هم مفید بود. آری مفید بود؛ ولی در مقابل یک اثر نگارشی خلّاقانه در عرصهٔ تاریخ اسلام و مانند آن وانهادنى بود؛ چون بازنویسی متون چاپى به دستی بود.
بیان این حقیقت بسیار سخت است و اغلب موجب دلگیری میشوند. وقتی آیةالله #جوادی_آملی به این مدل فعّالیّت غیرتولیدی آخوندها: #دلّالى_علم میگوید، خب جا دارد خیلیها از جمله پدرم ناخرسند شوند. بسیاری از خطبا و مبلّغینی که به قول پدرم جارچی اسلامند، توی ذوقشان میخورد. ولی چارهای نیست؛ چون نگاه آرمانگرایانه جز این نمیطلبد. طبق چنین نگاهی نهتنها کسی را که هیچ از آواز سررشته ندارد، باید وانهاد؛ بلکه باید خوانندهٔ زیر ۱۰۰ را وانهاد. البته میتوان این حقیقت را ماهرانهتر از جوادی آملی هم بیان کرده که موجب ناخرسندی نشود. قرآن از شگردی استفاده کرده است که اگر در آن خورد شویم، میبینیم حرف سنگینی بارِ آخوندهای کپیکار کرده است. با یک مدل استفاده از جملهٔ شرطیّه این کار را کرده. میگوید:
ای مردم! خودتان انتخاب کنید! آیا کسی که به حق راهنمایی میکند، بهتر است یا کسی که خودجوش نیست؟ اوّلش که میگوید: آیا کسی که: «یَهْدی إلَی الْحَقّ» مناسبِ تبعیّت است یا... قبل از اینکه بقیهٔ این «یا» را بگوید، ما فکر میکنیم که میخواهد بگوید: یا کسی که به باطل هدایت میکند. ولی این را نمیگوید و به جایش میگوید: یا کسی که خودجوش نیست؟ مثل چشمه مولّد نیست. باید چیزی را از جایی کپی کند تا بتواند پیست کند؛ از خودش چیزی ندارد. آن بهتر است یا این. جوابش این است که آن. پس اینور را از دایرهٔ انتخاب انداختیم کنار. کسی که نمرهاش ۹۰ است را گذاشتیم کنار. وقتی میرویم آنور میبینیم مطلَق است. قید ندارد. نگفته هادی به حق حتماً باید ۱۰۰ باشد؛ ولی با این مسیری که در جملهٔ شرطیّه طی کردیم، نتیجه میگیریم که از نظر قرآن هر «هادی به حقّی» کافی نیست. حتماً باید در عالیترین رتبه باشد. و تلویحاً میگوید: کسی که مبلّغ دین است ولی از خودش چیزی ندارد، انگار دارد به باطل هدایت میکند. یعنی وقتی ۱۰۰ نبودی، انگار صفر هستی. خب این را میگوید اما مثل جوادی آملی هیچ آخوند غیرمولّدی دلگیری نمیشود. چون با ظرافت طرح شده است. در جای دیگری مفصلاً در خصوص تکنیکهای قرآن برای اینکه بدون دلگیرکردن افراد، بزند توی ذوقشان، حرف زدهام و همین را هم شاید به آنجا منتقل کنم و اینجا فقط چیدهاش را بگویم و رد شوم.
پس آیهٔ «أفَمَنْ يَهْدى إلَى الْحَقِّ أحَقُّ أنْ يُتَّبَعْ أَمَّنْ لایَهِدّی إلّا أنْ یُهدٰی؟» مىگويد: نگاهت آرمانى باشد. چنین نگاهی است كه باعث مىشود تو با وجود ۱۰۰ حتّى به ۹۹ راضى نشوى. مشق و
تمرينش به اين است كه تو بگويى ۹۹ با صفر فرقى ندارد و مردود است! كسى كه ۹۹ درصد به سمت حق هدايت مىكند با كسى كه تام و تمام به سوى باطل رهنمون مىشود در يك پايه است!
همین توصیه به نگاهِ آرمانی را فاطمه(س) در اعتراض به زنان مدينه بعد از ماجرای غصب خلافت دارد. مىگويد:
شما و مردان شما به كم راضى شدند! عَجَز را به جاى كاهل
پذيرفتند. إستَبْدَلَ الْعَجَزَ بِالْکاهِل.
اصلاً فرض كنيم خليفهٔ اول و دوم صفر نبود. ولى همينكه ۱۰۰
نبود، كافيست كه این منصب را به اهلش وانهد. خلافت اسلامى جاى افراد با نمرهٔ ۱۰۰ است؛ جای کسی است که یَنْحَدِرُ عنْهُ السّیْل و لایرقٰی إلیه الطّیْر. مثل چشمهٔ خودجوش باشد؛ نه حوضچهای که باید سطلسطل آب در آن ریخت. ما نمیگوییم #خلفای_راشدین خالى از امتياز بودند. مطهّری از غيرتِ عُمر با لحن تمجیدآمیزی یاد میکند؛ منتها این حضرات به دلیل عدم اتّصال به منبع وحی، هى بايد زير بالشان را گرفت. یعنی «لایَهِدّی إلّا أنْ یُهدٰی» بودند و مدام باید آب در حوضچهشان ریخت. و اینها این امتیاز را داشتند که آب را درون خودشان نگه میداشتند. همينكه عُمر با عصاى على مىتوانسته خودش را سرپا نگه دارد و از مهلکهها برهد، خب نشانهٔ توانایی اوست. میگویند: لَولٰا عَلِىٌّ لَهَلَكَ عُمَر. یعنی بیعلی هلاک بود. باعلی چطور؟ بله چشمهای بود که از خود آب نداشت؛ ولی همان آبی که با سطل درونش میریختی را نگه میداشت. مثل سبد و چلوصافی نبود که حافظ آب نیست؛ ولی با نگاه آرمانى که بنگری، او با «هادى به باطل» و مُضِلّ يكيست؛ چرا؟ چون ۱۰۰ نیست. حالا فاطمه(س) در انتقاد از مردمانی که اصل را گذاشتهاند و چسبيدهاند به بَدَل میفرماید:
إسْتَبْدَلوا واللهِ الذُّنابیّ بالْقَوادِم.
«به خدا قسم شما ذُنابى را به جاى قَوادم گرفتید. »
قوادم: سردست و قسمتهاى قُدّامی و جلو و خوبِ گوسفند است و ذُنابى اون عقبمقبهاست؛ دُم حیوان. آیا دُنبه بىفايده است؟ صد نیست؛ ولی آیا صفر است؟ خیر. مىشود با آن چراغ پيهسوز را روشن كرد؛ ولى وقتى نوبتِ تقسيم گوشت قربانى باشد و تو مىتوانى خوشگوشت را نصيب خود كنى، حیف است به دنبه اکتفا کنی.
اگر بناست در جزيرهاى تبعید شوی و بگويند فقط يك نوار با خودت ببر، نوار درجهٔ یک را با خود میبری. مىگويى: وقتى قَوادم هست، نوبت به ذُنابى نمىرسد. تا علی هست، جای بقیّه نیست. صد كه باشد نه فقط سراغ صفر نرو كه سراغ ۹۹ هم نرو!
پایان
* مطلب فوق سکانسی قابل تپاندن در دل این:
fb.com/sheikh.adab/photos/3873032222711475
* سکانس «شگردهای قرآن برای بیان حرف غیررسانهای» در دل مطلب بالا گنجانده شود.
* مطلب «إعملوا علی مکانتکم» که نزد ابوی و شاگردانش ارائه کردی و در آن گفتی دلّالی علم خوب است، مستقلاً بیاید و نسبتش با بحث بالا مشخص شود. شاید آن بحث در دل این بحث نیاید؛ بلکه ناچار شوی از انتهای این بحث با یک پاساژ به آن منتقل شوی. تجربه کن!
انبار فیش:
به جایی رسد کار لعل بداختر / خزف با وقاحت زند بر سرش بیل را جایی بتپان!
![]() |