شیخاص!
 
 
دنیای یک شیخ خاص
 

أعوذُ بالله من الشّيطان الرّجيم، بسم الله الرّحمن الرّحيم‏. اِنَّ الْأبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُوراً. عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ الله يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيراً. يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخَافُونَ يَوْماً كَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً. وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً. انَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ الله...
حالا قبل از اينكه آيهٔ دهم از سورهٔ مباركهٔ انسان را تكميل كنم، اينجا یک مکث مى‌‏كنيم. آيه تصویر یک ایثارگری است ؛ صورت‌گرفته از سوی اهلبيت عليهم السلام. نمایش كارى است كه آنان در رابطه با محتاجان انجام دادند: افطاري خودشان را در عین احتیاج شخصی مُبرم به آن به مسکین و یتیم و اسیر بخشيدند؛ و البته با نيّت خدايى: نُطعِمُكُم لِوجهِ الله.
چه خوب است اگر اعمال انسان طعم و بوى خدايى پيدا كند؛ با صبغةالله رنگ‏‌آميزى‏ شود. بی‌شک از اين رو به آن رو خواهد شد؛ خصوصاً برخی اعمال. مثلاً تبليغات دينی از مشاغلى است كه شایسته است خالصاً لِوجهِه الكريم‏ انجام شود. مروّج دين، روحانى و شاغل در امور فرهنگی و تربیتی جامعه، خیلی زیباست اگر در ازاى كارش چشمداشتِ پاداش مادّى نداشته باشد. در واقع به‏ سنّت انبياء الهى تأسّى كند كه كار رسالتى‌شان را به نحو احسن انجام مى‌‏دادند؛ ولى از کسی حقّ‏‌العمل نمى‏‌خواستند. مى‌‏گفتند: مَا سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ. آيۀ ۷۲ سورهٔ يونس. حتى متوقّع تشكّر هم نیستیم: لاَ نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَ لاَ شُكُوراً. سورهٔ دهر، آيهٔ ۹.
حالا اينجا يك سؤال پيش مياد. آيا منظور از عدم مطالبۀ اجر، همان رايگان‏ و مفتکی‌کارکردن است و بى‌‏مزد و مواجب؟ يعنى انگيزۀ دينى كه باشد، محاسبات مالی بايد بالکل رخت بربندد؟
عين همين سؤال در بحث توكّل پيش مياد. آيا معناى واگذاری كار به خدا اين است كه ديگر نياز نيست فكرمان معطوف به فرمول‌های مادی باشد؟ اون دیگه تضمین‌شده است؟ بی‌خدایانند که باید برای مغازه‏‌هاشان دزدگير نصب ‏كنند. ما كارمون را سپردیم به همواره‏‌زندۀ هميشه‌‏بيدار چُرت‌نزنِ. تَوكَّلْ علَى الحىِّ الّذى لايَموت (فرقان: 58) که: لاتأخُذُهُ سِنةٌ و لا نوم (بقره: 255). او بيداره تا من‏ بخوابم. در واقع من جواهراتم را ‌سپردم به صندوق امانات بانک. چه معنا داره هم بسپرم، هم برم خودم پاسبانی بدم جلوی بانک که دزد نزنه؟ اگر بنا بود احتیاط کنم که توكّل نمی‌کردم. به ودیعت نهادم تا خودم دیگه زحمتِ مواظبت نکشم.
حالا توی بحث خودمان هم اين قصه هست. منِ حزب‌اللّهی دارم كار خدايى‏ مى‌‏كنم. پس او باید جبران كند. خودشم وعده داده: حَسبُنا اللهُ و نِعْم الوكيل. اتفاقاً از آنجا که من آخوند پشتگرمى دارم به خدا، از خلق اجر نمى‌‏خوام؛ لذا در همون آیات داره: اِن أجرِی الا علی الله. لذا ضرری نداره اگر اجازه بدم یک سری افراد که دنبال چلوندن و تخفیف‌گرفتن و بُزخری هستند، بيان سرم سوار شوند. «نعم الوكيل» جبران مى‌‏كنه. آیا اینجوریه ماجرا؟
خب پاسخ اينه كه این خبرها نیست. در عین توکّل باید زانوی شتر را طناب‌پیچ کنی؛ نکنی می‌برنش. حتى اگر موحّد هستى، درِ خانه‌‏ات را باید ببندی و همسايه‏‌ات را دزد نكنی. و این برمیگرده به کیاست و حواس‌جمعیِ مؤمن؛ اجازه نمیده ازش سوءاستفاده کنند و به رایگان ازش سوارى بگیرن و به ریشش بخندند. آخه توی بعضی هَيئات هستند کسانی كه هر ساله وقتى مداخل و مخارجشان را تراز مى‌‏كنند؛ صورت برمی‌دارند که ما برای برگزاری مراسم محرّم چه نیازمندی‌هایی داریم؛ چقدر هزینه برمی‌داره؛ وقتى نوبت به مبلّغين بسيجىِ خاکی‏ ميرسه، احساس راحتى مى‌‏كنند؛ چون میگن اينارو ميشه باهاشون كنار اومد. نه كه سهمى براشون درنظر نگيرند، مي‌گيرند؛ ولى توی خودشون ميگن اين حاجاقا سختگير نيست. برو اون بازاری برنج‌فروش رو درياب كه‏ از نرخش پایین نمیاد. بله!‏ آخوند نباید پولكى باشه؛ ولى هيئتى وظيفه‌‏اش چيز ديگرى است.
لذا توی عمامه‌به‌سر، ارزشمدار باش؛ اما نذار سرت کلاه بره.
چکار کنم؟ معضلی است. شاید بعضی روش‌ها بد نباشه آزمایشش. دوست اهل ذوقی داشتم. شگرد خوبى داشت اینجور وقت‌ها. من پسنديدم. توى عرصهٔ هنر كار مى‌‏كرد؛ زمینهٔ موسيقى. بی‌شیله‌پیله‌ بود نه پول‌دوست. اما وقتی مى‏‌ديد داره ازش‏ سوءاستفاده ميشه و انتظار دارند مفتكى بياد نوازندگى كنه، مى‏‌گفت:
«من خودم پول نمى‌‏خوام. ولی ۵۰ هزار تومان (اون موقع خیلی بود) به حساب‏ يكى از آسايشگاه‌‏هاى معلولين واريز كنيد، فيششو برام بياوريد؛ من در خدمت شما هستم.»
داستان «آلُّق چالُّق» را لابد خیلی شنیدید از پدرم آقاى تاكندى. اوّل می‌گیریم بعد می‌زنیم. حالا اين دوست ما مى‌‏گفت: «فيش خيريّه آلُّق، چالُّق!» یعنی هم: لا أسئَلُکم علیه مالاً (هود: 29)؛ هم جلوی سوءاستفادۀ شما را گرفتم.

ببينيد دو روى سكّه بايد لحاظ بشه. داشتنِ كار با رنگ خدايى معناش‏ بيخيالى نسبت به دخل و خرج در امور معیشتی نيست. ديگه ما از پيامبر صلوات‏ الله عليه كه متوكّل‏تر نيستيم كه كارمون به خدا گره خورده باشه. خدا به ایشان چی ميگه؟ میگه: تو هم بايد ترازِ مالى داشته باشى! بله؛ دست و باز باش و در راه خدا انفاق كن؛ جبران می‌کنم؛ شكى نيست! اما حواست بايد به محاسبات‏ بازارى باشد. بازاریا بى‌‏گدار به آب نمى‌‏زنند. تا حالا ديدى يك‏ مغازه‌‏دار حسابشو كلاً صفر كنه؟ حتى براى سیل پاکستان هم چک بکشه، حواسش هست يه چيزكى بمونه براى روز مبادا. خدا به پیامبر میگه بازاری باش! فكر نكن اگه ۱۰۰۰ دینار توی حسابته، عيبى نداره همه‏‌شو ببخشى به فقرا و نعم الوکیل جبران مى‏‌كنه. نه؛ انفاق هم نباید مسرفانه انجام بشه؛ نبايد «تَبسُطُها كُلَّ البَسط» باشى. حسابت نبايد صفر بشه. خب‏ خدایا تو كه هستى؛ پر مى‏‌كنى. ميگه نه! روی من حساب نکن! «فتَقعُدَ مَلوماً مَحسوراً» (اسری: 29) . به خاک سیاه می‌شینی. می‌خواستی حواستو جمع کنی.

آخوند و مبلّغ هم همينطور! اجر نمى‌‏خوام؛ ما سَألتُکُم مِن أجرٍ؛ اما رايگان هم كار نمى‏‌كنم. حواسم به اداى تكليف هست و اینکه سرباز امام زمان هستم. دنبال به‏به و چهچهِ و سوت و کف مردم نیستم. شُكوُر نمى‌‏خوام؛ اما مواظبِ تعداد پامنبرى‏‌هام هستم که کم نشن. چرا پارسال بیشتر میومدن تکیه؟... ول كن آقا! ميان بيان، نميان نيان. تو شرط بلاغ را بجا بيار. كسى‏ كه براى خدا كار مى‌‏كند، با آمار مستمعانش چه كار؟ نه اينطور نيست. بايد مراقب باشه در مسجد و حسینیه نطقش هدر نشه. روى نوار كاست ضبط ميشه يا نه؟... شيخ! ولمون كن‏ به كارت برس! اونى كه بايد بنويسد، مى‌‏نويسد. نه! بايد كار داشته باشیم.
عجيبه يك بار كسى مياد خدمت على(ع). سؤال‏ شرعى دارم آقا. خودتون گفتيد: سَلونى قبل أن تَفقَدونى. حضرت‏ ‏فرمود: برو فردا بيا! اِذا كانَ الْغَدُ فَأْتِنِى. حكمت ۲۶۶ نهج‌‏البلاغه. چرا؟ ببخشيد! چون امروز شما تنها هستى. فردا چند مهمون ديگه‌‏ هم دارم. اونجا من مورد سؤال تو را پيش مى‌‏كشم؛ همه استفاده كنن؛ شمام‏ استفاده کن! آقا شمام بله؟ بله منم بله! آخه اين كلاس‏‌گذاشتنا چيه؟ آخوند كه نبايد دغدغهٔ مخاطب داشته باشه. من امروز اومدم «ايمان» را برام توضيح بدید. آخه سؤالش راجع به ايمان بود: اونجا داره:
سَأَلَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ رَجُلٌ أَن يُعَرِّفَهُ الايمانُ. خب مشكلى نداره‏ كه قربونت بریم. امروز براى منِ تنها بگو! فردا هم براى آن جمع بگو! من زحمت كشيدم تا اينجا اومدم. روضه‌خوان هم كه قصدش اداى وظيفه است؛ براى يك نفر هم روضه مى‌‏خوند؛ براى‏ ده‌هزار نفرم مى‏‌خوند. غُلغلۀ افراد که نباید قلقلكش بده. پاکت هم كه‏ نمى‌‏خواهد. ببينيد! داره بوى سوءاستفاده مياد. و حضرت زرنگتر و کیّس‌تر از این حرفاست. بله منِ مخلص نبايد نگاهم به دست بندۀ خدا باشه. ولى توی میزبان نبايد به رخ من بكشى هى! تو وظيفه‌‏ت اينه كه پاكت منو چرب‏ كنى. وقتی منِ علی حرفى رو دارم ميزنم؛ اونم تعريف ايمان، با همۀ کلّیتش؛ دو ساعت هم بايد توضيح بدم؛ دلم مى‌‏خواد نفرات بيشترى‏ مستفیض شنوند. ضمن اينكه من يك مطلب را دو بار تكرار نكنم. کمی به خودت زحمت بده، صبح اینجا باش: حَتّى أُخْبِرَكَ عَلى أَسْماعِ النّاسِ. فردا در خدمتت هستم؛ روزى كه چند جفت گوشِ‏ بيشتر در اختیارم است؛‏ «مجمع گوش‏ها»؛ رسانه‌‏هاى شنيدارى؛ جلوى دوربين تلويزيون؛ وقتى رکوردرها روشن‏ باشه! لبتاب‌ها حاضر باشه. اونوقت فايده‌‏ش چیه؟: فَاِنْ نَسِيتَ مَقالَتِى حَفِظَها عَلَيْكَ غَيْرُكَ. اگر تو احیاناً فراموش كردی، باطرى ضبط صوتت تمام شد، كاغذ و قلم يادت رفته بود بياری، جوهر خودنویست وسط کار ته کشید، ديگرى حرف منو به خاطر بسپرد. بابا برام اهميّت داره حرفم شهيد نشه. من دلم میخواد ضمانتِ ماندگاری اثرم بيشتر باشد؛ نه اينكه بگويم و بروم و فقط عمل به وظيفه برايم كافى باشد.
مؤمن‏ حواسش به دو جبهه است: هم میگه توکّلت علی الله! هم زانوى شترشو می‌بنده. هم اجر نمى‌‏خواد، هم فيش واريزى به كميتهٔ امدادو مى‌‏خواد. هم مَفتونِ کف و سوت هوادارها نیست؛ هم براش مهمّه که در گسترده‌ترین سطح صداشو بشنوند. اینه داستان!
ظاهراً فرد سؤال‌کننده میره و روز بعد میاد، مى‌‏بينه به‌‏به! على نشسته و گوش تا گوش مخاطبان و كاتبان و خبرنگاران حلقه زده‌اند. يكى اسباب کتابتشو آماده میکنه؛ اون يكى موبايلشو مهیّا میکنه فيلم بگيره. همه چیز که اوکی شد، حضرت می‌فرماید:
بسم الله الرحمن الرحیم. الاًّيمانُ عَلى أَرْبَعِ دَعائِمَ: ايمان، چهار ستون داره. که اگر خراب شه، سقف ایمان میاد پایین... اینو توی حكمت ۳۱ دنبالش بگردید. در ادامهٔ ۲۶۶ نیومده... چیه اون چهار قائمه؟:

ألصَّبْرِ وَ الْيَقِينِ وَ الْعَدْلِ وَ الْجِهادِ. چه عالی!... تموم شده آقا؟ می‌فرماید: نه عجله نکنید: «وَ الصّبرُ منها علی أربعِ شُعَب... و الیقینُ منها علی أربعِ شُعَب... و العدلُ منها علی أربعِ شُعَب... و الجهادُ منها علی أربعِ شعب.»

دیدی پیمانکارانی که ستون‌های ساختمان را علم می‌کنند، هر ستون فلزی رو روی یک ورق آهنی مربّع شکل قرار می‌دهند؛ که اون ورق خودش روی چهار تا میلگرد قطور استواره و در فضای خالیش بتون پر می‌کنند؟... هر کدام از ستون‌های ايمان چهار شعبه داره. صبر چهار تا، يقين چهار تا، عدل چهار تا، جهاد چهار تا. جمعش ميشه ۱۶ تا. میلگردهای چهارگانۀ صبر کدومه؟: الشّوق، و الشّفق و الزّهد و الترقّب.
همینجور دونه‌دونه میگه تا 16 تا. عجب پس قصّه طولانی بوده. اینکه گفتی برو فردا بیا الان فهمیدیم چرا. خیلی بهره‌مند شدیم. اجازۀ مرخصی!... آقا بریم؟... یک لحظه تأمّل کن. ايمان عکسش چیه؟... کفر... حضرت ميره سراغ كفر:
ألْكُفْرُ عَلى أَرْبَعِ دَعائِمَ‏. سقف کفر هم روی چهار ستون استواره. علی التعمّق و التّنازع و الزّیغ و الشّقاق. اونارم توضیح میده. چه نیکو! انبان ما را پر کردی مولا. ما از ایمان پرسیدیم؛ شما کفر را هم توضیح دادی. روز خوبی بود. خداحافظ شما!... علی گفت: کمی صبر کن! حالت بينابين ايمان و كفر چیه؟ چون گاهی طرف نه کافره نه مومن. میانه‌سرگردانه. شاکّه. حضرت فرمود: «ألشّکُ علی أربعِ شُعَب». شك هم بر چهار تیرک و ستون قائم است: «علی التّماری و الهَول و التردّد و الاِستسلام.»
حيف نبود اينهمه معارف را فقط يك نفر بشنود؟ اونم احياناً يادش بره تمام! چه میدونی؟ شاید اگر اين تقسيم‌‏بندى پيچيدۀ 28 گانه و اساساً هر آنچه از علی به دست من و تو رسیده، به خاطر همون دغدغۀ حفظ آثار بوده که علی داشته! الان ديديد ميگن: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام! خود آخوند اولين كسيه كه بايد حافظ و نگران آثارش باشه. جايى انرژى بذاره كه‏ شنوندگانِ خوش‌‏حافظه، تندنويس و اهل به خاطر سپردن و بايگانى حضور داشته باشند.
منافاتى ندارد كه من با يك عينك و در یک جبهه خدا را درنظر داشته باشم؛ با يك عينك‏ حواسم به تاريخ باشه. نگران مخدوش‌شدنِ قصد قربت نباش. چون بسیار فرق است بين دنياطلبى كه براى‏ خودنمايى میره جلوى دوربين؛ بله اون نَشُسته پاكه. نه! من يك مبلّغ‏ِ خدامحورم؛ در عين حال مى‏‌خوام حرفم در بيشترين تيراژ هدايتگری باشه. چه اشکال داره؟
اگر هنرمندی فقط براى پول كار مى‏‌كنه، بله‏ اون بهش انتقاد وارده؛ نه كسى كه مشخّصه توی پول گیر نکرده؛ در عين‏ حال اهل حساب و كتابه. اون حکمش جداست. تفاوت آشکاری است بين كافرى كه چهارقفله‏‌كردن‏ گاوصندوقش را مُسبّبِ اصلی حفظ مالش مى‏‌داند؛ با كسى كه متوكّل به خداست؛ در عين حال پاى‏ شترش را هم مى‏‌بندد. خيلى فرق است بين كسى كه دودستى به مال چسبيده، با كسى كه‏ مُنفق براى خداست؛ اما مراقب ورشكستگى هم هست كه نکند «تَقعُدَ ملوماً محسوراً» شوم.
بی‌شک «مبلّغ مراقب در آمار مستمعان»، «هنرمندِ متشرّع و اهل حساب و كتاب» و «متوكّلِ مواظب» اسمشان قابل درج در ليست‏ كسانى كه براى خدا كار مى‏كنند، هست.
خوشا به حال نيكانى كه اعمالشان به رنگ خداست. چه خوش‌اقبالند آنان که لِوجه‏‌الله قدم برمى‏‌دارند. قرآن کریم تحسین می‌کند و با تجلیل یاد می‌کند از ابراری که با ايثارگرىِ تمام غذايشان را خالصاً لوجهِه الكريم به محتاجان بخشيدند. وصف‌الحالشان در آيۀ دهم از سورۀ مباركۀ‏ انسان كه صدر بحثم را با آن آراستم، آمده است. آيه را با حالت رسمی تلاوت خواندم و اینک تكميلش مى‏كنم و التماس‏ دعا:
اِنَّ الْأبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُوراً. عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ الله يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيراً. يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخَافُونَ يَوْماً كَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً. وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً. انَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ الله لاَنُرِيدُ مِنْكُمْ‏ جَزَاءاً وَ لاَ شُكُوراً. اِنَّا نَخَافُ مِنْ رَبِّنَا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً. صدق الله العلى‏ العظيم.
نظر دهید 👈 t.me/qom44

انتشار تلگرامی: t.me/rSheikh/1832


برچسب‌ها: تلاوت نطق‌اندرون
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه بیست و سوم آبان ۱۳۹۷ساعت 19:54  توسط شیخ 02537832100  | 
  بالا