شیخاص!
 
 
دنیای یک شیخ خاص
 

تلاوت نطق‌‏اندرون نوشتۀ رضا شیخ‌محمدی
۱. شروع با آيۀ قَالَتْ الاْعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ‌تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا يَدْخُلْ الاْيمَانُ فِى‏ قُلُوبِكُمْ‏
۲. قبل از اينكه آيهٔ ۱۴ سورهٔ حجرات را تكميل كنم، اينجا درنگى‏ مى‌‏كنيم. موضوعِ آيه ايمان است؛ گوهری كه همه دنبالش هستيم و بزرگترين سرمايهٔ معنوى ما به حساب میاد.
۳. البته براى مؤمن‌‏شدن نخست بايد اسلام آورد. مُبادى به يك سلسله آداب و ظواهر شد؛ ولى كافى نيست. قرآن ميگه:
تا حالا اعراب فقط شهادتین را جاری کرده و أسلمنا گفته‌اند. پوسته و دكور را درست‏ كردند؛ اما ايمان فرآيندی قلبى است نه يك تعبّد صورى.
۴. فرق است بين ايمان با تكليفى كه تو از سرِ ناچارى انجام مى‏‌دى.
تسلیم و رضا در كف شيرِ نر خونخواره‌، ايمان محسوب نمیشه؛ چون قلباً ناخرسندى. ماليات ميدى به دولت. توی دلت میگی من طلبه مشمول نیستم؛ چون درآمد آنچنانى ندارم. ولى چه كنم؟ بايد بدم. مى‌‏پذيرى و مى‌‏پردازى؛ اما با نارضايتى.
يا كسى بهت پولى داده براش كارى بكنى. اجير اویى. بهت ميگه بيا اين شيشه‌‏ها را تميز كن! ميگى‏ خانم من ديروز اينارو دستمال كشيدم. ارباب وسواسيه. ميگه: كارت‏ نباشه. دوباره بشور من دستمزدتو ميدم. با بی‌رغبتی مشغول میشی؛ چون ريشت گرو اوست. . ولى ميدونى اين كار اسرافه؛ اما انجامش میدى؛ چون دمت زير سنگ اوست. عامل هستى؛ ولى مؤمن نيستى.
گاهى از باب رودربايستى كارى را به خودت تحميل مى‌‏كنى. پدرت چيزى ازت مى‌‏خواد. از باب احترام انجام می‏دى ولى تمايل‏ درونى ندارى. گاه دیگری زورت مى‏‌كنه. تفنگ مى‏‌ذاره بیخ گلوت.
اما يك وقت با اختيار و انتخاب كارى را انجام می‏دى. اينو ميگن‏ ايمان. اين ارزش داره. بزرگان دين اينو از ما خواستند. نخواستند صرفاً كارى انجام بشه. نه؛ مايلند از صميم قلب انجام بشه. لایکون فی قلوبهم حرجاً مما قضیت فیسلموا تسلیما؟؟. تسلیم باشیم؛ اما نه با دلخوری؛ بلکه بدون حَرَج و دلگیری.
۵. لذا على(ع) در عهدنامهٔ بلندبالاش به مالك اشتر می‏گه:
يك وقت به مردم يارانه‏ و مستمری و سرويس میدى؛ چون وظيفهٔ كاريت اقتضا مى‌‏كنه. اگر به مردم مساعدت نكنم، وزير كشور توبيخم می‏كنه. در این صورت فقط یک فرماندار وظیفه‌شناس هستی. يك وقته نه بالطٓوع و الرّغبه بهشون لطف مى‌‏كنى. من اینو می‌خوام: و أشعِر قلبَك الرّحمةَ للرّعیّة و المَحبّةَ لهم و اللّطفَ بهم.
۶. ما يك شعار داريم يك دثار. روپوش و زیرپوش. اونی که زیر پوشیدیم و به بدن چسبیده، شعار است که نمی‌خواهیم به این راحتیها از تن درآوریم. دثار مثل عبا و شال حالت روانداز دارد. به هر بهانه از خود جدا می‌کنیم. میگه رعیت‌دوستی بچسبه به قلبت و فقط از باب پرکردن بیلان کار نباشه زود انجام بدی بندازی کنار. نه. قلبت بهت فرمان بده؛ نه پول، نه احساس وظیفه، نه رودربایستی، نه ترس از توبیخ مافوق.
۷. آشيخ! زورت به اصناف ديگه رسيده؟ راس ميگى از صنف خودت‏ بگو! باشه!
يك وقت شما درس يك آیةالله ميرى، چون مدرّس بزرگى است. قلباً به اين تشخيص رسيدى كه به كارش مسلّطه. اما يك وقته ميدونى كه‏ درجهٔ يك نيست؛ ولى به شهريه‌اش چشمداشت داری! به قول مرحوم آیةالله باريك‌‏بين من ازش شنيدم: درس آشى!
۸. شهريه ايمان نمياره. جبر، باورساز نیست.
شما با زور حجاب سر يك نفر كن! بله يك وخته ميگى وظيفهٔ من‏ اصلاح ظاهر نظام است. راجع به اون بحث ندارم؛ اما «ادخال قلبى» (لمّا يدخُل‏ الأيمان فى قلوبِكم) با چماق و توسرى تحقّق پيدا نمى‌‏كنه.
شاهدش زور كه برداشته شد، خانمه توى همون هواپيما كشف حجاب‏ مى‌‏كنه؛ صبر نمی‌کنه از مرز رد شه. من یک تعبیری دارم: كسى كه با نقره ايمان بياره، با طلا كافر ميشه.
۹. تو به هر كى کادو بدى، مجيزتو ميگه. «اِن اُعطوا منها رضوا». اى‏ پيامبر! اگه سبيل نق‌زن‌هارو چرب كنى، راضى مى‌‏شن. اگه به برانداز سمِت بدى، خب معلومه سينه‏‌چاك ولايت فقيه ميشه. اين رضايت هم‏ بى‌‏ارزشه هم موقّت. ايمان زوركى مفت گرونه!
۱۰. كُفرِ زوركى هم مضر نيست! الان يك داعشی مسلح بياد توى اين‏ مسجد نعوذ بالله بگه اهانت بايد بكنيد به مقدّسات وگرنه میکشمتون. حكمش چيه؟
ميگن بگو و جانتو بخر! چون كُفرت صوريه. دلت كه هنوز مؤمنه. مگه‏ عمّار یاسر اين اتفاق براش نيفتاد. "اُكرِهَ و قلبُه مطمئنٌ بالأيمان. مهم دله که توش
گوهر ايمان را داشت؛ دكورش از ترس جان و به شکل لقلقهٔ زبان موقتا كافر شد! بشه؛ چه اهمیتی داره؟ برعکسشم همینطوره. توى دلش خرمهرهٔ كفره، اما دكورش اسلام و ظاهرش حزب‌اللهی! به درد نمیخوره.
۱۱. سؤال، اشكال و استدراك: اگه ايمان زوركى و پولكى به درد نمى‌‏خوره، پس قصّهٔ مؤلّفة قلوبهُم چيست که براش ردیف بودجه‌ درنظر گرفته شده؟ قرآن ميگه: پول بده دل‏ بخر! معلوم ميشه با پول ميشه قلب را تسخير كرد.
جواب:؟؟
۱۲. دامن بحثو جمع کنم. چه گفتیم؟ آيه‌‏اى در صدر بحثم تلاوت کردم که مفادش این بود که اعراب با لقلقهٔ زبان و تعبّد صورى كارشون رو شروع كردند. خدا میگه: آفرين! تا اینجا خوب اومدید؛ اما این اسمش ایمان نیست. ایمان امری درونی است. زور نه ایمان میاره نه کفر (نه بدحجاب با جبر محجبّه میشه؛ نه عمّار با زور، کافر). حتی وظیفه‌شناسی کافی نیست. مردمو قلبا دوست داشته باش آقای مالک. پول هم مرید و مقلّد واقعی نمیاره. میشه درس آشی! ايمان يك اتّفاق قلبى است. آيه را تكميل مى‌‏كنم و التماس دعا:
قَالَتْ الأعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ‌تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلْ الاْيمَانُ فِى‏ قُلُوبِكُمْ وَ إنْ تُطِيعُوا الله وَ رَسُولَهُ لاَيَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئاً اًِّنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ‏. صدق الله العلی العظیم.


برچسب‌ها: تلاوت نطق‌اندرون
 |+| نوشته شده در  سه شنبه نهم مرداد ۱۳۹۷ساعت 17:16  توسط شیخ 02537832100  | 
  بالا