شیخاص!
|
||
دنیای یک شیخ خاص |
اتودبرای تلاوت نطقاندرون یا اجرای عسل و مثل صوتی یا تصویری با موضوع: كار نيكوكردن از پُركردن است!
دورنما: ابتدا از «ارزش كار» مىگويم؛ بعد نقدش مىكنم كه: «هر كارى بر بيكارى رجحان ندارد.» بعد از «ارزشِ تكرارِ يك كار» مىگويم. بعد به چالشش مىكشم كه هر تكرارى ارزشمند نيست.
۱. ارزشِ كار و ترجيح آن بر بيكارى. معروف است كه گويند: كار عار نيست. مىافزايند: كاچى بعضِ (يا: بِه از) هيچى! به اهميّتِ تلاش حتّى از نوع اندك اشاره دارد. «كاچى» نمادِ خيرِ خُرد و حقير است و همين خير كوچك به هر حال از بىخيرى بهتر است. سعدى گويد:
به راه باديه رّفتن بِهْ از نشستن باطل - كه گر مراد نيابم، به قدرِ وُسع بكوشم... به قولِ خارجىها: پاى دونده، هميشه چيزى به دست خواهد آورد؛ حتّى اگر خار باشد. عربها گویند: غبارُالعملِ خيرٌ من زعفرانِ العُطلة. غبار عمل، بهتر از زعفرانِ معطَّلبودن و بيكارنشستن است! حبيبالله محمّدى اسپرورينى از دوستان پدرم در ۷۹/۲ تعبير مىكرد: آدم بيكار، ذهنش صندوقچهٔ شيطان است!(۱)
در روزنامهٔ ولايت قزوين مورّخهٔ ۸۳/۵/۲۶ اين جمله به عنوان ضربالمثل درج شده بود: شيطان هميشه براى دستهاى خالى، كارِ بدى مىيابد!
شعر از قول امام على(ع):
كسى گفتش: چرا كردى؟ برآشفت - زبان بگشاد چون شمع و چنين گفت: / «لَنقْلُ اّلصَّخر من قُلَلِ الجبالِ - أحبُّ اِلىَّ مِن مَنِّ الرِّجال / يقول النّاسُ لى فى الكسبِ عارٌ - فانَّ العاّرَ فى ذلِّ السُّؤال
مولوى حتى براى «كوشش بيهوده» و «يوسفوار به سمت درهاى بسته دویدن» ارزش قائل است:
اندرين ره مىتراش و مىخراش - تا دَم آخر دمى فارغ مباش! / دوست دارد يار اين آشفتگى - كوششِ بيهوده بِهْ از خفتگى! / گرچه رخنه نيست در عالَم پديد - خيره يوسفوار مىبايد دويد(۲)
به قول شاعر معاصر: شبى به حلقهٔ درگاه دوست سر سائيم - اگر چه وا نكند، دست كم درى بزنيم(۳)
و به تعبيرِ شاعر: حافظ! وظيفهٔ تو دعاگفتن است و بس - دربندِ آن مباش كه نشنيد يا شنيد!
۲. نقد: هر كارى بر بيكارى رجحان ندارد. حركت در صورتى بر توقُّف ترجيح دارد كه در مسير صحيح باشد: گاه حركت حالتِ درجازدن يا دورخودگشتن دارد؛ مثل اسب آسيابان (تعبيرِ اسب عصّارى؟؟) كه چشمانش را بستهاند و دور خود مىچرخد و فكر مىكند راه زيادى رفته است.
و گاه بدتر از آن، سير در مسير باطل است. در اين حال توقُّف حتماً بر آن رُجحان دارد. هر «به راه باديهرفتن»، «بِه از خفتگى» نيست!
على(ع) در نامهاى خطاب به فرزندشان امام حَسن(ع) مىفرمايد:
فَاًّنَّ الْكَفَّ عِنْدَ حَيْرَِْ الضَّلاَلِ خَيْرٌ مِنْ رُكُوبِ الاْهْوَالِ(۴). در راه تيره و تار توقُّفكردن و دست نگهداشتن، بهتر از ورود و سوارشدن بر امواجِ بلاگوست.
از نگاه على(ع): السالك على غيرطريق... لايزيده الا بُعداً؟؟
نبايد پنداشت كه اهل جهنّم، «خفّت موازينه؟؟»بودن را از بيكارى دارند؛ بلكه چه بسا «عاملْ ناصبه؟؟» هستند؛ پركار، اما كار غيرمفيد(۵). لذا در حديث آمده بعضىها از روزهٔ ماه رمضان فقط گرسنگى و تشنگى برايشان مىماند.
دوست خوشنويسم «محمّدى البرزى» در ۹۶/۱ مدّعى بود كه بنده بيهودهكار و ناكامم. تعبيرش اين بود: «شيخ مثل پرندهاى اسير اتاق به جاى اينكه بنشيند و فكر كند و روزنهٔ كوچكى بيايد و از آن بزند بيرون، خودش را به در و ديوار مىزند. حاصلش بالهاى خسته و زخمى است و پرهاى ريخته. با آن وضعيّت روزنه را هم بيابد، نايى برايش نمانده تا بيرون بجهد.»
۳. همانقدر كه در تقبيحِ بيكارى شنيدهايم، در مذمّت از برخى مشاغل مثل كفنفروشى و قصّابى در روايات مطالبى آمده است؟؟.
تركها در تحقير برخى مشاغل گويند: آشُّقْ اُيْنِيانُنْ يِرْ سوُپوُرَنى ديرْ! جا و محلّ بازى يك آشّقباز را جارو مىكند!(۶)
۴. بحث «راندمانِ بهتر» (بيشترين نتيجه را با كمترين زحمت به دست آوردن) تعريف راندمان در علم اقتصاد؟؟ وقتى مىشود با كمترين تلاش و صرفِ كمترين ميزان وقت به يك نتيجه رسيد، آيا همان نتيجه را با زور و زحمت و زمانِ بيشتر به دستآوردن، مقرون به صرفه و بهتر است؟ مسلماً خير. نيازى به پركارى نيست. اگر بشود با كمترين هزينه به بيشتر بازده رسيد و راه چندساله را يك شبه رفت و از شورتكات و ميانبر بهره برد، چرا نكنيم؟ چند مثال؟؟
۵. آيا در فضاى دين هم «راندمان» معنا دارد؟ نشانههايى وجود دارد كه جواب مثبت است. رگههايى از جواز فرعىرفتن و ميانبرزدن را در خود دين داريم كه میتواند جلوهاى از كياستِ مؤمن است كه داريم: المؤمن كيّس. مثلا:
الف. تفكر ساعة خيرٌ من عبادة سبعين سنة
ب. كشتى امام حسين(ع) أسرعُ سيراً؟؟ است. در خواب ديد در قنطره امام صادق(ع) دارند علما را به سلاّبه مىكشند اما در پست بازرسى امام حسين(ع) هر كس به اندازه پوست پياز گريه كرده، جواز عبورش مىدهند.
ج. تضمين و بيمهكردنِ عمل، نشانه ارزشى است كه دين براى كارِ فرد و عرقريزيش قائل است.
لذابيمهاش كردهاند به اشكالِ مختلف:
- «تعبیر مخطّئه و تصويب»: در مسير اجتهاد به نتيجه هم نرسيم، يك ثواب را مىدهند. اين نشان مىدهد نمىخواهند وضعيتى به وجود بيايد كه «كار» فرد سوخت شود.
- «روايت من بلغ» (اگر از ما ائمه روايتى شنيديد كه فلان عمل مستحب است و بابتش به شما ثواب مىدهند، اگر حتى از ما صادر نشده باشد، به شما ثواب مىدهند!
- لن يصيبنا الا احدالحسنيين. در جنگ شكست هم خورديم، پيروزيم.
- تلاشت را بكن و به نتيجه فكر نكن! امام خمينى فرمود به تاريخ كار نداريم و عمل به وظيفه مىكنيم و با نتيجه كار نداريم. اين امتیاز اسلام است که در فضای ضمانتی قرارت میدهد.
- الدّوا عندنا و الشفأ عندالله
۶. ارزشِ تكرارِ يك كار. تكرار يك كار كه گوينده ضربالمثل ازش با تعبير «پُركردن» ياد كرده، باعث روانشدن مىشود. مشّاقبودن خطاط باعث مىشود كارش را با تسلط و روانى عينِ آبِ خوردن انجام دهد. وقتى ممارست كنى به انجام يك كار، به قول بعضيا فوتِ آب ميشى. يه ضربالمثل عربى ميگه: الدّرسُ حرفٌ و التكرارُ الف! گاهى درسى كه تعليم مىبينى «يك نكته بيش نيست»؛ ولى بايد هزار بار مثل يك ورد به زبان جارى كنى تا ملكه بشه و بر لوح جانت بشينه. من استاد آوازى داشتم حاج داود چاووشى از مدّاحان و ذاكران خوب اهلبيته در قم. ايشون در دههٔ ۷۰ به من و چنتا از دوستان دورهٔ رديف آوازى رو آموخت. ۶ سالم طول كشيد. هر هفته يك گوشه بيشتر به ما ياد نمىداد. یک درس سى ثانيهاى رو برامون روى نوار مىخوند. مىبرديم منزل اونقدر تكرارش مىكرديم كه جزئياتشو حفظ كنيم و هفته بعد به استاد تحويل بديم. حالا يه شوخيم بكنم. همسايهاى داشتيم، خدايار بود اسمش. خدا رحمتش كنه. بندهٔ خدا بارها به من اعتراض كرد كه بابا مراعات كن! صدات دقيقاً پشت ديوار ماست. وقتى و بيوقت روى اعصاب مائى! ديدهايد در پايگاههاى آموزش نظامى، نيروهاى بسيج، سپاه و ارتش طورى تربيت مىشوند كه مىتوانند راحت اسلحه را باز و بسته كنند. بنده سال ۵۸ در كوچهٔ سپاه واقع در خيابان صفائيه قم در ساختمانى با نماى سنگى زيبا كه هنوز هم هست، اولين آموزش نظامى رو ديدم. ۱۴ سالهم بود، روش باز و بستهكردن ژ۳ رو به ما ياد دادند. يادمه مربيان مىگفتند بايد اونقدر توى اين كار مهارت پيدا كنيد كه چشمبسته هم اسلحه را باز و بسته كنيد. چون اينجارو نگاه نكن. ممكنه توى سنگر تاريك در وسط دشمن مجبور شيد اين كارو بكنيد. بايد از حالا آماده شيد. خب اين نياز به تكرار داشت. اونوقت توى عرصههاى مختلف اين هست. من دوست قاریی دارم عليرضا ندّاف. مىگفت: من يك تحريرِ خاصّ رو كه مىخواستم بهش مسلّط بشم تا روى صحنهٔ عمومى عين آب خوردن اجرا كنم، در تمرينهاى فردى صدها بار دیوانهوار تكرار میکردم. يكى از دور مىشنيد فكر مىكرد سوزن دستگاه ضبط روى اين تحرير و غلت صدا گير كرده. ولى چارهاى نبود.
نوازندهٔ معروفى گفته بود: فلان قطعه ويولون را مىرفتم روى هر كدام از گلهاى قالى مىايستادم، صد بار مىزدم. ساعتها روی فرش کار میکردم.
- نقد: هر پركردن موجب نيكوكردن نمىشود.
يك. تكرار، به خودى خود صحّت نمياره.
دو. استثناها هميشه استنثا هستند. نخبهها ميانبر مىزنند.
يك. تكرار، به خودى خود صحّت نمياره؛ فقط براى ايجاد روانى و سلاست خوبه. يك متن درست و درمان را اگر با نويسندگى قوى، جلوی یک مجری گذاشتند، براى اينكه سليس و روان بخواند، چند بار پیش خودش تكرار مىكند تا بىمكث و تُپُق بتواند بخواندش. وگرنه اگر متن، ادبيات و جملهبنديش غلط باشد، صد بار هم تكرار كنى، صحيح نمىشود. با حلواحلوا كردن دهن شيرين نميشه. اصل حرف بايد درست باشد. تكرار، براى روانى است. حالا گريزی مىزنم به كلامى از حضرت فاطمه(س). ایشان تعبيرى دارن که جاش اينجاس. توى خطبه فدكيه مىفرمايد: أقولُ عَوداً و بَدءاً. يعنى من حرفمو اول گفتم. بازم تكرار مىكنم. البته تكرار براى تأكيده نه روانشدن؛ ولى اونى كه مُهمه اينه كه حرفش حرف درستى است. جای دیگر همان خطبه مي فرماید: «لا اقولُ ما اقولُ غلطاً». يعنى حرفها و استدلالهام غلط و به قول قرآن شطط نيست. (آدرس؟؟). اگه توى مسجد مدينه به شما مردم ميگم از ولىّ زمان حمايت كنيد و اعتراض دارم كه چرا خلافت از ريلش خارج شده، حرفام مبناى معارفى داره: لقد قلتُ ما قلتُ هذا على معرفة منى. اگه از خليفه گلهمندم، استنادم به قرآنه: به آيات مربوط به ارث. ميگم چرا فدك رو كه ميراث من از پدرم بود، غصب كرديد؟ حرفم درسته. تكرارشم نابجا نيست.
بنابر اين بايد اصل مطلب درست باشد؛ با تكرار تثبيت بشه. اگر اصل حرف غلط باشه، تكرار، بدتر باعث نهادينهشدن يك عادتِ بد ميشه.
طرف مىبينى تابلونويسى مىكنه دستشم در اثر كثرتِ نوشتن، قوى شده؛ ولى غلط ياد گرفته. مکرّرنویسی و مشّاقی، دستشو قوى مىكنه؛ ولى تصحيح نمىكنه اغلاط رو. اون يك پروسهٔ ديگه ميخواد.
لذا استاد حميدرضا نوربخش كه از اساتيد خوبِ آواز ماست، تهرانىالمسكنه، ولى قمى است. ايشون به استاد ما حاج داود چاووشى كه شاگردش بود، گفته بود: ما با هنرجويى كه هيچچى بلد نيست و به قول حافظ برخوردار از «لوح ساده» است كه نقشى روش نيست، راحتتريم تا كسى كه رفته يه چيزكى از آواز ياد گرفته و توى صداش هم نشسته. اول بايد معلومات قبليشو كه در اثر تكرار در جانش نشسته، پاك كنيم؛ بعد با معلومات جديد جاگزين كنيم. نوربخش به شوخى گفته بود كه ما بايد دوبله از اينا شهريه بگيريم! چون كار مارو سختتر مىكنند. صد رحمت به اونى كه هيچچى نمىدونه.
ب. استثناها... اينكه الزاماً بايد از راههاى سخت رفت و تكرار كرد و دنگ و فنگ كشيد، عموميّت ندارد. هميشه استثناهاى هر رشته ميان قواعد رو به هم مىزنند. مثلاً در خوشنويسى معروف است: ۴۰ سال صرف وقت لازمه تا انسان به مراتب بالا و رشكانگيز برسه. در حالى كه در همين قم خودمون ما يك دوست از قضا چپدست داشتيم به نام ابوالفضل خزاعى كه الان از اساتيد خط نسخ كشوره؛ اما در خلال چهار پنج سال، راهِ چهل سال رو رفت. يعنى كار نيكوكردن با طى شورتكات و ميانبر هم ميسّر است.
پدرم آقای تاکندی در خلال يكى از نامهها یش به مرحوم پدرش ملاعلىاصغر ميگه: من ترسم اينه كه توى حجرهها و جلسات درس معطّل بشم. يعنى صرفِ درسخواندن و اينكه بگى من ۲۰ سال است در درس خارج فلان استاد مُبرَّز شركت مىكنم، كافى نيست. و شايد اصلاً حسن نباشه. يعنى چى؟ يعنى اگه بتونى ملكهٔ اجتهاد رو در اولين فرصت در خودت ايجاد و تقويت كنى، بايد از پيله بیرون بزنى و خودتو پِر بدى!
بعضى سالكان با خلاقيّت فردى، راههاى میانبر پيدا مىكنند. مطلب زير گرچه جنبه شوخى دارد، ولى حقيقتى است:
دوست شاعر قزوينيم امير عاملى یکبار مىگفت: گاهى که به ديدار اماکنی مثل مسجد جامع قزوين مىرفتم، عمداً مىرفتم پس و پشتها تا يك نكتهٔ كوچك را بيابم و به خاطر بسپرم يا يادداشت كنم. بعد در جلسهٔ معماران و... كه هر كس پُز مىداد كه مسجد جامع قدمتش چنين و بنا و اسلوب ساختش چنان، من مىگفتم: خبر داريد در ضلع غربى اين بنا در رديف ششم، آجر شماره ۹ شكست مختصرى پيدا كرده كه بايد بررسى كرد چرا؟ تعجب افراد برانگیخته میشد و خيلى وقتها اين تدبير جواب مىداد و گمان مىكردند كسى كه با اين دقت شمارهٔ آجر شكسته را هم دارد، لابد اطلاعات كلّ بنا را مثل كف دست مىداند. در حالى كه هیچ از این خبرها نبود!
این را از سرِ تفنّن و طنزآورى گفتیم. توصيه اين نيست كه بايد چنين كرد. چون سريعاً لو مىرود كه اين معلومات به تَه مىرسد. نكته اين است كه ميانبرهايى وجود دارد كه استفاده از آنها خيلى وقتها شما را از واكاوى براى انباشت اطلاعات كه خيلى زوايايش شايد بكار هم نيايد، بىنياز مىكند.
تبديل دانشجو به «ماشينِ مطالعه» (جايى شنيدم انگار؟؟) صحيح نيست؛ همانچه عوام «خرخوانى»ش مىنامند. از خواهرزادهام مهدى مرادى شنيدم اين تعبير را: كتابهايى كه نبايد خواند؟؟ و نيز گفت: به تازگى؟؟ كتابى منتشر شده به نام «چگونه در بارهٔ كتابهايى كه نخواندهايم، حرف بزنيم!»؟؟
باری! پايينبودنِ سرانهٔ مطالعه در ايران فاجعه است؛ اما آنورش هم لبهٔ ديگر اين بام است و ضرورتِ چيزى به نام «ترويجِ كتابنخوانى» رخ مىنمايد!
مهدى مرادى از كانال تلگرامى «مصطفى ملكيان» نقل كرد: «حوزههاى علميّهٔ ما گونهاى طرّاحى شده كه مىتوانى بزرگترين مرجع تشيّع بشوى؛ ولى از اوّل تا آخر عمرت تنها ۱۰۰ كتاب خوانده باشى: در ادبيات جامعالمقدّمات، سيوطى، مُغنى. در منطق فقط «المنطق». در فقه: شرايع و لمعه و مكاسب. در اصول فقه رسائل و كفايه. اما روشنفكران ما سالانه صدها كتاب مىخوانند.»
گرچه اخطار ملكيان بجاست و باعث مىشود طلبه، ملاّ و اهل نِقاش و با ذهن استدلالى بار نيايد، اما باركشى از ذهن و تكلّف به اينكه حتماً در سال باید صد كتاب بخوانيم، چرا؟
در خصوص بنده كاتبالحروف رضا شيخمحمّدى برخى دوستان مىگويند با اينكه روزها تا ۱۲ مىخوابي، چطور به اينهمه كار در حوزههای مختلف رسیدهای؟
در پاسخ گفتهام: شيوههای خلاقانهای دارم تا با كمترين تلاش به نتيجه برسم. مىتوان به جاى كتابخوانى، با كتابخوانها دمخور شد و به شكل سوءاستفادهگرايانهاى آنها را به حرف كشيد! اگر قوّهٔ تداعى معانىشان خوب باشد، عالى است.
درهمین گعدههاى عادى و ديدارهاى خانوادگى با حضور بستگان کتابخوان، موضوع طرح كنيد. فرد كتابخوان يحتمل يادش مىافتد كه افلاطون در فلان جا چنين گفته و نيچه در بهمدان كتابش اين را مطرح كرده... و میگویدش. سريعاً شما فيشبردارى كنيد. ترجيحاً اصل چند كلمه را عينا اگر توانست به ياد آورد بهتر... بعداً در گوگل کاملش را سرچ مىكنيد و به اصل متن دسترسى مىيابيد. فيش را حتما تهيه كنيد تا فراموش نكنيد. مطالب، فرّارند. حال به جاى خواندنِ كلّ كتاب افلاطون، فقط روى آن تكه كه مىتواند در دل پژوهش شما مثل نگينى خوش بنشيند، زوم كنيد. این یک شگرد و تکنیک برای رسیدن به مقصود، بدون تکلف و عرقریزی است...
ببینی! ما در رسانه مجبوریم تشويق به كاركردن کنیم و این براى از جاجهاندنِ آدم بيكار خوب است؛ ولى بيدرنگ بايد توصيهها به سمت كار مفيد سوق يابد. وگرنه بيراههروى فضیلتی بر توقف ندارد.
نیز کسی منکر ضرورت توصیهٔ رسانهای به ممارست، پشتکار و تکرار نیست؛ اما فقط برای روانىِ اجرا؛ اما نه تصحيح اغلاط. (اگر بتوانی در آخر با ضربالمثل کار نیکوکردن از پرکردن است پایانبندی کنی، عالیست.)
پاورقیها:
۱. پدرم مىگفت: پدرشان مرحوم ملاّ علىاصغر تاكندى تعبير مىكرد: «آدم بيكار دست راست مردم است!» (چون فارغالبال است، از او كار مىكشند!)
۲. آقاى قرائتى ابراز مىكرد: فقط داستانسراى يوسف و زليخا نباشيد؛ بلكه از آن درسهاى امروزى بگيريد!
۳. قيصر امينپور
۴. نهجالبلاغه، نامهٔ ۳۱
۵. اشاره به عاملةٌ ناصبه را اولین بار از شيخ محسن قرائتى شنيدم.
۶. از دوستم سيّد مهدى حسينى معروف به «پابرهنه» در ۸۳/۱ شنيدم. دوست خوشنويسم «هادى پناهى» هم در ۸۲/۳ تعبير «مبالشور» را در عین اینکه کار، عار نیست در وصف افرادِ بدسلیقهای که فرصتهای خوب برای کارهای شرافتمندانه را از دست دادهاند و ناچارند تن به هر خفّتى دهند، بهكار بُرد.
![]() |