شیخاص!
 
 
دنیای یک شیخ خاص
 

https://t.me/rSheikh/1332

 اتودبرای تلاوت نطق‌اندرون یا اجرای عسل و مثل صوتی یا تصویری با موضوع: كار نيكوكردن از پُركردن است!

دورنما: ابتدا از «ارزش كار» مى‌‏گويم؛ بعد نقدش‏ مى‏‌كنم كه: «هر كارى بر بيكارى رجحان ندارد.» بعد از «ارزشِ تكرارِ يك كار» مى‌‏گويم. بعد به چالشش مى‏‌كشم كه هر تكرارى ارزشمند نيست.
۱. ارزشِ كار و ترجيح آن بر بيكارى‏. معروف است كه گويند: كار عار نيست. مى‏‌افزايند: كاچى بعضِ (يا: بِه از) هيچى! به اهميّتِ تلاش حتّى از نوع اندك اشاره دارد. «كاچى» نمادِ خيرِ خُرد و حقير است و همين خير كوچك به هر حال از بى‌‏خيرى بهتر است. سعدى‏ گويد:
به راه باديه رّفتن بِهْ از نشستن باطل - ‏كه گر مراد نيابم، به قدرِ وُسع بكوشم‏... به قولِ خارجى‌‏ها: پاى دونده، هميشه چيزى به دست خواهد آورد؛ حتّى اگر خار باشد. عرب‏ها گویند: غبارُالعملِ خيرٌ من زعفرانِ‏‌ العُطلة. غبار عمل، بهتر از زعفرانِ‏ معطَّل‏‌بودن و بيكارنشستن است! حبيب‌‏الله محمّدى اسپرورينى از دوستان پدرم در ۷۹/۲ تعبير مى‏‌كرد: آدم بيكار، ذهنش صندوقچهٔ شيطان است!(۱)
در روزنامهٔ ولايت قزوين مورّخهٔ ۸۳/۵/۲۶ اين‏ جمله به عنوان ضرب‏‌المثل درج شده بود: شيطان هميشه براى دست‌‏هاى خالى، كارِ بدى مى‌‏يابد!
شعر از قول امام على‏(ع):
كسى گفتش: چرا كردى؟ برآشفت - ‏زبان بگشاد چون شمع و چنين گفت: / «لَنقْلُ اّلصَّخر من قُلَلِ الجبالِ‏ - أحبُّ اِلىَّ مِن مَنِّ الرِّجال‏ / يقول النّاسُ لى فى الكسبِ عارٌ - فانَّ العاّرَ فى ذلِّ السُّؤال‏
مولوى حتى براى «كوشش بيهوده» و «يوسف‏‌وار به سمت درهاى بسته دویدن» ارزش قائل است:
اندرين ره مى‏‌تراش و مى‌‏خراش‏ - تا دَم آخر دمى فارغ مباش! / دوست دارد يار اين آشفتگى‌ - ‏كوششِ بيهوده بِهْ از خفتگى! / گرچه رخنه نيست در عالَم پديد - خيره يوسف‏‌وار مى‌‏بايد دويد(۲)
به قول شاعر معاصر: شبى به حلقهٔ درگاه دوست سر سائيم - ‏اگر چه وا نكند، دست كم درى بزنيم‏(۳)
و به تعبيرِ شاعر: حافظ! وظيفهٔ تو دعاگفتن است و بس‏ - دربندِ آن مباش كه نشنيد يا شنيد!
۲. نقد: هر كارى بر بيكارى رجحان ندارد. حركت در صورتى بر توقُّف ترجيح دارد كه در مسير صحيح باشد: گاه حركت حالتِ درجازدن يا دورخودگشتن‏ دارد؛ مثل اسب آسيابان (تعبيرِ اسب عصّارى؟؟) كه‏ چشمانش را بسته‏‌اند و دور خود مى‌‏چرخد و فكر مى‌‏كند راه زيادى رفته است.
و گاه بدتر از آن، سير در مسير باطل است. در اين‏ حال توقُّف حتماً بر آن رُجحان دارد. هر «به راه‏ باديه‌‏رفتن»، «بِه از خفتگى» نيست!
على‏(ع) در نامه‏‌اى خطاب به فرزندشان امام‏ حَسن‏(ع) مى‏‌فرمايد:
فَاًّنَّ الْكَفَّ عِنْدَ حَيْرَِْ الضَّلاَلِ خَيْرٌ مِنْ رُكُوبِ الاْهْوَالِ‏(۴). در راه تيره و تار توقُّف‏‌كردن و دست نگه‌‏داشتن، بهتر از ورود و سوارشدن بر امواجِ بلاگوست.
از نگاه على(ع): السالك على غيرطريق... لايزيده الا بُعداً؟؟
نبايد پنداشت كه اهل‏ جهنّم، «خفّت موازينه؟؟»بودن‏ را از بيكارى دارند؛ بلكه چه بسا «عاملْ ناصبه؟؟» هستند؛ پركار، اما كار غيرمفيد(۵). لذا در حديث آمده بعضى‌‏ها از روزهٔ ماه رمضان فقط گرسنگى و تشنگى برايشان مى‌‏ماند.
دوست خوشنويسم «محمّدى البرزى» در ۹۶/۱ مدّعى بود كه بنده بيهوده‌‏كار و ناكامم. تعبيرش اين بود: «شيخ مثل پرنده‌‏اى اسير اتاق به جاى اينكه بنشيند و فكر كند و روزنهٔ كوچكى بيايد و از آن بزند بيرون، خودش را به در و ديوار مى‌‏زند. حاصلش بال‏‌هاى‏ خسته و زخمى است و پرهاى ريخته. با آن وضعيّت‏ روزنه را هم بيابد، نايى برايش نمانده تا بيرون‏ بجهد.»
۳. همانقدر كه در تقبيحِ بيكارى‏ شنيده‌‏ايم، در مذمّت از برخى مشا‏غل مثل‏ كفن‏‌فروشى و قصّابى در روايات مطالبى آمده‏ است؟؟.
ترك‏ها در تحقير برخى مشاغل گويند: آشُّقْ اُيْنِيانُنْ يِرْ سوُپوُرَنى ديرْ! جا و محلّ بازى يك آشّق‏باز را جارو مى‌‏كند!(۶)
۴. بحث «راندمانِ بهتر» (بيشترين نتيجه را با كمترين‏ زحمت به دست آوردن) تعريف راندمان در علم اقتصاد؟؟ وقتى مى‏‌شود با كمترين تلاش و صرفِ كمترين ميزان‏ وقت به يك نتيجه رسيد، آيا همان نتيجه را با زور و زحمت و زمانِ بيشتر به دست‌‏آوردن، مقرون به صرفه و بهتر است؟ مسلماً خير. نيازى به پركارى نيست. اگر بشود با كمترين هزينه به بيشتر بازده رسيد و راه چندساله را يك شبه رفت و از شورت‏‌كات و ميانبر بهره برد، چرا نكنيم؟ چند مثال؟؟
۵. آيا در فضاى دين هم «راندمان» معنا دارد؟ نشانه‏‌هايى وجود دارد كه جواب مثبت است. رگه‏‌هايى از جواز فرعى‌‏رفتن و ميانبرزدن را در خود دين داريم كه می‌تواند جلوه‌‏اى از كياستِ مؤمن‏ است كه داريم: المؤمن كيّس. مثلا:
الف. تفكر ساعة خيرٌ من عبادة سبعين سنة
ب. كشتى امام حسين(ع) أسرعُ سيراً؟؟ است. در خواب ديد در قنطره امام صادق(ع) دارند علما را به سلاّبه مى‏‌كشند اما در پست بازرسى امام‏ حسين(ع) هر كس به اندازه پوست پياز گريه كرده، جواز عبورش مى‌‏دهند.
ج. تضمين و بيمه‏‌كردنِ عمل، نشانه ارزشى‏ است كه دين براى كارِ فرد و عرق‌‏ريزيش قائل است.

لذابيمه‌‏اش كرده‌‏اند به اشكالِ مختلف:

- «تعبیر مخطّئه و تصويب»: در مسير اجتهاد به نتيجه هم نرسيم، يك ثواب را مى‌‏دهند. اين‏ نشان مى‌‏دهد نمى‌‏خواهند وضعيتى به وجود بيايد كه‏ «كار» فرد سوخت شود.
- «روايت من بلغ» (اگر از ما ائمه روايتى شنيديد كه فلان عمل مستحب است و بابتش به شما ثواب‏ مى‌‏دهند، اگر حتى از ما صادر نشده باشد، به شما ثواب مى‏‌دهند!
- لن يصيبنا الا احدالحسنيين. در جنگ شكست هم خورديم، پيروزيم.
- تلاشت را بكن و به نتيجه فكر نكن! امام خمينى فرمود به تاريخ كار نداريم و عمل به وظيفه‏ مى‏‌كنيم و با نتيجه كار نداريم. اين امتیاز اسلام است که در فضای ضمانتی قرارت می‌دهد.
- الدّوا عندنا و الشفأ عندالله
۶. ارزشِ تكرارِ يك كار. تكرار يك كار كه گوينده ضرب‌‏المثل ازش با تعبير «پُركردن» ياد كرده، باعث روان‏‌شدن مى‏‌شود. مشّاق‏‌بودن خطاط باعث مى‌‏شود كارش را با تسلط و روانى عينِ آبِ خوردن انجام دهد. وقتى ممارست كنى به انجام يك كار، به قول بعضيا فوتِ‏ آب ميشى. يه ضرب‌‏المثل عربى ميگه: الدّرسُ حرفٌ و التكرارُ الف! گاهى درسى كه تعليم‏ مى‌‏بينى «يك نكته بيش نيست»؛ ولى بايد هزار بار مثل يك ورد به زبان جارى كنى تا ملكه‏ بشه و بر لوح جانت بشينه. من استاد آوازى داشتم حاج داود چاووشى از مدّاحان و ذاكران خوب اهلبيته در قم. ايشون در دههٔ ۷۰ به من و چنتا از دوستان دورهٔ رديف آوازى رو آموخت. ۶ سالم طول كشيد. هر هفته يك گوشه بيشتر به ما ياد نمى‏‌داد. یک درس سى‏ ثانيه‌‏اى رو برامون روى نوار مى‏‌خوند. مى‌‏برديم‏ منزل اونقدر تكرارش مى‌‏كرديم كه جزئياتشو حفظ كنيم و هفته بعد به استاد تحويل بديم. حالا يه‏ شوخيم بكنم. همسايه‏‌اى داشتيم، خدايار بود اسمش. خدا رحمتش كنه. بندهٔ خدا بارها به من‏ اعتراض كرد كه بابا مراعات كن! صدات دقيقاً پشت‏ ديوار ماست. وقتى و بيوقت روى اعصاب مائى! ديده‌‏ايد در پايگاه‏هاى آموزش نظامى، نيروهاى‏ بسيج، سپاه و ارتش طورى تربيت مى‌‏شوند كه‏ مى‌‏توانند راحت اسلحه را باز و بسته‏ كنند. بنده سال ۵۸ در كوچهٔ سپاه واقع در خيابان صفائيه‏  قم در ساختمانى با نماى سنگى زيبا كه هنوز هم‏ هست، اولين آموزش نظامى رو ديدم. ۱۴ ساله‏‌م‏ بود، روش باز و بسته‏‌كردن ژ۳ رو به ما ياد دادند. يادمه مربيان مى‌‏گفتند بايد اونقدر توى اين كار مهارت‏ پيدا كنيد كه چشم‌بسته هم اسلحه را باز و بسته‏ كنيد. چون اينجارو نگاه نكن. ممكنه توى سنگر تاريك در وسط دشمن مجبور شيد اين كارو بكنيد. بايد از حالا آماده شيد. خب اين نياز به تكرار داشت. اونوقت توى عرصه‏‌هاى مختلف اين هست. من دوست قاریی دارم عليرضا ندّاف. مى‌‏گفت: من يك‏ تحريرِ خاصّ رو كه مى‌‏خواستم بهش مسلّط بشم‏ تا روى صحنهٔ عمومى عين آب خوردن اجرا كنم، در تمرين‏‌هاى فردى صدها بار دیوانه‌وار تكرار می‌کردم. يكى از دور مى‌‏شنيد فكر مى‌‏كرد سوزن دستگاه ضبط روى اين‏ تحرير و غلت صدا گير كرده. ولى چاره‌‏اى نبود.
نوازندهٔ معروفى گفته بود: فلان قطعه ويولون را مى‌‏رفتم روى هر كدام از گل‏هاى قالى مى‌‏ايستادم، صد بار مى‏‌زدم. ساعتها روی فرش کار می‌کردم.
- نقد: هر پركردن موجب نيكوكردن نمى‏‌شود.
يك. تكرار، به خودى خود صحّت نمياره.
دو. استثناها هميشه استنثا هستند. نخبه‏‌ها ميانبر مى‌‏زنند.
يك. تكرار، به خودى خود صحّت نمياره؛ فقط براى‏ ايجاد روانى و سلاست خوبه. يك متن درست و درمان را اگر با نويسندگى قوى، جلوی یک مجری گذاشتند، براى اينكه سليس و روان بخواند، چند بار پیش خودش تكرار مى‌‏كند تا بى‌‏مكث و تُپُق‏ بتواند بخواندش. وگرنه اگر متن،‏ ادبيات و جمله‏‌بنديش غلط باشد، صد بار هم تكرار كنى، صحيح نمى‌‏شود. با حلواحلوا كردن دهن شيرين‏ نميشه. اصل حرف بايد درست باشد. تكرار، براى روانى‏ است. حالا گريزی مى‌‏زنم به كلامى از حضرت فاطمه(س). ایشان تعبيرى دارن که جاش اينجاس. توى‏ خطبه فدكيه مى‌‏فرمايد: أقولُ عَوداً و بَدءاً. يعنى من‏ حرفمو اول گفتم. بازم تكرار مى‌‏كنم. البته تكرار براى تأكيده نه روان‌‏شدن؛ ولى اونى كه‏ مُهمه اينه كه حرفش حرف درستى است. جای دیگر همان خطبه مي ‌فرماید: «لا اقولُ ما اقولُ غلطاً». يعنى حرفها و استدلال‏‌هام غلط و به قول قرآن شطط نيست. (آدرس؟؟). اگه توى مسجد مدينه به شما مردم ميگم از ولىّ زمان حمايت كنيد و اعتراض دارم‏ كه چرا خلافت از ريلش خارج شده، حرفام مبناى‏ معارفى داره: لقد قلتُ ما قلتُ هذا على معرفة منى. اگه از خليفه گله‌‏مندم، استنادم به قرآنه: به‏ آيات مربوط به ارث. ميگم چرا فدك رو كه ميراث‏ من از پدرم بود، غصب كرديد؟ حرفم درسته. تكرارشم نابجا نيست.
بنابر اين بايد اصل مطلب درست باشد؛ با تكرار تثبيت بشه. اگر اصل حرف غلط باشه، تكرار، بدتر‏ باعث نهادينه‌‏شدن يك عادتِ بد ميشه.

طرف مى‌‏بينى‏ تابلونويسى مى‌‏كنه دستشم در اثر كثرتِ نوشتن، قوى‏ شده؛ ولى غلط ياد گرفته. مکرّرنویسی و مشّاقی، دستشو قوى مى‌‏كنه؛ ولى تصحيح نمى‌‏كنه اغلاط رو. اون يك‏ پروسهٔ ديگه ميخواد.
لذا استاد حميدرضا نوربخش كه از اساتيد خوبِ آواز ماست، تهرانى‌‏المسكنه، ولى قمى است. ايشون به استاد ما حاج داود چاووشى كه شاگردش‏ بود، گفته بود: ما با هنرجويى كه هيچچى بلد نيست و به قول حافظ برخوردار از «لوح ساده» است كه‏ نقشى روش نيست، راحت‏تريم تا كسى كه رفته‏ يه چيزكى از آواز ياد گرفته و توى صداش هم‏ نشسته. اول بايد معلومات قبليشو كه در اثر تكرار در جانش نشسته، پاك كنيم؛ بعد با معلومات جديد جاگزين كنيم. نوربخش به شوخى گفته بود كه ما بايد دوبله‏ از اينا شهريه بگيريم! چون كار مارو سخت‏تر مى‌‏كنند. صد رحمت به اونى كه هيچچى نمى‌‏دونه.
ب. استثناها... اينكه الزاماً بايد از راه‌هاى سخت رفت و تكرار كرد و دنگ و فنگ كشيد، عموميّت ندارد. هميشه‏ استثناهاى هر رشته ميان قواعد رو به هم مى‏‌زنند. مثلاً در خوشنويسى معروف است: ۴۰ سال صرف وقت‏ لازمه تا انسان به مراتب بالا و رشك‌‏انگيز برسه. در حالى كه در همين قم خودمون ما يك دوست از قضا چپ‌‏دست‏ داشتيم به نام ابوالفضل خزاعى كه الان از اساتيد خط نسخ‏ كشوره؛ اما در خلال چهار پنج سال، راهِ چهل‏ سال رو رفت. يعنى كار نيكوكردن با طى شورت‏‌كات‏ و ميانبر هم ميسّر است.
پدرم آقای تاکندی در خلال يكى از نامه‏‌ها یش به مرحوم پدرش ملاعلى‌‏اصغر ميگه: من‏ ترسم اينه كه توى حجره‌‏ها و جلسات درس معطّل‏ بشم. يعنى صرفِ درس‏‌خواندن و اينكه بگى من ۲۰ سال است در درس خارج فلان استاد مُبرَّز شركت‏ مى‏‌كنم، كافى نيست. و شايد اصلاً حسن نباشه. يعنى‏ چى؟ يعنى اگه بتونى ملكهٔ اجتهاد رو در اولين فرصت‏ در خودت ايجاد و تقويت كنى، بايد از پيله بیرون بزنى‏ و خودتو پِر بدى!
بعضى سالكان با خلاقيّت فردى، راه‏‌هاى میانبر پيدا مى‏‌كنند. مطلب زير گرچه جنبه شوخى دارد، ولى‏ حقيقتى است:
دوست شاعر قزوينيم امير عاملى یکبار مى‏‌گفت: گاهى که به ديدار اماکنی مثل‏ مسجد جامع قزوين مى‏‌رفتم، عمداً مى‌‏رفتم پس و پشت‏ها تا يك نكتهٔ كوچك را بيابم و به خاطر بسپرم‏ يا يادداشت كنم. بعد در جلسهٔ معماران و... كه هر كس پُز مى‌‏داد كه مسجد جامع قدمتش چنين و بنا و اسلوب ساختش چنان، من مى‏‌گفتم: خبر‏ داريد در ضلع غربى اين بنا در رديف ششم، آجر شماره ۹ شكست مختصرى پيدا كرده كه بايد بررسى‏ كرد چرا؟ تعجب افراد برانگیخته می‌شد و خيلى وقت‌‏ها اين تدبير جواب مى‌‏داد و گمان‏ مى‏‌كردند كسى كه با اين دقت شمارهٔ آجر شكسته‏ را هم دارد، لابد اطلاعات كلّ بنا را مثل كف دست‏ مى‏‌داند. در حالى كه هیچ از این خبرها نبود!
این را از سرِ تفنّن و طنزآورى گفتیم. توصيه اين نيست كه بايد چنين كرد. چون سريعاً لو مى‌‏رود كه اين معلومات به‏ تَه مى‌‏رسد. نكته اين است كه ميانبرهايى وجود  دارد كه استفاده از آن‏ها خيلى وقت‏ها شما را از واكاوى براى انباشت اطلاعات كه خيلى زوايايش‏ شايد بكار هم نيايد، بى‌‏نياز مى‌‏كند.
تبديل دانشجو به «ماشينِ مطالعه» (جايى شنيدم انگار؟؟) صحيح نيست؛ همانچه عوام «خرخوانى»ش‏ مى‌‏نامند. از خواهرزاده‌‏ام مهدى مرادى شنيدم اين تعبير را: كتاب‏‌هايى كه نبايد خواند؟؟ و نيز گفت: به تازگى؟؟ كتابى منتشر شده به نام «چگونه در بارهٔ كتاب‏‌هايى كه نخوانده‌‏ايم، حرف بزنيم!»؟؟
باری! پايين‌بودنِ سرانهٔ مطالعه در ايران فاجعه است؛ اما آنورش هم لبهٔ ديگر اين‏ بام است و ضرورتِ چيزى به نام‏ «ترويجِ‏ كتاب‏‌نخوانى» رخ مى‏‌نمايد!
مهدى مرادى از كانال تلگرامى «مصطفى ملكيان» نقل كرد: «حوزه‏‌هاى علميّهٔ ما گونه‌‏اى طرّاحى شده كه‏ مى‏‌توانى بزرگترين مرجع تشيّع بشوى؛ ولى از اوّل تا آخر عمرت تنها ۱۰۰ كتاب خوانده باشى: در ادبيات‏ جامع‌‏المقدّمات، سيوطى، مُغنى. در منطق فقط «المنطق». در فقه: شرايع و لمعه و مكاسب. در اصول فقه رسائل و كفايه. اما روشنفكران ما سالانه صدها كتاب مى‏خوانند.»
گرچه اخطار ملكيان بجاست و باعث مى‌‏شود طلبه، ملاّ و اهل‏ نِقاش و با ذهن استدلالى بار نيايد، اما باركشى از ذهن‏ و تكلّف به اينكه حتماً در سال باید صد كتاب‏ بخوانيم، چرا؟
در خصوص بنده كاتب‏‌الحروف رضا شيخ‌‏محمّدى‏ برخى دوستان مى‌‏گويند با اينكه روزها تا ۱۲ مى‏‌خوابي، چطور به اينهمه كار در حوزه‌های مختلف رسیده‌ای؟
در پاسخ گفته‌‏ام: شيوه‌های خلاقانه‌ای دارم تا با كمترين تلاش‏ به نتيجه برسم. مى‏‌توان به جاى كتابخوانى، با كتاب‌خوان‏ها دمخور شد و به شكل سوءاستفاده‌‏گرايانه‏‌اى آنها را به حرف‏ كشيد! اگر قوّهٔ تداعى معانى‌شان خوب باشد، عالى‏ است.

درهمین گعده‌‏هاى عادى و ديدارهاى‏ خانوادگى با حضور بستگان کتابخوان، موضوع طرح كنيد. فرد كتابخوان يحتمل يادش مى‌‏افتد كه افلاطون در فلان‏ جا چنين گفته و نيچه در بهمدان كتابش اين را مطرح‏ كرده... و می‌گویدش. سريعاً شما فيش‌‏بردارى كنيد. ترجيحاً اصل‏ چند كلمه را عينا اگر توانست به ياد آورد بهتر... بعداً در گوگل کاملش را سرچ مى‌‏كنيد و به اصل متن دسترسى‏ مى‌‏يابيد. فيش را حتما تهيه كنيد تا فراموش نكنيد. مطالب، فرّارند. حال به جاى خواندنِ‏ كلّ كتاب افلاطون، فقط روى آن تكه كه مى‌‏تواند در دل پژوهش شما مثل نگينى خوش بنشيند، زوم كنيد.  این یک شگرد و تکنیک برای رسیدن به مقصود، بدون تکلف و عرق‌ریزی است...

ببینی! ما در رسانه مجبوریم تشويق به كاركردن کنیم و این براى از جاجهاندنِ آدم بيكار خوب است؛ ولى بيدرنگ بايد توصيه‌‏ها به سمت كار مفيد سوق يابد. وگرنه بيراهه‌‏روى فضیلتی بر توقف ندارد.
نیز کسی منکر ضرورت توصیهٔ رسانه‌ای به ممارست، پشتکار و تکرار نیست؛ اما فقط برای روانىِ اجرا؛ اما نه تصحيح اغلاط. (اگر بتوانی در آخر با ضرب‌المثل کار نیکوکردن از پرکردن است پایان‌بندی کنی، عالیست.)
پاورقی‌ها:
۱. پدرم مى‌‏گفت: پدرشان مرحوم ملاّ على‌‏اصغر تاكندى تعبير مى‌‏كرد: «آدم بيكار دست راست مردم است!» (چون فارغ‌ال‏بال است، از او كار مى‏‌كشند!)
۲. آقاى قرائتى ابراز مى‌‏كرد: فقط داستانسراى يوسف و زليخا نباشيد؛ بلكه از آن درس‏هاى امروزى بگيريد!
۳. قيصر امين‏‌پور
۴. نهج‌‏البلاغه، نامهٔ ۳۱
۵. اشاره به عاملةٌ ناصبه را اولین بار از شيخ محسن قرائتى شنيدم.
۶. از دوستم سيّد مهدى حسينى معروف به «پابرهنه» در ۸۳/۱ شنيدم. دوست خوشنويسم «هادى پناهى» هم در ۸۲/۳ تعبير «مبال‌شور» را در عین اینکه کار، عار نیست در وصف افرادِ بدسلیقه‌ای که فرصت‌های خوب برای کارهای شرافتمندانه را از دست داده‌اند و ناچارند تن به هر خفّتى دهند، به‏‌كار بُرد.


برچسب‌ها: عسل و مثل, تلاوت نطق‌اندرون, تاکندی, امیر عاملی
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه هفدهم خرداد ۱۳۹۶ساعت 17:44  توسط شیخ 02537832100  | 
  بالا