شیخاص!
|
||
دنیای یک شیخ خاص |
دوستانی که دل پری از اينترنت دارند، وقتی مطلّع میشوند که در اين خصوص زياد وقت میگذارم، نگاه عيبجويانهای به کارنامهی من میافکنند. ناکامیهایم را برمیدارند و میاندازند گردن اينترنت!
همين ديشب مهندس بخشي از اين باب وارد شد که جايگاهی که در حوزهى هنر داری، آنقدرها افتخارآميز نيست. تو الان فقط خوب مینويسی. در حالی که میبايست به جايی میرسيدی که در رشته خودت مرجع باشى و جزو ۵ نفر اوّل کشور و حال که نيستى، براى اين است كه تا 4 صبح مىنشينى پاى اينترنت و تا ۵/۱۰صبح روز بعد مىخوابى.
در ماشين جناب مهندس، محکمهای تشکيل شده بود با حضور يک قاضی که مغرورانه پشت فرمان پرايد نشسته بود و يک متّهم پوک که نمیخواست کوتاه بيايد. آنجا بود که دستاويزی يافتم که حس کردم میتواند به من سربلندی دهد و آن، اعلام ارتباطم با علي بود. دوستی که مدّتی است در اينترنت با او ارتباط مکاتبهای دارم و از دادن مشخّصات بيشتر او و وبلاگ ديگرم که در آن من و او به تنهايی در حال ديالوگيم، معذورم. بعدها که نامهها به مقدار کافی انباشته شد، منتشرش میکنم.
به هر حال رابطه با علی و ثمرات آن را شاهد گرفتم براى اثبات اينكه در ازای وقت و قوّتی که از من در اينترنت تلف مىشود، كاربرى یافتهام كه از نگاه زيبايش به زشتىهاى زندگى و نبوغ يگانهاش در سوژهيابى و هنر مثالزدنىاش در سادهكردن مسائل پيچيدهى فلسفى درس میگيرم و لذّت مىبرم. و افزودم:
«همين خودش کار کمی نيست. حتماً بايد آپولو هوا کنم؟»
ديشب برای علی نوشتم:
كاش از تمام اينترنت فقط تو را داشتم علی! هيچ نمىگفتم و فقط تماشايت میکردم كه چگونه بخشهايى از زندگى را سِلكْت و بلوك مىكنی و آنها را براى نوشتن و طرح در وب سوژه مىكنی و مىپرورانی. واقعاً اگر کاربر پوكی چون من با چون تويی دمخور باشد، بايد كلاهش را بيندازد هوا و حقّا كه در اين يك قلم، ديگر پوك نيست!
مهندس بخشى - همتاى من كه هفتهاى يك جلسه تدريس خوشنويسى مىكند - نمیخواست قبول کند که تماشای تکنيکی که ديگری بکار میبرد، ارزش و اعتباری دارد. تشبيه کرد به تماشای فيلم سوپر! تماشای لذّت ديگران!
مهندس بر باور خود پاى فشرد كه اينترنت، شيطان بزرگى است و در ازاى هزينهای که از آدم مىگيرد، بهرهى چندانى به او نمىدهد. خودش را مثال زد كه حتّى اگر از نت درست هم استفاده كند و چند مقاله که به کار مهندسیاش مربوط میشود، سرچ و سيو کند، آخر كار كه ديسكانكت مىكند و مىبيند 5/1 ساعت توى نِت بوده، راضی نيست و حسّ اتلاف وقت به او دست مىدهد.
و وااسفا! که دفاعيّات من مخصوص همان محکمهی روان در خيابان بود. حالا كه آقاى بخشى اينجا نيست و جلسه، خصوصى شده، اعتراف میکنم كه انگار خداييش بد هم نمىگفت. در حضور او زمين و زمان را به هم دوختم تا براى اثبات خودم، اينترنت را اثبات كنم، ولى حال که در اين دنجکدهی پوک با تو خلوت کردهام، میبينم پربيراه نمیگفته. واقعيّت اين است که من با هزار شيوه خودارضايی(!) خودم را متقاعد مىكنم كه كارم درست است و سرم به تنم مىارزد و زيانکار نيستم. اگر آن شيوهها را بلد نبودم، وجداندرد، میبايست تا حالا مرا از پا درآورده باشد.
چرا اينجورى است؟ چرا وقتى در كتابخانه يا نماز جمعه يا مراسم احيای شب قدر يا تظاهرات 22 بهمن شرکت میکنيم، حتّى اگر دست روى دست بگذاريم و كارى نكنيم، حس نمىكنيم وقتمان تلف شده. اما در نت با اينكه اينهمه سعى مىكنيم فكورانه و فيلسوفمآبانه ظاهر شويم و حرفهاى قشنگ و ريشهاى بزنيم، باز احساس غبن مىكنيم؟ آيا در سفرهخانه و عشرتکده و هزلستان و پوکدانی نمیتوان مجلس درس ترتيب داد؟
در روايت منقول از اهلبيت(ع) میخوانيم كه لحظات و ساعتهاى بودن در مسجد، از اوقات عمر حساب نمىشود و بازخواست اخروى شامل آن نمیگردد. لابد عكسش در مورد اينترنت صادق است كه حتّى اگر سرشار از استفاده و بهرهورى باشد، مشمول بازخواست است.
يا بايد اينگونه خود را ارضا كنم كه اين مهندس بخشى آنقدرها كه ما شيفتهى مهندسى كلمات هستيم، در اين حوزهى هنرى توان تاخت و تاز ندارد. لذا دارد چيزی را نفی و طرد میکند که در آن متخصّص نيست. به تعبير آن روايت:
«النّاس اعداء ما جهلوا به»؛ مردم دشمن چيزی هستند که نمیدانند!
اين مهندس ما وقتى بر کرسی مهندسی مصالح ساختمانى مىنشيند، تمام گذشتهی کاری و دوران سخت دانشجويی در رشتهی عمران و مصائب کار تواءم با شببيداری برای درس را يککاسه در نظر میآورد. لذا شغل او میشود مفيدترين هنر عالم. او با اين پيشزمينه بايد هم از کار خودش دفاع کند و نه از قلمرانی ما که خبر از پشتصحنه و مشکلات و لذّتهايش ندارد. ارزش اين قلمدوانیها را من و تو میدانيم که با همين واژههاى معمولى داريم پيكرتراشى مىكنيم. از نظر ما اين کار کمتر از هواکردن آپولو نيست!
مؤخّره ۱: «پرايد» يعنی غرور!
مؤخّره ۲: مهندس بخشی، آپولو هوا نکرده، ولی چندين مناره هوا کرده! نه که در ادارهی اوقاف شاغل است، در بازسازی مساجد و امامزادههای بسياری نقش داشته و گنبدها و منارههای متعدّدی را برافراشته است.
مؤخّره ۳: به کارنامهی هر کسی اگر قرار باشد نگاه بيندازيم، میتوانيم ناکامیهايی بيابيم و ايضاً عواملی را که میتوان آن ناکامیهای را انداخت گردن آن عوامل. معمولاً وقتی از کسی دلخور باشيم، برای يافتن اين دو متريال، آستين بالا میکنيم؛ امّا در شرايط عادی مردم، لزومی برای اين کار تحقيقاتی نمیبينيم و طبعاً طرف از نظر ما نمرهی قبولی میگيرد؛ چرا که در واقع اصلاً برگهی امتحانش ارزيابی نشده است. بنابر اين:
مؤخّره ۴: بهترين موفّقيّت، درمعرضقضاوتنبودن است!
![]() |