شیخاص!
 
 
دنیای یک شیخ خاص
 

ژيان‏پناه خانم سلام! بابت اينكه دست كم يك تن كه شما باشيد، سرانجام‏ كدهايم را باز كرديد و ادبيّاتم را گرفتيد، بايد به خودم تبريك بگويم. غافل بودم از اينكه نمى‏توانيد كامنت بگذاريد. بيشتر حمل بر بى‏خيالى‏ مى‏كردم و اينكه درگير درگيرى‏هاى خودتانيد.
بايد آرزومند روزى باشيم‏ كه اين سايت‏ها و وبلاگ‏ها سريع لود شوند و به آسانى بشود در آنها كامنت‏ گذاشت.
به خودم تبريك مى‏گويم كه بر زيبايى دوستم صحّه گذاشتيد. اين‏ مجيد افشار از آن ليورها (‏liver=جيگر!) بود كه مى‏شد با عكسش هم عشقبازى كرد; على‏الخصوص اگر لاورش دلنازكى باشد رضا شيخ‏محمّدى‏ نام. اينكه گفتم: «بود» براى اين است كه او به‏تعبير من يك «ورژن» بود; و خاصيّت اين «وراژنه!» (جمع ورژن!) اين است كه عوض مى‏شوند و بايد عوضشان كرد. به خوبى و كمال مجيد، ورژنى نيافتم; ولى مجيد را هم ديگر برنتافتم! (انگار ما هم يكپا خواجه عبدالله انصارى شده‏ايم با اين نثر مسجّع و
قافيه‏دارمان! اين بار بايد به مادر عزيزم كه مقيم قزوين است، تبريك بگويم‏ بابت اينكه اديبى به ادبا افزود و نبودم اگر او نبود!)
به هر تقدير در حال حاضر مجيد (يا همان صدراعظم وراژنه!) حضور فيزيکی در زندگی ما ندارد؛ ولی سی.دی‌ای دارم ۷۰۰ مگابايتی حاوی مکالماتم با اين لعبتک که بيشتر مربوط به سال اوج رابطه‌ی ورژنی ما - ۷۹ - است. اين سی.دی به رسم معهود در ميان ورژن‌بازان می‌بايست در اختيار ورژن بعدی قرار گيرد که همينطور هم شد و فعلاً در گاوصندوق حميد سعادتخواه است.
                                                                                          


                                          صدر اعظم وراژنه در ۲۱/۸/۷۹


 ‌‏


برچسب‌ها: مجید افشار, زینب ژیان‎‌پناه
 |+| نوشته شده در  شنبه چهاردهم خرداد ۱۳۸۴ساعت 19:40  توسط شیخ 02537832100  | 
  بالا